گنجينه‌اي‌ بي‌نظير به نام کتابخانه‌ مينوي


یادداشت |

محمد دهقاني

 

از افتتاح‌ کتابخانه‌ مينوي اکنون‌ بيش‌ از چهل‌ سال‌ مي‌گذرد. اين‌ کتابخانه‌ در سال‌ 1354 به‌ گفته‌ خود مينوي حاوي 25000 جلد کتاب‌ بوده‌ و حبيب‌ يغمايي‌ در سال‌ 1355 قيمت‌ آن‌ را بيست‌ ميليون‌ تومان‌ برآورد کرده‌ است که‌ به‌ حساب‌ امروز چيزي بيش‌ از 10 ميليارد تومان‌ مي‌شود.آنچه‌ اکنون‌ فهرست‌ نسبتا کامل‌ کتابخانه‌ مينوي نشان‌ مي‌دهد اين‌ است‌ که‌ شمار کتاب‌هاي چاپي‌ و سنگي‌ آن‌ حداکثر به‌ حدود بيست‌ هزار مجلد مي‌رسد. اختلاف‌ اين‌ عدد با عددي که‌ مينوي اعلام‌ داشته‌ به‌ اين‌ دليل‌ است‌ که‌ خود او بعضي‌ از کتاب‌هاي کوچک‌تر را کنار هم‌ نهاده‌ و در يک‌ مجلد صحافي‌ کرده‌ است‌. در شماره‌گذاري دستي‌ ماشيني‌ که‌ اخيرا (دهه‌ 1380 خورشيدي) صورت‌ گرفته‌، هر يک‌ از آن‌ مجلدات‌ که‌ شامل‌ چند کتاب‌ مي‌شده‌ طبعا ذيل‌ يک‌ شماره‌ فهرست‌ شده‌ است‌ و به‌ اين‌ ترتيب‌ شمار نهايي‌ کتاب‌ها کمتر از مقداري به‌ نظر مي‌رسد که‌ مينوي برآورد کرده‌ است‌. البته‌، پس‌ از وفات‌ مينوي که‌ کتابخانه‌ او در اختيار بنياد شاهنامه‌ و بعدا پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ قرار گرفت‌، مقادير ديگري کتاب‌ چاپي‌ به‌ آن‌ اهدا و افزوده‌ شده‌ است‌. علاوه‌ بر اين‌ها، مرحوم‌ محمد تقي‌ دانش‌پژوه‌ نيز کتابخانه‌ شخصي‌ خود را که‌ شامل‌ بيش‌ از 6000 مجلد است‌ به‌ کتابخانه‌ مينوي اهدا کرده‌ و اين‌ مجموعه‌ هم ‌به‌ صورت‌ مجزا شماره‌گذاري و فهرست‌نويسي‌ شده‌ است‌.گذشته‌ از اين‌ها، مرحوم‌ دانش‌پژوه‌ مقدار زيادي نسخه‌ عکسي‌ (facsimile) و ميکروفيلم‌ و کتاب‌هاي چاپ‌ سنگي خود را نيز به کتابخانه‌ مينوي بخشيده‌ است‌. بر اساس‌ فهرست‌وارة کتابخانه‌ مينوي که‌ به‌ کوشش‌ محمدتقي‌ دانش‌پژوه‌ و ايرج‌ افشار تهيه‌ و به‌ همت‌ پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ منتشر شده‌ است‌، کتابخانه‌ مينوي، افزون‌ بر آنچه‌ آمد، شامل‌ 144 عنوان‌ نسخه‌ خطي‌ و 100 عنوان‌ ميکروفيلم‌ و 398 عنوان‌ نسخه‌ عکسي‌ هم‌ مي‌شود. بنابراين‌، شمار مجموع‌ کتاب‌هاي آن‌، اعم‌ از چاپي‌ و سنگي‌ و فاکسي‌ميله‌ و ميکروفيلم‌، اينک‌ از مرز سي هزار درگذشته‌ است‌. مجموعه‌اي از نامه‌ها و يادداشت‌ها و عکس‌ها و اسناد مينوي نيز در اين‌ کتابخانه‌ نگهداري مي‌شود. مجتبي‌ مينوي که‌ بر حسب‌ عادت‌ هنگام‌ مطالعه‌ گويا دائما قلم‌ در دست‌ داشته‌ و نظر خود را ــ اعم‌ از نقد و سرزنش‌ و ستايش‌ و شرح‌ و توضيح‌ ــ دربارة هر مطلبي‌ که‌ مي‌خوانده‌ در هامش‌ کتاب‌ها يادداشت‌ مي‌کرده‌ است‌. اين‌ يادداشت‌ها گاه‌ بسيار اشاره‌وار و مختصر ــ در حد علامت‌ تعجب‌ يا سؤال‌ ــ و گاه‌ چنان‌ مفصل‌است‌ که‌ مينوي ناگزير آنها را به‌ صورت‌ دفترچه‌اي درآورده‌ و به‌ پايان‌ کتابي‌ که‌ مي‌خوانده‌ ضميمه‌ کرده‌ است‌.بسياري از اين‌ يادداشت‌ها حاوي فوايد علمي‌ و پژوهشي‌ و انتقادي اند. از باب‌ نمونه‌، اشاره‌ مي‌کنم‌ که‌ مينوي از شروع‌ انتشار مجله‌ يغما در سال‌ 1327 با بنيادگذار و گردانندة آن‌، مرحوم‌ حبيب‌ يغمايي‌، همکاري داشت‌ و با اين‌ که‌ خود هنوز مقيم‌ لندن‌ بود براي او مطلب‌ مي‌فرستاد و مقالات‌ يغما را هم‌ به‌دقت‌ مي‌خواند و نظر خود را در حاشيه‌ بسياري از آنها يادداشت‌ مي‌ کرد. هم‌ مقاله‌هاي او در مجله‌ يغما ارزش‌ اين‌ را دارد که‌ بر حسب‌ موضوع‌ (انشا و نگارش‌، ادبيات‌ و تاريخ‌، نقد ادبي‌، فرهنگ‌و جامعه‌، ترجمه‌، و...) در چند مجل د تبويب‌ و تدوين‌ شود و همراه‌ با مقدمه‌اي تحليلي‌ از نو منتشر گردد و هم‌ حواشي‌ او بر مقالات‌ آن‌ مجله‌ واجد ارزشي‌ فوق‌العاده‌ است‌. چنان‌ که‌ مي‌دانيم‌ بسياري از متفکران‌، نويسندگان‌، شاعران‌، روزنامه‌نگاران‌ و سياستمداران‌ نامدار ايران‌ دردوران‌ نسبتا طولاني‌ انتشار يغما که‌ بيش‌ از سي‌ سال‌، بي‌ آن‌ که‌ وقفه‌اي در آن‌ رخ‌ دهد، به‌ طول‌ انجاميد با آن‌ همکاري داشتند و برخي‌ نظير تقي‌زاده‌، جمال‌زاده‌،فخرالدين‌ شادمان‌، علي‌ دشتي‌، سعيدي سيرجاني‌، اميري فيروزکوهي‌ و بسياري ديگر آثار خود را مرتبا در آن‌ منتشر ميکردند. مينوي ظاهرا اغلب‌ مطالب‌ يغما را به‌دقت‌ مي‌خوانده‌ و نظر خود را دربارة آنها ــ گاهي‌ فقط‌ در حد يکي‌ دو کلمه‌ يا عبارت‌ و گاهي‌ هم‌ قدري مفصل‌تر ــ در حاشيه‌ صفحات‌ مي‌نوشته‌ است‌. بعضي‌ از اين‌ حواشي‌، چنان‌ که‌ دأب‌ او بود، آن‌ قدر تند و صريح‌ و حتا دشنام‌آلودند که‌ نقل‌ آنها به‌-آساني‌ ميسر نيست‌ وبعضي‌ ديگر هم‌ البته‌ تحسين‌آميزند. اظهار نظرهاي مينوي در حاشيه‌ مقالات‌ و مطالب‌ يغما از اين‌ حيث‌ اهميت‌ دارد که‌ رأي صائب‌ او را دربارة نويسندگاني‌ نشان‌ مي‌دهد که‌ در آن‌ سال‌ها هنوز جوان‌ بودند و آنچه‌ در يغما منتشر مي‌کردند از زمرة نخستين‌ مقالات‌ و پژوهش‌هايشان‌ بود ــ نويسندگاني‌ چون‌ عبدالحسين‌ زرين‌کوب‌ و غلامحسين‌ يوسفي‌ و باستاني‌ پاريزي. با اين‌ حال‌، ارزيابي‌ مينوي از همان‌ نخستين‌ آثار آنها درست‌ و دقيق‌ و در مجموع‌ مبين‌ استعدادي است‌ که‌ در سال‌هاي بعد از خود بروز دادند. براي اين‌ که‌ نمونه‌اي از اين‌ گونه‌ ارزيابي‌هاي او را به‌ دست‌ داده‌ باشم‌، ناگزير به‌ دو سه‌ مورد آن‌ اشاره‌ و تفصيل‌ بحث‌ را به‌ فرصتي‌ ديگر موکول‌ مي‌کنم‌.  گويا نخستين‌ مقاله‌اي که‌ از زنده‌ياد استاد عبدالحسين‌ زرين‌کوب‌ منتشر شده‌ است‌ »نقد الشعر در يونان‌ و روم‌« باشد که‌ حبيب‌ يغمايي‌ آن‌ را در يغما (1328، صص‌ 245-248) چاپ‌ کرده‌ است‌. مينوي در حاشيه‌ آن‌ نوشته‌: ]»نويسنده‌[ آدم‌ باسواد بابصيرتي‌ به‌ نظر مي‌-رسد]؛[ روان‌ و صحيح‌ و موجز مي‌نويسد.« در حاشيه‌ مقاله‌ ديگري از زرين‌کوب‌ (1330، صص‌ 119-123) که‌ عنوان‌ آن‌ »فلسفه‌ و هنر« است‌، چنين‌ نوشته‌: »در ترجمه‌ بودنش‌ شک‌ نيست‌. بد هم‌ ترجمه‌ نشده‌ است‌ ولي‌ خوب‌ بود مي‌گفت‌ که‌ از کجا ترجمه‌ کرده‌ است‌.« اما نظر تأييد آميز او دربارة اين‌ نخستين‌ نوشته‌هاي زرين‌کوب‌ موجب‌ نشده‌ است‌ که‌ از ساير نوشته‌هاي وي انتقاد نکند. در حاشيه‌ يکي‌ از مقاله‌هاي زرين‌کوب‌ (1331، 349-353) به‌ نام‌ »منوچهري شاعر طبيعت‌« يادداشت‌هاي انتقادي جالبي‌ از مينوي مي‌بينيم‌. در بخشي‌ از مقاله‌، زرين‌کوب‌ ناگهان‌ به‌ مقايسه‌ شاعران‌ دربار مسعود غزنوي با شاعران‌ متأخر فرانسوي پرداخته‌ و نوشته‌ است‌: »آن‌ روح‌ شهامت‌ و وفاداري که‌ مارو را به‌ دفاع‌ از ژاک‌ دو بون‌، يا لافونتن‌ را به‌ مدح‌ و تبرئه‌ فوکه‌ واداشت‌ در ميان‌ شاعران‌ اين‌ دربار نمي‌توانست‌ نظير بيابد« (همان‌، ص‌ 350). مينوي در حاشيه‌ نوشته‌ است‌: »چه‌ لازم‌ که‌ آدم‌ فضل‌فروشي‌ کند و از مواردي که‌ بر خواننده‌ مشهود نيست‌ شاهد و مثال‌ بياورد؛ اگر در باب‌ فرنگي‌ها چيزي مي‌-نوشت‌ و مثالي‌ از آنچه‌ بر ايرانيان‌ معروف‌ است‌ در آن‌ مي‌آورد محملي‌ داشت‌.« در جاي ديگر، زرين‌کوب‌ با استناد به‌ بيتي‌ از منوچهري (از حکيمان‌ خراسان‌ کو شهيد و رودکي‌/ گو بياييد و ببينيد اين‌ شريف‌ ايام‌ را) آن‌ را نشان‌دهندة تأسف‌ منوچهري از کسادي بازار شعر در دورة مسعود مي‌داند، حال‌ آن‌ که‌ شعر منوچهري ظاهرا عکس‌ اين‌ را مي‌گويد. از اين‌ رو، مينوي در حاشيه‌ نوشته‌ است‌: »شعر او را خلاف‌ ظاهر آن‌ تفسير کرده‌ است‌.« در ادامه‌، زرين‌کوب‌ باز به‌ فلسفه‌ رواقي‌ و سخنان‌ اپيکور و اپيکتت‌ گريز زده‌ و بعد هم‌ دربارة هر يک‌ چند سطر زيرنويس‌ آورده‌ است‌. مينوي در حاشيه‌ چنين‌ نوشته‌: »اين‌ چهار سطر و آن‌ حواشي‌ به‌کلي‌ زايد است‌.« باز وقتي‌ زرين‌کوب‌ به‌ مقايسه‌ منوچهري با »رمانتيک‌ها« پرداخته‌، مينوي با عصبانيت‌ نوشته‌ است‌: »منوچهري علاوه‌ بر اين‌ که‌ رمانتيک‌ نيست‌ گاو و خر و هزار چيز ديگر هم‌ نيست‌!« در بخش‌ دوم‌ مقاله‌ (همان‌، صص‌ 502- 508)، زرين‌-کوب‌ منوچهري را »در زبان‌ ما« يادآور »کساني‌ مانند هوراس‌، آناکرئون‌، ابونواس‌ و رنسارد« دانسته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 508). مينوي در حاشيه‌ صفحه‌ با لحن‌ تندي نوشته‌ است‌: »چند تاي از اين‌ شعرا را خوانده‌اي آقاي فريـ....« متأسفانه‌ ادامه‌ جمله‌ مينوي هنگام‌ صحافي‌ مجدد مجله‌ برش‌ خورده‌ و از بين‌ رفته‌ است‌!

مينوي، در همان‌ نخستين‌ شمارة مجله‌ يغما، اول‌ به‌ سراغ‌ سرمقاله‌ حبيب‌ يغمايي‌ رفته‌ و خطاهاي نگارشي‌ آن‌ را يادآور شده‌ است‌. دربارة شعري که‌ در آغاز مجله‌ آمده‌ و سرودة حسين‌ سميعي‌ (اديب‌ السلطنه‌) است‌، چنين‌ نوشته‌: »غالب‌ ابيات‌ آن‌ مهمل‌ و سست‌ و بي‌ معني‌ است‌« و تذکر داده‌ که‌ قدما همين‌ حرف‌ها را »بهتر گفته‌اند« و ايرادات‌ ديگري هم‌ به‌ شاعر گرفته‌ است‌. خودش‌ هم‌ در همان‌ شماره‌ داستاني‌ از يک‌ نويسندة نه‌ چندان‌ معروف‌ انگليسي‌، به‌ نام‌ کوئيلر کوچ‌ (Quiller Couch) ترجمه‌ و منتشر کرده‌ است‌. نکته‌ جالب‌ توجه‌ اين‌ است‌ که‌ متن‌ ترجمه‌ خودش‌ را نيز تصحيح‌ کرده‌ و يادداشت‌هايي‌ بر آن‌ نوشته‌ است‌. دکتر محمد معين‌ را نيز که‌ در همان‌ شماره‌ مقاله‌اي دارد به‌ نام‌ مرو» ک‌« بي‌ نصيب‌ نگذاشته‌ و در کنار اين‌ جمله‌ او که‌ »حمزة اصفهاني‌ و مؤلف‌ مجمل‌ التواريخ‌ کتاب‌ مروک‌ را در رديف‌ کتب‌ کليله‌ و دمنه‌ و بوداسف‌ و بلوهر و سندباد ياد کرده‌اند« نوشته‌ است‌: »کجا؟ ]نويسنده‌[ مهمل‌ فرموده‌ است‌!« در ادامه‌، دکتر معين‌ توضيح‌ داده‌ است‌ که‌ »احتمال‌ قوي مي‌رود که‌ کتاب‌ مروک‌ نيز متعلق‌ به‌ عهد ساساني‌ باشد. نگارنده‌ با محققان‌ ايراني‌ و خاورشناسان‌ اروپايي‌ در اين‌ باب‌ مذاکره‌ کرد و....« مينوي زير عبارت‌ »خاورشناسان‌ اروپايي‌« خط‌ کشيده‌ و خطاب‌ به‌ معين‌ نوشته‌ است‌: »کجا ديديشان‌ ]؟!«[معين‌ معتقد است‌ که‌ مروک‌ فيلسوفي‌ بوده‌ که‌ پس‌ از بزرگمهر در زمان‌ ساسانيان‌ مي‌زيسته‌ و براي اين‌ که‌ تلفظ‌ درست‌ نام‌ او را نشان‌ دهد قطعه‌ شعري عربي‌ استناد کرده‌ که‌ يکي‌ از ابيات‌ آن‌ اين‌ است‌:

قال‌َ الحکيم‌ الفارسي‌ بزرجمهر ثم‌ مروک‌ 

لاترضين‌ من‌ الصديق‌ بکيف‌ انت‌ و مرحبا بک‌

به‌ عقيدة معين‌، »از قوافي‌ اين‌ قطعه‌ پيداست‌ که‌ بايد ”مرو ک‌” به‌ فتح‌ سوم‌ خوانده‌ شود و نيز چون‌ او را در رديف‌ بزرجمهر ياد کرده‌ معلوم‌ است‌ که‌ گوينده‌ وي را در زمرة حکماي باستاني‌ مي‌شناخته‌، و نيز عصر او را پس‌ از بزرجمهر مشهور دانسته‌ است‌« (معين‌، 1327، ص‌ 15). مينوي (در حاشيه‌) اين‌ استنباط‌ معين‌ را به‌ دو دليل‌موجه‌ رد کرده‌ است‌: اول‌ اين‌ که ‌مگر» مرحبا_ ب ک‌ به‌ کسر نيست‌«؟ ديگر اين‌ که‌ ثم‌_» حتم‌ نيست‌افادة تأخ ر زماني‌ کند!«

باز در همان‌ شمارة اول‌ يغما، دکتر لطفعلي‌ صورتگر هم‌ که‌ در آن‌ روزگاران‌ استاد نقد ادبي‌ دانشگاه‌ تهران‌ بود مقاله‌اي نوشته‌ است‌ در نقد خطابه‌ معروف‌ تقي‌زاده‌، ذيل‌ عنوان‌ »لزوم‌ حفظ‌ زبان‌ فصيح‌ فارسي‌« و در آن‌ به‌ اين‌ جمله‌ تقي‌زاده‌ ايراد گرفته‌ است‌: »داستان‌ اتلاف‌ عرب‌ها کتب‌ ايراني‌ را جز افسانه‌ محض‌ چيزي نيست‌.« به‌ عقيدة صورتگر، »اين‌ عبارت‌ به‌ هر معياري که‌ سنجيده‌ شود از فصاحت‌ خارج‌ است‌ و زبان‌ فصيح‌ فارسي‌ که‌ طرفداري از آن‌ به‌ پيروي از دانشمند محترم‌ ]يعني‌ تقي‌زاده‌[ بر همه‌ کس‌ فرض‌ است‌ اين‌ طرز جمله‌ بندي را نمي‌پذيرد، و هر کس‌ مي‌داند که‌ ”راء” مفعولي‌ که‌ در وسط‌ جمله‌ واقع‌ شده‌ کلام‌ را از رواني‌ و زيبايي‌ انداخته‌ است‌« (صورتگر، 1327، صص‌ 40-41). مينوي در حاشيه‌ دو نمونه‌ بسيار قديمي‌ از اين‌ کاربرد »را«ي مفعولي‌ را آورده‌ است‌، بي‌ آن‌ که‌ هيچ‌ اظهار نظري بکند: »از عين‌ الحياة:و بعد از اين‌ حديث‌ زدن‌ و بيرون‌ کردن‌_ علي‌ بن‌ بابويه‌ او را از قم‌ نقل‌ فرموده‌ است ‌«و» از کشف‌ المحجوب‌، ص‌ 190: ــ و رد و هجر مشايخ‌ وي را نه‌ به‌ معني‌ طعن‌ اندر مذهب‌ است‌.

«در ارديبهشت‌ 1337، مرتضي‌ مطهري در يغما (صص‌ 79-84) مقاله‌اي در نقد ترجمه‌ ابوالقاسم‌ پاينده‌ از قرآن‌ نوشته‌ است‌. مينوي در ذيل‌ مقاله‌ از نويسندة جوان‌ آن‌ چنين‌ تمجيد کرده‌ است‌: »هم‌ بسيار باسواد و دقيق‌ و محقق‌ است‌ و هم‌ خيلي‌ خوب‌ فارسي‌ مي‌نويسد. آفرين‌.»

اگر بخواهم‌ همه‌ حواشي‌ ارزشمندي را که‌ مينوي فقط‌ بر مقالات‌ و مطالب‌ منتشره‌ در يغما نوشته‌ است‌ گزارش‌ دهم‌ خود کتابي‌ مفصل‌ و خواندني‌ خواهد شد. لاجرم‌ در اين‌ جا به‌ همين‌ مقدار اندک‌ بسنده‌ مي‌کنم‌ و اميدوارم‌ در آيندة نزديک‌ همه‌ يادداشت‌هاي انتقادي او را از حاشيه‌ کتاب‌هايش‌ استخراج‌ کنم‌ و طي‌ مقاله‌هايي‌ جداگانه‌ به‌ آگاهي‌ علاقه‌مندان‌ برسانم‌. بعضي‌ از يادداشت‌هايي‌ که‌ مينوي در حاشيه‌ کتاب‌ها يا مجلات‌ خود نوشته‌ است‌ واجد ارزش‌ تاريخي‌ هم‌ هستند و ممکن‌ است‌ بر زواياي پنهان‌ تاريخ‌ سياسي‌ و فکري معاصر نيز پرتوي بيفکنند.يک‌ نمونه‌ آن‌ مربوط‌ مي‌شود به‌ مطلب‌ کوتاهي‌ که‌ در يکي‌ از شماره‌هاي همين‌ مجله‌ يغما منتشر شده‌ است‌. عنوان‌ اين‌ مطلب‌ »قبض‌ سفارشي‌ پست‌خانه‌« و نويسندة آن‌ گمنام‌ است‌. در اين‌ مقاله‌ يک‌ صفحه‌اي اشاره‌ شده‌ است‌ که‌ در شعبان‌ يا رمضان‌ 1326ق‌/شهريور يا مهر 1287خ‌ حيدرخان‌ عمو اوغلي‌، انقلابي‌ و تروريست‌ مشهور صدر مشروطه‌، بمبي‌ را در بسته‌اي پستي‌ جاسازي مي‌کند و با پست‌ سفارشي‌ از تبريز به‌ در خانه‌ حاکم‌ مستبد مرند يعني‌ شجاع‌ نظام‌ مي‌فرستد که‌ »يکي‌ از بزرگ‌ترين‌ دشمنان‌ مشروطه‌ طلبان‌« بود. شجاع‌ نظام‌، به‌ تصور آن‌ که‌ بسته‌ سفارشي‌ جعبه‌ جواهرات‌ است‌ به‌ هيچ‌ يک‌ از نوکرانش‌ اجازه‌ نداد که‌ آن‌ را باز کنند و »خودش‌ در حضور پسرش‌ شروع‌ به‌ باز کردن‌ بندهاي بسته‌ کرد.« بمب‌ منفجر شد و شجاع‌ نظام‌ و پسرش‌ را کشت‌. نويسندة ناشناس‌ اين‌ مطلب‌ در پايان‌ آن‌ تذکر داده‌ است‌ که‌ »مرحوم‌ حيدرخان‌ قبض‌ سفارشي‌ پست‌خانه‌ را...عينا به‌ يکي‌ از دوستان‌ خود فرستاد و چون‌ علامتي‌ از يک‌ واقعه‌ تاريخي‌ است‌ عين‌ قبض‌ سفارشي‌ کليشه‌ شد.« تصوير قبض‌ هم‌ در کنار اين‌ مطلب‌ چاپ‌ شده‌ است‌. قبض‌ نشان‌ مي‌ دهد که‌ بسته‌ را کسي‌ به‌ نام‌ سيد رضا نه‌ »در شعبان‌ يا رمضان‌«بلکه‌ دقيقا در نهم‌ شوال‌ 1326 تحويل‌ پست‌خانه‌ تبريز داده‌ است‌. اما آنچه‌ اين‌ قبض‌ و مطلب‌ مربوط‌ به‌ آن‌ را جذاب‌تر مي‌کند يادداشتي‌ است‌ که‌ مينوي به‌ خط‌ خود بر آن‌ افزوده‌ و معلوم‌ کرده‌ است‌ که‌ نويسندة مطلب‌ همانا تقي‌زاده‌ است‌ که‌ در زمان‌ ترور شجاع‌ نظام‌ در لندن‌ به‌ سر مي‌برده‌ اما با حيدرخان‌ در ارتباط‌ و از دوستان‌ و همکاران‌ معتمد او بوده‌ است‌. به‌ همين‌ سبب‌ حيدرخان‌ قبض‌ را براي تقي‌زاده‌ مي‌فرستد تا ثابت‌ کند که‌ ترور شجاع‌ نظام‌ کار خودش‌ است‌. يادداشت‌ مينوي از اين‌ قرار است‌:

اين‌ شرح‌ ظاهرا  از تقرير آقاي تقي‌زاده‌ گرفته‌ و تحرير شده‌ است‌. ايشان‌ گفتند اين‌ سيد رضا که‌ اسمش‌ روي قبض‌ ذکر شده‌ است‌ سيد رضا مرتضوي بود و حيدر عمو اوغلي‌ قبض‌ را در پاکتي‌ گذاشته‌ و به‌ کمبريج‌ براي آقاي تقي‌زاده‌ فرستاده‌ و در نامه‌اي کيفيت‌ نامه‌ نوشتن‌ و ارسال‌ بمب‌ را هم‌ شرح‌ داده‌ بود، مجتبي‌ [.] يعني‌ آقاي تقي‌زاده‌ پس‌ از شصت‌ سال‌ که‌ از آن‌ تاريخ‌ گذشته‌ است‌ هنوز آقاي تقي‌زاده‌ اين‌ وقعه‌ را با تمام‌ جزئيات‌ آن‌ به‌ ياد دارند و روز 16/7/43 همه‌ را براي من‌ تکرار کردند.

تقي‌زاده‌ در آن‌ زمان‌ سال‌هاي پاياني‌ عمر خود را مي‌گذراند و با توجه‌ به‌ يادداشت‌ مينوي مسلم‌ است‌ که‌ «قبض‌ پست‌خانه» و توضيحات‌ مربوط‌ به‌ آن‌ را هم‌ خود او در اختيار حبيب‌ يغمايي‌ گذارده‌ است‌، با اين‌ همه‌ ببينيد شدت‌ احتياط‌ و زيرکساري و محافظه‌کاري او را که‌ پس‌ از شصت‌ سال‌ باز حاضر نشده‌ است‌ هيچ‌ نام‌ و نشاني‌ از خود در اين‌ ماجرا باقي‌ بگذارد و اگر نبود اين‌يادداشت‌ مختصر و در حقيقت‌ گواهي‌ آشکار مينوي، شايد اصلا معلوم‌ نمي‌شد که‌ ربط‌ تقي‌زاده‌ با اين‌ موضوع‌ چيست‌. نمونه‌ تاريخي‌ ديگري را که‌ بازتاب‌ روحيه‌ حقيقت‌گوي مينوي است‌ در حاشيه‌ نامه‌اي مي‌ بينيم‌ که‌ حبيب‌ يغمايي‌ از عباس‌ اقبال‌ (1339، صص‌ 388-389) ذيل‌ عنوان‌ »نکبت‌ علم‌ و ادب‌«منتشر کرده‌ است‌. اين‌ نامه‌ مور خ‌ 21 فوريه‌ 1935 (دوم‌ اسفند 1313) است‌. اقبال‌ در اين‌ نامه‌ که‌ مخاطب‌ آن‌ محمدعلي‌ جمال‌زاده‌ است‌ از اوضاع‌ نابسامان‌ علم‌ و دانش‌ در ايران‌ شکوه‌ مي‌کند و سپس‌ از »چهار پنج‌ نفر نکبت‌زدگان‌ اهل‌ ادب‌« نام‌ مي‌برد که‌ عبارت‌ بوده‌اند از قزويني‌، تقي‌زاده‌، جمال‌زاده‌، مينوي، و خودش‌:

حال‌ اين‌ آقايان‌ چيست‌ و تمتعي‌ که‌ از حيات‌ ادبي‌ خود برده‌اند کدام‌ است‌؟ بيچاره‌ قزويني‌ که‌ بعد از سال‌هاي سال‌ دربه‌دري و خون‌جگري تصادف‌ روزگار قوت‌ لايموتي‌ به‌ او مي‌رساند و حال‌ زندگاني‌ مادي اش‌ خوش‌ نيست‌. تقي‌زاده‌ بعد از يک‌ عمر درستکاري و خدمت‌ به‌ آزادي ايران‌ تازه‌ به‌ تدريس‌ الفباي فارسي‌ در لندن‌ مفتخر و سرافراز شده‌ است‌ که‌ از گرسنگي‌ نميرد. حال‌ آن‌ دوست‌ عزيز هم‌ بر خود سرکار روشن‌تر است‌ تا بر ديگران‌. مينوي تمام‌ کتاب‌ و اسباب‌ کار خود را فروخته‌ و به‌ خيال‌ يافتن‌ کاري از طهران‌ فرار کرده‌ و الساعه‌ در لندن‌ در ميان‌ خوف‌ و رجا ساعت‌ مي‌شمارد. احوال‌ بنده‌ را هم‌ بر همين‌ منوال‌ قياس‌ کنيد. (همان‌، ص‌ 389)

مينوي گفته‌ عباس‌ اقبال‌ را در مورد خودش‌ تکذيب‌ کرده‌ و کنارش‌ صريحا نوشته‌ است‌: «دروغ‌ است‌.»

يادداشت‌هاي مينوي در هامش‌ کتاب‌ها و مجلات‌ کتابخانه‌اش‌ از اين‌ حيث‌ هم‌ اهميت‌ دارد که‌ وي با خرده‌نگري و وسواسي‌ عجيب‌ سهوها و اشتباهات‌ نگارشي‌ بهترين‌ نويسندگان‌ عصر نظير جمال‌زاده‌ و سعيد نفيسي‌ و فروزانفر و يوسفي‌ و زرين‌کوب‌ را هم‌ يادآور شده‌ و تصحيح‌ کرده‌ است‌.بر اساس‌ همين‌ غلط‌گيريها و تصحيحات‌ مي‌توان‌ کتاب‌ آموزشي‌ خوبي‌ نيز در زمينه‌ نگارش‌ و ويرايش‌ فارسي‌ فراهم‌ آورد. امتياز ديگر کتابخانه‌ مينوي تقديم‌نامه‌هايي‌ است‌ که‌ بسياري از دانشمندان‌ و مستشرقان‌ و نويسندگان‌ و شاعران‌ بزرگ‌ معاصر در آغاز کتاب‌ها و مقالاتشان‌ به‌ خط‌ خود نوشته‌ و آنها را به‌ مينوي پيش‌کش‌ کرده‌اند. بسياري از اين‌ تقديم‌نامه‌ها هم‌ امروز اسنادي تاريخي‌ و فرهنگي‌ به‌ شمار مي‌آيند و بايد در حفظ‌ آنها کوشيد. در اين‌ جا باز فقط‌ به‌ يکي‌ دو نمونه‌ از اين‌ دست‌ اشاره‌ مي‌کنم‌. ميرزا محمدعلي‌ خان‌ تربيت‌ سالنامه‌اي در تبريز چاپ‌ کرده‌ و آن‌ را به‌ خط‌ خود و با اين‌ عبارت‌ به‌ مينوي تقديم‌ داشته‌ است‌: »خدمت‌ دوست‌ محترم‌ اديب‌ دانشمند آقاي آقا مجتبي‌ دام‌ اقباله‌ تقديم‌ شد ــ اول‌ فروردين‌ 1307.« کوهي‌ کرماني‌ نيز مجله‌اي به‌ نام‌ نسيم‌ صبا منتشر مي‌کرده‌ است‌ که‌شمارة اول‌ سال‌ دهم‌ آن‌ تاريخ‌ خرداد 1311 را دارد. تقديم‌نامه‌ او را به‌ خط‌ خودش‌ در صفحه‌ آغازين‌ مجله‌ مي‌بينيم‌: »تقديم‌ به‌ کتابخانه‌ حضرت‌ فاضل‌ متتب ع‌ و اديب‌ دانشمند آقاي مجتبي‌ خان‌ مينوي دامت‌ افادته‌]،[ طهران‌]،[ 12 فروردين‌ 1312]،[ ح‌. کوهي‌ کرماني‌.«

با توجه‌ به‌ نکته‌ها و نمونه‌هايي‌ که‌ تا اين‌ جا آمد و صرفا مربوط‌ مي‌شد به‌ نسخه‌هاي چاپي‌ کتابخانه‌ مينوي بايد روشن‌ شده‌ باشد که‌ اين‌ کتابخانه‌ را نمي‌توان‌ در زمرة کتابخانه‌هاي عمومي‌ يا تخصصي‌ معمول‌ به‌ شمار آورد و بسياري از منابع‌ آن‌ را که‌ حاوي يادداشت‌هاي مينوي يا دستخط‌ ديگر بزرگان‌ زمان‌ اوست‌ مستقيما در اختيار مراجعان‌ گذارد. از باب‌ مثال‌، دورة مجله‌ يغمايي‌ که‌ در کتابخانه‌ مينوي نگهداري مي‌شود فرق‌ دارد با همه‌ دوره‌هاي اين‌ مجله‌ در ساير کتابخانه‌ها و با توجه‌ به‌ توضيحاتي‌ که‌ پيش‌ از اين‌ آمد نبايد محل‌ مراجعه‌ عام‌ باشد. بنابراين‌، واجب‌ترين‌ کاري که‌ عجالتا بايد در مورد منابع‌ اين‌ کتابخانه‌ صورت‌ بگيرد اين‌ است‌ که‌ همه‌ يادداشت‌هاي مينوي و بزرگان‌ ديگر از حواشي‌ يا هامش‌ کتاب‌ها استخراج‌ و تا حد امکان‌ مرتب‌ و منظم‌ شود و در قالب‌ مجلداتي‌ جداگانه‌ در اختيار مراجعان‌ و پژوهشگران‌ قرار گيرد. براي اين‌ کار بايد يکايک‌ سي‌ هزار عنوان‌ کتاب‌ و مجله‌ اي که‌ در اين‌ کتابخانه‌ هست‌ بررسي‌ و همه‌ تعليقات‌ و يادداشت‌هاي مندرج‌ در آنها، اعم‌ از يادداشت‌هاي خود مينوي و نوشته‌هاي ديگران‌، ارزيابي‌ و هر کدام‌ که‌ ارزش‌ علمي‌ و ادبي‌ و تاريخي‌ دارد ذيل‌ عناوين‌ مشخص‌ موضوعي‌ و الفبايي‌ طبقه‌بندي شود. يادداشت‌هاي مينوي در بعضي‌ از کتاب‌ها يا مجلات‌ از چنان‌ وحدت‌ موضوع‌ و پيوستگي‌ و استمراري برخوردارند که‌ مي‌شود آنها را به‌ صورت‌ مقاله‌هاي جداگانه‌ بازنويسي‌ و منتشر کرد (اين‌ کار به‌ عنوان‌ مثال‌ در باب‌ تعليقات‌ و يادداشت‌هاي انتقادي مينوي بر بعضي‌ از مقالات‌ مينورسکي‌ صورت‌ گرفته‌ که‌ اميد است‌ به‌زوديدر مجله‌ ايرانشهر منتشر شود). دومين‌ کار لازم‌ تصويربرداري ديجيتال‌ از همه‌ يادداشت‌ها و دستخط‌هايي‌ است‌ که‌ از مينوي بزرگان‌ ديگر در منابع‌ کتابخانه‌ وجود دارد تا مراجعان‌ در صورت‌ نياز از آنها استفاده‌ کنند و اصل‌ يادداشت‌ها بر اثر مراجعات‌ مکرر دچار آسيب‌ و دست‌فرسودگي‌ نگردد. در حقيقت‌ با اين‌ بخش‌ از منابع‌ کتابخانه‌ بايد همان‌ معامله‌اي صورت‌ گيرد که‌ دربارة نسخ‌ خطي‌ لحاظ‌ مي‌شود، يعني‌ با همان‌ دقت‌ و حساسيت‌ بايد از آنها مراقبت‌ کرد. متأسفانه‌ اکنون‌ بخشي‌ از حواشي‌ کتب‌ و مجلات‌ بر اثر صحافي‌ (چه‌ در زمان‌ حيات‌ خود مرحوم‌ مينوي و چه‌ پس‌ از آن‌) زير تيغ‌ برش‌ رفته‌ و ناقص‌ شده‌ است‌.

کار مهم‌ ديگري که‌ اکنون‌ به‌ همت‌ پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ در کتابخانه‌ مينوي صورت‌ مي‌گيرد فهرست‌برداري از نسخه‌هاي خطي‌ و عکسي‌ (facsimile) کتابخانه‌ است‌. چنان‌ که‌ اشاره‌ شد، مرحوم‌ دانش‌پژوه‌ هم‌ مخزن‌ نسخه‌هاي خطي‌ خود را که‌ عمدتا به‌ شکل‌ عکس‌ يا ميکروفيلم‌ است‌ به‌ کتابخانه‌ مينوي اهدا کرده‌ است‌. اين‌ نسخه‌ها و نيز نسخه‌هاي خطي‌ مينوي و کتاب‌هاي چاپ‌ سنگي‌ او را که‌ اغلب‌ آنها امروز کمياب‌ يا ناياب‌اند بايد به‌ کمک‌ اسکنرهاي پيشرفته‌ به‌ صورت‌ تصوير ديجيتال‌ در آورد و به‌ شکل‌ برخط‌ (online) در اختيار علاقه‌مندان‌ قرار داد.

 

منبع: کتابخانه و مرکز اسناد مجتبي مينوي

نويسنده- مترجم و پژوهشگر