ادبیات کودک و نوجوان


کودک و نوجوان |

شاملو بخوانيم

آزاده حسيني

 

?What happened that they loved me 

همگام با سفرنامه گنبد، «ستون شاملو» بخوانيم را اين هفته با معرفي کتاب «چه شد که دوستم داشتند»؛ به پايان مي رسانيم. در اين کتاب شعر، آموزش هاي مفيدي براي کودکان سه تا هشت سال مي خوانيم که مانند بسياري از کتاب هاي شعر براي همه سنين مي تواند جذاب باشد. احمد شاملو کتاب نويسنده ساموئل مارشاک را با بياني روان به فارسي ترجمه کرده است. اين کتاب را به عنوان واحد آموزشي مطالعه و بررسي کنيد. و به عنوان تمرين سعي کنيد يکي از داستان هايي که قبلا خوانده ايد را با همين وزن و ريتم به صورت شعر در آوريد. يا گزارش و حس و حال سفر خود به گنبد را مي توانيد با همين روش به صورت شعر بنويسيد. مثال:

«شهر گنبد قشنگه/ تاريخش رنگارنگه»؛ «به نام خداي سفر آفرين/ خداي کتاباي خوب زمين»؛ «دويديم و دويديم/ به موزه اي رسيديم/ پر از فرشهاي زيبا/ با لذت تماشا»؛ يا «دويديم از پله ها/ تا رسيديم به بالا/ بلندترين برجي که/ آجري کردند بنا»؛ يکي از اين مثال ها را انتخاب کنيد و يا چيزي شبيه همين بنويسيد و ادامه دهيد. اگر در اين سفر همراه ما نبوديد، به يکي از سفرهايي که قبلا تجربه کرده بوديد، فکر کنيد و آن را به صورت شعر روايت کنيد.

حالا با هم بخش هايي از کتاب شاملو را مي خوانيم و جستجوي ادامه اش با شما.

 

«پا به فرار گذاشتم

همه را بيکار گذاشتم

تو کوچه، تو خيابان

تو چهار راه، تو ميدان

دويدم و دويدم

به پارک شهر رسيدم

پريدم از ديوارچه

يه جست زدم تو باغچه...»

يا شعر ديگر:

«سماور رو که ديدم

زود به سويش دويدم

سماور خرس گنده

دلشو گرفت از خنده

از پيش من به در رفت

ريخت شکر و تندتر رفت!

از بس که تند گريختش

قوري چايي رو ريختش»!

 

 

 

يادداشت دبير صفحه

آزاده حسيني

بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي

حتما اين مصراع سعدي را بسيار شنيده و شايد گاهي خودتان هم آن را به کار برده باشيد. مي دانيد مصراع بعدي آن چيست؟ پيشنهاد مي کنم به بهانه تجربه سفر به گنبد، اين غزل سعدي را با هم بخوانيم. چرا که سعدي نيز جهانگرد محسوب مي شده و در آثارش تجربه سفرهايش را براي ما به ميراث گذاشت.

با تعدادي از گلشن مهري هاي کودک و نوجوان، صبح پنجشنبه بيستم دي، به گنبد کاووس رفتيم و عصر با رهاوردي از شادي، محبت و آگاهي به خانه بازگشتيم. سپاس از کارشناساني که در هر بخش از بازديد، با توضيحات مفيد، دانش ما را افزودند. سپاس ويژه آقاي رضايي، کتابخانه گرگان و خانم نقي نسب، مسئول کتابخانه گنبد که با مهرباني و تدبير، هماهنگي هاي لازم را انجام دادند. در اين شماره گزارش سفر را از زاويه ديد بعضي از افراد شرکت کننده مي خوانيم.

 

 

گزارش سفر بماند به يادگار:

1.بازديد از کتابخانه عمومي

 

در شهرستان گنبد سه کتابخانه عمومي وجود دارد که ما به کتابخانه شهيد بهشتي رفتيم. با هم کتاب خوانديم و با توضيحات کارشناس کتابخانه همراه شديم. استقبال گرم و پذيرايي و هديه و مهمان نوازي مسئولين کتابخانه شيريني سفر را دلنشين تر کرد.

 

2.بازديد از موزه فرش

موزه فرش گنبد، سومين موزه فرش ايران است. دوتاي ديگر در تهران و مشهد و سومي در مرکز گنبدکاووس، روبه روي برج قرار دارد و به عنوان موزه فرش تخصصي ترکمن شناخته مي شود. با تماشاي بيست و پنج فرش موزه، هنر و صنعت قالي بافي ترکمن شور و اشتياقي در دل گلشن مهري ها به جاي نهاد. فرش هايي با طرح هاي گوناگون که بيشتر شکسته و هندسي بوده و اصطلاحا «آخال» ناميده مي شود. در ميان تار و پود رنگارنگ فرش ها مي توان آواي لالايي بافنده ها را شنيد و ما در ميان فرش ها بيت هايي از حافظ خوانديم.

 

3.بازديد از برج قابوس

 

برج گنبد قابوس يا کاووس، بلندترين برج تمام آجري جهان، از دوره زياريان به يادگار مانده است. اين بنا به دستور قابوس بن وشمگير، چهارمين امير زياري، در سال 397 هجري قمري، به عنوان آرامگاهش ساخته شده اما درونش هيچ جسدي دفن نشده است. اين برج پنجاه و دو متري، به شکل ستاره استوانه اي ده پر، بر تپه اي به بلندي پانزده متر قرار دارد. دو کتيبه يکسان، به زبان عربي و خط کوفي در تزيين آن به چشم مي خورد. داربست فلزي به منظور مرمت بنا اطرافش کشيده بودند که متاسفانه شکوه تاريخي اش را در بر گرفته بود. در آفتاب دلچسب زمستاني و آسمان آبي گنبد کنار برج، بيت هايي از شاهنامه فردوسي خوانديم. عبور از پله ها، چشم انداز شهر، پژواک صدا در نقاطي معين و بيشتر از همه، کنار هم بودن، ويتامين نشاط را به جان ما رساند.

 

4.بازديد از کارخانه صباح کارتن

درود و ارادت از تريبون صفحه کودک و نوجوان روزنامه گلشن مهر خدمت آقاي ابراهيمي، رياست محترم کارخانه لبنيات صباح! اميدوارم تدابيري فراهم کنيد تا گلشن مهري هاي مشتاق علم و فرهنگ و پژوهش، بازديدي از بخش توليد لبنيات کارخانه صباح در استان گلستان داشته باشند.  مي دانيم بازديد بعضي بخش ها از لحاظ بهداشتي ممنوع است؛ با اين حال ما چشم انتظار تماشاي بخش هايي از توليد خوردني ها هستيم که قطعا براي کودکان و نوجوانان پژوهشگر و دست به قلم، جذاب و مفيد است. به اميد پاسخ: با احترام.

در کارخانه صباح کارتن، با فرايند توليد کارتون و بسته بندي هاي لبينات صباح آشنا شديم. تماشاي کار دستگاه هاي بزرگ در فضاي گسترده چاپ و توليد، توضيحات و پاسخگويي صبورانه کارشناس بار ديگر چهره کنجکاو بازديدکنندگان را نمايان کرد. اين کارخانه در سال هزار و سيصد و نود و سه؛ در شهرک صنعتي آزادشهر تاسيس شد و ظرفيت توليدش بيش از بيست هزار عدد کارتن چاپي در ساعت است.

 

*تور يک روزه گنبد، چنان نشاطي براي اعضا فراهم کرد که هنوز پس از گذشت چند روز از خاطرات و خوشي هاي سفر حرف مي زنند. بي ترديد اميد، انگيزه و برنامه ريزي هدفمند است که مي تواند پايه گذار چنين رويدادي باشد. اميدواريم نهادهاي مربوط به کودک و نوجوان از خواب هاي خود برخيزند و چنين برنامه هايي را در راستاي آموزش علم و فرهنگ قرار دهند. جاي همه شما که کاري از دستتان بر مي آيد و تقريبا هيچوقت حضور فعال نداريد، بسيار خالي است. به قول سعدي  اي که دستت مي رسد کاري بکن/ پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار»! 

 

 

*نام مسافران و همراهان و همکاران:

احسان مکتبي، مريم قرآني، آزاده حسيني، حکيمه احمدي، ماتيسا حسيني، بهار جام خورشيد، آمنه جام خورشيد، آتريسا فغاني، سيده فاطيما عقيلي، محدثه عرب، ابوالفضل ايلات، آندريا کيا، آرميتا الوند، پريسا کيا، آرين زنگي، نيلوانا گودرزي، رونيکا منوچهري، ايراندخت ملاحي، نازنين خانقلي، زهرا حسينقلي ارباب، ندا قائمي، آرنيکا روح‌افزايي، فاطمه زهرا مازندراني، فاطمه خاندوزي، سميه حسيني، زهراخاندوزي، موسي الرضا خاندوزي، حديثه کوهساري، اسرا اخلي، زهرا انصاري، محمدرضا صباغ، محمود زاهد، سيد حسين حسيني، سيد ابوالفضل حسيني، مريم زيادلو، سيده فاطمه حسيني، قاسم خاندوزي، بهزاد ايلات، اعظم حسيني، زهرا سادات نقي نسب، صديقه شيخي کوهسار، فرزانه قائم مقام، مليسا کم، محمد صدرا کم، کتايون آريانپور، ثنا لکزائيان.

«سعدي به لب دريا دردانه کجا يابي

در کام نهنگان رو گر مي طلبي کامي»!

 

 

 

خاطره يک شپشک

سيده فاطيما عقيلي

منبع تحقيق: سايت ويکي‌پديا و گفته هاي کارشناس ها در موزه فرش و کتابخانه تور گنبد

مقدمه: بانويي با قرمز دون، پوششي که نمايان کننده اصالت او بود وارد مي شود. آرام به سوي دار قالي مي رود و با دستان پديد آورنده هنرش؛ دفتين را بر گره هاي فرش مي کوبد و بعد از يک بار بافتن پودهاي ضخيم و نازک قالي خوابانده مي شود. و طرح آخال متولد مي شوند و در فضاي لاکي و ابريشمي فرش، حيات آغاز مي کنند. چندين هزارسال پيش، در حوالي همين روزها در حال مهاجرت بوديم. من در آن زمان خردسالي بيش نبودم. پدربزرگم قرمزدانه هندي بود و مادربزرگم قرمزدانه لهستاني و ما در مديترانه روي نوعي بلوط در اطراف درياي مديترانه زندگي مي کرديم. خلاصه، همه مي گفتند آنجا که مي خواهيم برويم؛ جاودانه مي شويم!

برايم سوال بود که چگونه مي شود جاودان شد؟! يعني ما را موميايي مي کنند؟ آخر خود انسان هم راهي براي جاودانگي حيات خويش نيافته، حال بتوانند ما را جاودان کنند؟ عجيب است!

-شپشک ها آماده..! يک، دو، سهههه

و پرواز کرديم بر فراز آسمان بي نهايت!

آنقدر ذوق داشتم که چند بار از گروه جا مانده بودم.

آنطور که فکر مي کردم جاودانه شدن خوب نبود! بارها ديدم که اطرافيانم را به قولي صيد و خشک مي کنند و براي رنگرزي الياف از آنان استفاده مي کنند. حالا من هم جسمم به آن شپشک هاي نرم خشک شده پيوست و روحم در حال تلاطم. راهنماي موزه مي گويد: «قرمزدانه حشره اي که در رنگرزي الياف کاملا طبيعي است و منشأ جانوري داره، همچنين از بدن جانور برگرفته شده. قرمزدانه چندتا اسم داره که يکيش پودر کارمن و دومي با کد شناسايي ميشه؛ کد E120 در صنايع غذايي هم پرکاربرد هست». گروهي از کودکان پژوهشگر از طرف روزنامه گلشن مهر به موزه آمده بودند و من جزو محدود حشرات درون موزه تخصصي فرش گنبد بودم. از دفتين ها و نخ چله هاي قديمي گرفته تا قالي و سجاده در اينجا پيداست! واقعا گاهي براي خودم هم سوال مي شود که چگونه از پوست گردو، گياه اسپرک و پوست انار رنگرزي مي کردند؟! خلاصه، از آن همه استقبال به وجد آمده بودم. نمي دانستم که صنايع دستي قديمي و اصيل هنوز هم براي کودکان و نوجوانان امروزي دلنشين است!

 

 

 زينت محفل

محدثه عرب

تور يک روزه گنبد، تجربه

به نام يزدان. خالقي که کريمانه فضل مي کند و جهاني در مرحمت او مدهوش است. سلام و عرض ارادت خدمت اساتيد فرهنگ و هنر و همچنين علاقه مندان ادب و معرفت! تجربه زيبايي بود و چنين تجاربي کم نظير است! بايد چنين فرصت هايي را غنيمت و گران مايه شمرده و اين گردش شايسته سپاسي بيکران و بي نهايت خدمت خانم حسيني عزيز است.

دومين چيزي که زينت آن روز بود، انس و الفت بچه ها بود که با شوخي و خنده به جمع روشنايي بخشيدند. مخصوصا برنامه راديويي که در طي راه با ميکروفن و باند و موسيقي ترتيب داده بودند. واقعا صميميت در اين محفل موضوع چشمگيري بود. ان شاء الله باز هم چنين گردش هاي فرهنگي و علمي پديد آيد. تشکري دوباره خدمت استاد حسيني مشفق و پوزش اگر در اين تور يک روزه توسط بعضي شيطنت ها مشقت کشيدند.

 

 

 اردوي دوست داشتني گنبد

زهرا حسينقلي ارباب

در اتوبوس آهنگ گوش کرديم و از جلو دست مي‌زدند. بعد رفتيم کتابخونه آنجا کمي کتاب ها را نگاه کرديم. در اتاق بازي کتاب هاي مناسب کودکان داشت. بعد کتاب هايي را که انتخاب کرده بوديم، خونديم. بعد در اتوبوس يخ همگي باز شد. با هم خوشگذروني کرديم يک برج ديديم ولي اول رفتيم موزه فرش يک فرش دورو داشت و يک فرشي که براي پرده هم استفاده مي شد. رفتيم برج آجري ميل گنبد داخل برج داد زدم کارشناس گفت نبايد داد بزنيد، چون  اين کار باعث آسيب به بنا ميشود واين چيز خيلي برايم جالب بود. وقتي سرم را بالا کردم آخرين نقطه بنا شبيه به ماه بود بعد اجراي شاهنامه داشتيم. سوار اتوبوس شديم. ناهار خورديم دوباره

شروع کرديم به خوشگذروني. رفتيم کارخانه کارتون سازي صباح. يکي از کارکنان کارخانه براي ما توضيح داد. بعد به سمت شهر خود حرکت کرديم. سپاس از زحمات شما استاد عزيز

 

 

 

 نيلوانا گودرزي

قشنگ ترين بخش اين سفر داخل ميني‌بوس بود. اينقدر که داخل ميني‌بوس به ما خوش گذشت اصلا نميدونستيم رسيديم يا نه. البته اين سفر يه بخش قشنگ ديگه اي هم داشت. کتابخانه، وقتي وارد شديم يه سري خانم خوش اخلاق وجود داشتند که ما را همراهي کردند و من کتاب «آنشرلي» را انتخاب کردم. بعد ما را با چايي و شيريني و هديه کوچکي مهمان کردند که اون هديه باعث شد هر وقت بهش نگاه مي‌کنيم ياد اون سفر بيفتيم. البته آن خانم هاي مهربان در ادامه سفر ما را همراهي کردم.  و ما يک خاطره تاريخي را در دفتر خود ثبت کرديم. با تشکر از معلم عزيزمان که باعث شد در اين سفر تجربيات بسياري بدست آوريم.

 

 

شيرينيِ يک سفر

ايراندخت ملاحي

به نام خالق شادي ها

بگذاريد اينگونه بگويم: سخت؟ خسته کننده؟ بي محتوا؟ نه و البته يک نه بزرگ براي سفري که پر بود از حس ناب همسفري با بچه هاي کوچک و بزرگ، شور و نشاط و هيجاني که از اول سفر تا پايان سفر به قوت خودش باقي بود مخصوصا در مسير راه، ضربات گاه و بي گاه رو فاکتور مي گيرم. تجربه ديدن ذوق بچه ها در بازديد از ميل گنبد کاووس، فرش هاي دستبافت رنگارنگ و خيره کننده و مراحل توليد کارتن هاي مختلف واقعا دلچسب و شيرين بود. جوري که براي من تجربه دوباره همچين سفري با استاد عزيز خانم حسيني و تيم بچه هاي پر شور و ماشاالله خواننده بسيار مورد پسند و باعث افتخار است. به اميد شادي و نشاط براي همه بچه هاي سرزمينم.

 

 

سفري به گنبد

آتريسا فغاني

در يکي از روزهاي زمستاني من با دوستانم آماده مي‌شويم که به گنبد برويم در راه کتاب «پَ نه پَ» که در آن جوک‌ هاي بسيار بامزه‌ اي نوشته شده را مي‌خوانيم. البته شيطنت‌ هاي ما هم بي حد و مرز بود. وقتي به گنبد رسيديم ابتدا به کتابخانه رفتيم. در آنجا با چاي و شيريني از ما پذيرايي کردند و پس از پذيرايي عکس يادگاري گرفتيم و به سوي ماجراجويي بعدي حرکت کرديم. دومين برنامه، بازديد از موزه ي فرش بود. در آنجا فرش‌هاي بسيار بسيار زيبا را ديديم. خانمي که در آنجا کار مي‌کرد در مورد فرش‌ هاي ترکمن توضيح داد و سپس بيتي را از شاهنامه فردوسي خوانديم. سومين جايي که رفتيم برج کاووس نام داشت که بسيار بلند بود. خانمي در مورد برج کاووس توضيح داد و سپس گفت نقطه ‌اي وجود دارد که اگر در آنجا بايستيم صدايمان به خودمان برمي‌گردد اما هرچه تلاش کرديم تا صدايمان اِکو شود بي‌فايده بود پس از آن همه داد و فرياد به درون برج کاووس رفتيم و دوباره بيتي از فردوسي را خوانديم. عکس گرفتيم و از برج کاووس دور شديم پس از آن همه گشت و گذار گرسنه شديم و ناهارمان را در راه خورديم و به سوي کارخانه صباح کارتن راه افتاديم. در آنجا مراحل توليد کارتن‌ها را به ما نشان دادند. بعد از کارخانه با يکديگر خداحافظي کرديم و با دوستانمان سوار ميني بوس شديم تا به شهرمان بازگرديم. در راه ميني بوس کمي خراب شد ولي راننده پس از مدت کوتاهي آن را درست کرد. دوباره در راه کمي بازي و خوشگذراني کرديم سپس وقت خداحافظي فرا رسيده بود دلم مي‌خواست کمي بيشتر مي‌مانديم. ولي صد افسوس که اين سفر به اتمام رسيد اميدوارم با دوستانم و مخصوصاً استاد عزيزم سرکار خانم آزاده حسيني سفرهاي بيشتري برويم تا تجربه ‌هاي بيشتري داشته باشيم.

 

 

يک روز خاطره انگيز

رونيکا منوچهري

من به همراه استاد خوبم خانم حسيني و دوستان عزيزم به اين اردوي علمي تفريحي رفتم. در اين اردو به من خيلي خوش گذشت و در تمام طول مسير با بچه ها کارهاي باحالي انجام داديم و خوراکي هاي خوشمزه اي خورديم. ما در اين اردو به چهار جاي مختلف و زيبا رفتيم. اول به کتابخانه شهر گنبد رفتيم که آنجا پر از کتاب هاي جذاب بود. مثلا کتاب علمي، ديني، داستان و.... من از کتاب چشم اژدها خوشم آمد و شروع کردم به خواندن آن و بعد از آن به موزه فرش رفتيم. من از همه فرش هاي رنگارنگ خوشم آمد. خانمي هم در آنجا براي ما توضيح مي داد که اين فرش هاي زيبا را چه کساني بافته اند و من چيزهاي زيادي از فرش ياد گرفتم، بعد از آن به سمت ميل گنبد رفتيم و در پايين تپه عکس هاي دسته جمعي زيادي گرفتيم و از ديدن ميل آجري و چگونگيِ ساخت آن که بدون سيمان و آهن بود هيجان زده شدم. آنجا مکاني بود که صداي ما منعکس ميشد و بازتاب صداي خودمان را مي شنيديم که بسيار برايم جالب بود و چندباري با تکرار سلام سلام امتحان کردم. حتي در داخل برج هم صدايم بازتاب داشت. در آخر به کارخانه کارتن سازي صباح رفتيم و در آنجا يکي از مسئولين کارخانه به ما مراحل ساخت کارتن ها را توضيح داد و من با دقت به حرف هاي او گوش ميدادم و تمام دستگاه ها را نگاه ميکردم و برايم بسيار تجربه جديد و جالبي بود.

در اين سفر بيشتر از همه بودن در کنار دوستان شاد و پر انرژي و هم مسيري با آنها برايم خاطره انگيز بود. دلم مي خواهد باز هم بتوانم در کنار دوستانم تجربه هاي جديد و زيبايي را داشته باشم.

 

 

اولين اردوي من

آندريا کياء

در يک روز عالي با هماهنگي خانم حسيني عزيز به سفر در گنبد رفتيم. صبح زود ساعت هفت و نيم با مادرم به محل تعيين شده رفتيم. داخل ميني ‌بوس پيش دوست خوبم رونيکا نشستم. صندلي ما دقيقا روي بخاري بود. مادرهاي ما پشت سر ما نشسته بودند. بعد از گذشت چند دقيقه از حرکت ماشين بچه هايي که روي صندلي هاي پشتي نشسته بودند شروع کردند به خواندن جوکي به نام «پَ   نَ  پَ» که بعضي از جوک ها بامزه بود. اولين مقصد ما کتابخانه عمومي گنبد بود. بعد از کلي گشتن و ورق زدن کتاب ها، کتابي به نام راز پولدار شدن نظرم را به خود جلب کرد و مشغول به خواندن آن شدم بسيار آموزنده و جالب بود. مقصد بعدي ما موزه فرش بود. فرش هاي زيبا و قرمز رنگ خيلي زيبا بودند. همين باعث شد که من و دوستم رونيکا به عکس برداري از آنجا بپردازيم. برج گنبد روبه روي موزه بود. خانم کارشناس به ما نقطه اي را نشان داد که وقتي آنجا مي ايستادي صدا منعکس ميشد. برج گنبد به صورت کلي بزرگ بود اما وقتي به داخلش مي‌رويم به نظر ميرسد که ده برابر بزرگتر مي شود. مقصد آخر ما کارخانه پنير صباح بود. اما بخاطر مسائل بهداشتي ما را به آنجا راه ندادند و به جاي آن به صباح کارتن رفتيم. مردي به ما مراحل درست کردن کارتن را ياد داد. من از اين سفر درباره کتاب ها، شيوه ي درست کردن فرش هاي قديمي، برج گنبد و درست کردن کارتن را يادگرفتم. خلاصه در اين سفر خيلي به من خوش گذشت از خانم حسيني عزيز ممنونم که ما را به اين سفر عالي برديد.

 

 

از کتابخانه تا کارخانه

آرميتا الوند

يک روز خورشيدي و پرآفتاب، من و دخترم  به سفري شگفت‌انگيز به گنبد کاووس رفتيم. از شب قبل تمام آماده ‌سازي‌ ها را انجام داده بوديم و به شدت منتظر اين سفر بوديم. صبح زود سوار ميني‌بوس شديم و اشتياق و انرژي در فضاي محدود ميني‌بوس به وضوح حس مي‌شد. دوستان و ديگر خانواده ‌ها نيز در ميني ‌بوس بودند و فضاي پرشور و شوقي ايجاد کرده بودند. و ما منتظر بوديم تا هرگوشه اي از اين شهر زيبا را کاوش کنيم. وقتي به گنبد کاووس رسيديم، اولين مقصد ما رفتن به کتابخانه‌ي عمومي گنبد بود. دخترم چند کتاب مختلف را ورق زد و در نهايت يکي از کتاب ‌هاي داستاني توجهش را جلب کرد. او با اشتياق در آن کتاب غرق شد و نيازي به يادآوري نداشت که زمان به سرعت مي‌گذرد. پس از بازديد از کتابخانه، به موزه‌ي فرش رفتيم. اينجا جايي بود که دخترم واقعاً تحت تأثير قرار گرفت. فرش ‌هاي دستبافت با طرح ‌هاي منحصر به فرد هرگز برايش تکراري نمي‌شدند. او به يکي از فرش ‌ها که نقش گل داشت، دل بسته و گفت که اين فرش به نظرش شبيه به خيال ‌هايش است. او همچون يک هنرمند به آثار هنري مي نگريست. وقت زيادي را در موزه گذرانديم و او به توضيحات راهنما با دقت گوش مي‌داد. بازديد از گنبد تاريخي نيز از جذابيت هاي ديگر سفر بود. دخترم با دقت به جزئيات اين بناي شگفت ‌انگيز نگاه مي‌کرد و از معماري زيباي آن شگفت‌ زده شده بود. او الگويي از تاريخ را در آنجا مي‌ديد و با هر قدم احساس نزديکي بيشتري به گذشته مي‌کرد. درست بعد از بازديد موزه و گنبد تاريخي، وقت ناهار بود. در پارک نزديک ميل گنبد با دوستان نشستيم و خوراکي ‌هايي که از قبل آماده کرده بوديم را خورديم. فضاي سبز و هواي تازه، احساس آرامش و شادي داشت. دخترم از اينکه کنار ميل گنبد ناهار مي‌خورديم، بسيار خوشحال بود. آخرين مرحله سفر ما بازديد از کارخانه‌ ساخت جعبه بود. او با شگفتي و دقت تماشاگر نحوه‌ ي توليد جعبه ‌ها بود و از کارگرها سوالاتي مي‌پرسيد و به پاسخ آنها با دقت گوش ميداد. انگار دنيايي جديد از تجربه ها را کشف کرده. هيجان و شادي در چهره ‌اش به وضوح نمايان بود و به نظر مي‌رسيد مي‌خواهد روزي خود نيز تبديل به يک هنرمند و سازنده شود. در پايان روز، وقتي به ميني ‌بوس برگشتيم، همگي از خانم حسيني که اين اردوي گردشي و آموزشي براي بچه ‌ها فراهم کرده و محيطي آموزنده و مفرح، تجربه ‌اي به يادماندني و ارزشمند را براي فرزندان ما رقم زده است، تشکر کرديم. سفر ما پر از خاطرات زيبا و تجربه‌ هاي جديد بود. من و دخترم آندريا اين روز را هميشه در ياد خواهيم داشت.

 

 

 زمستان بهاري

سيد حسين حسيني

وقتي بابا دقيقه نود خبر داد که براي اردو آماده باشيم خيلي خوشحال شدم. يک روز خاطره انگيز در کنار پدر و مادر و خواهرم و عزيزاني که در کنارشان بهترين ها رو تجربه کردم. بازديد از کتابخانه و موزه فرش و برج قابوس گنبد خيلي برام جذاب بود. خصوصا کارخانه توليد کارتن، اينکه چقدر زحمت مي کشند که يه جعبه ي کوچک را توليد کنند. خلاصه گردش آموزنده خوبي بود ممنونم از همه‌ کساني که اين اردو را تدارک ديدند و باعث شدند چيزهاي جديدي رو تجربه کنيم.

 

 

ابوالفضل ايلات

1.ما به همراه دوستان خود به گنبد رفتيم. و در ماشين خيلي خوش گذشت ما اول به کتاب خانه رفتيم و پنج دقيقه وقت داشتيم که کتاب خود را انتخاب کنيم و بعد دور ميز بنشينيم و بعد چند خط کتاب با هم بخوانيم، درکتاب خانه خيلي خوش گذشت.

2. بعد از کتاب خانه به موزه ي فرش دست بافت ترکمن رفتيم. آنجا يک نفر به ما توضيح داد که اين فرش ها فرش هاي ترکمن هستند. در آنجا فرش هاي زياد وخوشگل وجود داشت. از بين اين همه فرش به نظر من آن فرشي که دورو بود، از همه قشنگ تر بود.

3. و بعد به برج کاووس رفتيم و در داخل برج کاووس با صداي آهسته شعر فردوسي را خوانديم.

4.  و بعد به طرف ميني بوس حرکت کرديم که به سمت صباح کارتون راه افتاديم. وقتي که به کارخانه رسيديم مدير آنجا ما را راهنمايي کرد و دستگاه هاي آنجا را به ما نشان داد و بعد به خانه آمديم آن روز خيلي خوش گذشت.

 

 

سفر دانش

زهرا خاندوزي

در روز پنجشنبه با ياد و نام خدا اردويم را شروع کردم که يک سفر به شهر گنبد بود همراه پدرم و خانم احمدي رفتيم. اولين مقصدي که رسيديم کتابخانه شهيد بهشتي بود. وقتي وارد آنجا شديم و بعد از سلام و خوش آمدگويي ما را به اتاق نقاشي راهنمايي کردند. من در اتاق نقاشي همراه با دوستم نقاشي کشيدم و بعد بازديد کتابخانه را شروع کرديم. کتاب ‌هاي زيبا و آموزنده در آنجا بود که هر رديفش در مورد يک موضوع بودند و بعد از پذيرايي به سمت  موزه فرش که روبه روي ميل گنبد بود، حرکت کرديم. وارد موزه شديم يک خانم ترکمني در مورد فرش‌ها به ما توضيحاتي داد که ما از فرش ‌هاي ايرانمان بيشتر بدانيم. بعد از بازديد از موزه به سمت ميل گنبد حرکت کرديم که بلندترين برج آجري در جهان است. آنجا ديدن کرديم و بعد به داخل ميل گنبد رفتيم. در آنجا يک خانم در مورد قدمت تاريخي خود برج، براي ما توضيحاتي داد که ما خيلي از آن توضيحات لذت برديم. بازديد در آنجا هم تمام شد و به سمت خانه حرکت کرديم.  در اين سفر آقاي مکتبي  و خانم قرآني، خانم احمدي و خانم حسيني همراه من بودند. اين سفر که همراه اين عزيزان بود به من خيلي خوش گذشت. ممنون از همه‌ عزيزان که براي بهتر بودن اين اردو با همديگر همکاري کردند و من به خودم افتخار مي‌کنم که يک گلشن مهري هستم.

 

 

کوکو

بهارجام خورشيد

يک روز سرد و زمستاني بودم. من و خانواده ‌ام براي مهاجرت به گنبد کاووس رفتيم. آنجا يک برج بزرگي داشت که خيلي دوست داشتم از بالاي نوک آن شهر گنبد را تماشا کنم. اما آنقدر بلند بود که من پرنده هم نمي‌توانستم بروم. خلاصه ما به آنجا رسيديم. من و خانواده ام زمستان به گنبد رفتيم و آنجا با کمک همديگر لانه ساختيم. من رفتم بيرون تا دوري بزنم ديدم خانمي بود که انگاري داشت در مورد خانه ما که يعني برج کاووس براي بازديد کنندگان صحبت مي‌کرد در پايان حرف خود گفت اين سنگ مرمري که مي‌بينيد رويش وايستيد و روبروي برج را نگاه کنيد و جيغ يا حرف بزنيد اکو مي‌دهد و بعد که آنها رفتند داخل را بازديد کنند من هم کنجکاوي ام گل کرد و رفتم وايسادم و اسم خود را گفتم کوکو اما صدايم براي حرف زدن ضعيف بود و نا اميد شدم اما دختري آمد و گفت پرنده کوچولو بيا ببينمت من خودم را لوس کردم و مثل پرندگان ديگر نترسيدم و رفتم روي شانه ‌اش و با هم ديگر روي سنگ مرمر وايساديم و با هم جيغ زديم و اکوي صداي خود را شنيديم.