تقصير روزگار است؟


یاددداشت اول |

 با مسووليت سردبير

 

باور عمومي آن است که گاه روزگار سر سازش ندارد و هر چه مي خواهي سرخوش باشي و کمي هم به مناظر زيباي سفر توجه کني و لذت ببري، روزگار امانت نمي دهد. بر همين اساس بسيار داستانها گفته اند و شنيده ايم، مثلا در بيتي مشهور، ميرزا قائم مقام فراهاني در شکست ايران از روسيه مي گويد:

روزگار است که گه عزت دهد گه خوار دارد     چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد

مهر اگر آِرد بسي بي جا و بي هنگام آرد         قهر اگر دارد بسي ناساز و ناهنجار دارد .... 

براي نمونه همين چند روز گذشته تا دلمان به پايين آمدن قيمت دلار و افزايش ارزش پول ملي خوش شد، جايي از اين سرزمين بايد آتش بگيرد تا حسابي از سرخوشي بدرآييم يا شهادت محيط بان گلستاني در جنگل گلستان که همين ديروز اتفاق افتاد و .... آيا به راستي روزگار براي ما نسخه مي پيچد؟

 همين گلايه از روزگار در بيان جناب فردوسي نيز در شاهنامه آمده است، آنجا که حکيم ايران زمين از روزگار شکوه مي کند که:

الا اي برآورده چرخ بلند

چه داري به پيري مرا مستمند

جوان بودمي در برم داشتي

به پيري چرا خوار بگذاشتي؟

وفا و خرد نيست نزديک تو

 پر از رنجم از راي تاريک تو

هر آنگه کزين تيرگي بگذرم

  بگويم جفاي تو با داورم

و سپهر بلند در مقام پاسخ بسيار خردمندانه  به حکيم فردوسي مي گويد: که تو اي انسان، تو به عنوان انسان صاحب دانش و دانايي بر همه پديده هاي عام برتري داري زيرا حق انتخاب داشته و داري و اين حق را خداوند به تو عطا کرده است. 

چنين داد پاسخ سپهر بلند

که اي مرد گوينده بر من مبند

چرا بيني از من همي نيک و بد

چنين ناله از دانشي کي سزد؟

تو از من به هر باره اي برتري

روان را به دانش همي پروري

خور و خواب و راي و نشست تو هست        به نيک و به بد راه و دست تو هست

به يزدان گراي و به يزدان پناه

 بر اندازه زو هر چه بايد بخواه

جز او را مخوان کردگار سپهر

فروزنده ماه و ناهيد و مهر (آغاز داستان اشکانيان)

بنابراين بيش و پيش از آنکه از کسي يا کساني گلايه کنيم، بايد سر به گريبان حکمراني خويش فرو ببريم و اشتباهاتمان را اصلاح کنيم که ناصرخسرو در آن قصيده زيباي عقاب نيکو فرموده است:

چون نيک نگه کرد پر خويش در آن ديد

گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست