« زنان نامي ناتمام اند»
شعر و ادب |
سريا داودي حموله
1
زن از بستر کدام رود برخاست
که ماه
ميان درختان زيتون مرد؟
عشق بوي ماهيان مرده مي دهد
نه تو
همان تو هستي
نه ماه همان چراغي
که گم شده است
2
ماهي ها در قرائت اول عميق مي خوابند
وقتي مي ميرند
از نسبت ما مي پرسند
نمي دانند
همه ي زن ها
يک آيينه ي اضافي دارند
3
درخت
زن کاملي ست
به هر طرف که بچرخد
ماه بي دليل است
4
به هر دري بزني
زني فرنگيس ام مي کند
اين بار با سيب سرخي برگرد
و سر رسيدي
که تحمل عشق ما را داشته باشد
5
شکل زني
که نبايد محو زيبايي خود شود
از دو سرِ رود سرمي روم
روي سايه ام
گم ات مي کنم
6
نام هيچ زني
با تو شروع نمي شود
هميشه قطاري
از ديروز مي رسد
حافظه ي ماه را پاک مي کند
7
زن پياده رويي خسته ست
نمي داند
روزي عشق تمام مي شود
و ماه سايه هاي زمين را مي بلعد
8
رنگ ديگر کلاغ را
به شناسنامه ام اضافه کنيد
اين شعر
روشنايي از روياهاي زني دارد
که در نيمه ي ديگرم
از تو کم شده است
9
همه ي گنجشک ها بي حواس اند
تا حياط خلوتي پيدا کنند
به يک عطسه،
تعادل زمين را به هم مي ريزند
اگر روزي آواز نخوانند
رنگ آسمان
از ياد خواهد رفت
10
زنان نامي ناتمام اند
وقتي در من به هم مي رسند
لکنت مي گيرند
اگر عشق با ما خواهري کند
به زبان کج سوسن ها برنگردد
از خودم بالا مي روم
شايد فردا
با نام ديگري بشکفد