شاهنامه گذشته و آينده ماست


تیتر اول |

مهران موذني- شاهنامه فردوسي روايتي حماسي از داستان‌هاي کهن ايراني‌ست. ايرانيان براي قرن‌ها اين داستان‌ها را گذشته خودشان مي‌پنداشتند و نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌کردند. شايد در عصر کنوني ما بخش‌هاي بزرگي از شاهنامه ارزش تاريخي خود را از دست داده باشند، اما حکيم توس همچنان راهنما و معلم ماست و اثر سترگ او راوي مجموعه‌اي از الگوهاي تاريخي از خلق و خوي ايرانيان است که بارها و بارها خود را نمايان ساخته‌اند. غلامعلي قاري، شاهنامه‌پژوه و زبان‌شناس گلستاني که از پاسبانان دسترنج دهقان توسي‌ست، در مراسمي که در روزهاي پاياني سال 1403 به مناسبت سالگرد پايان سرايش شاهنامه براي قدرداني از او برگزار شد، اين اثر را زير ذره‌بين برد و از آنچه که آن را از ديگر آثار متمايز مي‌کند، گفت. وي عنوان کرد: شاهنامه ميراث پدري همه ايرانيان است و فردوسي تنها شاعري است که مي‌تواند در آينده ايران نقش داشته باشد. البته از برخي جهات حافظ نيز ادامه‌دهنده راه فردوسي است. اما فردوسي وجهي دارد که او را از ديگران متمايز مي‌کند. به طور مثال، ايلياد و اوديسه هومر مربوط به گذشته يونان است. اين در حالي است که شاهنامه هم گذشته و هم آينده ايران است. بايد به تمام کساني که چه در گلستان، چه در ايران و چه در جهان که شاهنامه را به عنوان ميراث پدري‌شان حفظ مي‌کنند، درود فرستاد.

قاري در ادامه گفت: فردوسي سرايش شاهنامه غول‌پيکرش را در روز ارد، 25 اسفندماه به اتمام رساند. يعني کمي پيش از عيد نوروز. 1400 سال پيش اعراب شبه‌جزيره عربستان خاک ايران را تصرف کردند. اما زورشان به فرهنگ و شعر ايران نرسيد. از اين روست که حافظ مي‌گويد: «ز کوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي/ از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي». شاهنامه فردوسي نيز کارت ملي هوشمند ما ايرانيان است و به ما هويت داده است. ايرانيان 5 اصل را اساس هويت خودشان مي‌دانستند که عبارتند از: خداپرستي، دادگري، خردورزي، نيک‌نامي و شادي. کتيبه‌اي از خشايارشاه زبان فارسي باستان موجود است که در آن ذکر شده: «خداي بزرگ است اهورامزدا. او کسي است که اين مرز و بوم را آفريد. اين آسمان را آفريد. او مردم را آفريد. او آن کسي است که شادي را براي انسان آفريد.» شايد از خودتان بپرسيد که: پس غم چه مي‌شود؟ غم در فرهنگ ايران باستان اهريمني است. در فرهنگ ايران باستان جشن‌هايي مثل چهارشنبه‌سوري در ايام پاياني سال برگزار مي‌شدند. در ايران باستان بر پيشاني همه جشن‌ها مراسم آتش‌افروزي وجود داشت. اين مراسم نيز در اکثر فرهنگ‌هايي که در پي فرهنگ باستان هستند مرسوم است. چهارشنبه‌سوري پيش از تازش تازيان به ايران، جشني براي بزرگداشت آتش بود. همچنين نماد خورشيد در زمين به شمار مي‌رفت. اواخر دوران ساسانيان در نتيجه رفت و آمد اعراب، ايام هفته تازيان و ايرانيان تنظيم شد و جشن آتش به نام چهارشنبه‌سوري جا افتاد. آب‌پاشان نام جشن ديگر ايرانيان بود...

در زمان ساساني حين يک خشکسالي بزرگ، شاه ساساني به همراه درباريانش به دشت هامون مي‌رود و براي بارش باران نيايش مي‌کند. پس از مدتي نيز باران مي‌بارد و درباريان در آن مجلس به روي يکديگر آب مي‌پاشند. بسياري از اين دست جشن‌هاي ما وارد فرهنگ‌هاي ديگر از جمله اروپا شده است.

وي در نهايت با بيان روايت شاهنامه درباره پيدايش نوروز افزود: جشن نوروز از يک نظر به جمشيد، شاه اسطوره‌اي بازمي‌گردد. شاهنامه اينطور مي‌گويد که جمشيد پس از آن که بهشتي روي زمين ايجاد کرد و مرگ و مير، بيماري، آسيب، گزند و خشکسالي را از بين برد، تصميم گرفت راز آسمان‌ها را کشف کند. بنابراين روايت جمشيد بود که نوروز را پايه‌گذاري کرد. فردوسي در اين باره مي‌گويد:

به فر کياني يکي تخت ساخت

چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت

که چون خواستي ديو برداشتي

ز هامون به گردون برافراشتي

چو خورشيد تابان ميان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر آن تخت او

شگفتي فرومانده از بخت او

به جمشيد بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودين

بر آسوده از رنج روي زمين

چنين جشن فرخ از آن روزگار

به ما ماند از آن خسروان يادگار