صداي کارگران؛ فريادي که پژواک آن در جهان مي پيچد


یادداشت |

 

عظيم قرنجيک

 

به مناسبت روز جهاني کار و کارگر

"هر سحر، لحظه ها منتظرند، دست کارگران

ديوارهاي زندگي را از نو بالا برند. کدام روز است که روز کار و کارگران زحمت کش نباشد؟"

چه گونه مي توان طبقه کارگر را به نحو احسن واداشت تا نقش اجتماعي اش را بپذيرد و چه گونه مي توان تظلم خواهي هايش را به بهترين وجه اداره کرد و جهت داد؟ اصولا يک فرد به عنوان کارگر، چه گونه عهده دار اين نقش اجتماعي مي شود و چه گونه سازمان اجتماعي خاصي با توجه به ساختار اقتدارش برپا مي شود. کارگران، متشکل از افراد با انباني از تجربه ها هستند و الگوهايي در روابط و ايده ها و نهادهاي شان حاکم است که به مثابه يک طبقه، تاريخ خويش را مي زيند. آنان در نتيجه تجربه هاي مشترک، همانندي منافع شان را بين خودشان احساس و تقرير مي کنند، آن هم بر عليه آناني که منافع شان با منافع آنان متفاوت و معمولا متضاد است. در تجربه تاريخ حداقل چهار دهه اخير کشورمان، کارگران سرخورده از وضعيت اقتصادي شان، در جست و جوي هواي تازه اي برآمده اند که در آن مجالي پيدا کنند براي يافتن پاسخي به پرسش هاي تلنبار شده شان. پرسش هايي که پاسخ شان را در پي تعريف تازه اي از کنش گري و کنش پذيري در تاريخ کار و کارگري جست و جو کرد. تاريخ کار و کارگران را، نه از منظر نهادهاي قدرت، بلکه نگاه به تاريخ آنان بايستي از پايين باشد؛ از منظر فرودستان و تهي دستان. تاريخ اجتماعي آنان را بمثابه  تاريخ مبارزه و مصاف ميان فرادستان و فرودستان نگريست. همچون جنبشي پويا بايد تحليل کرد، تحليلي که پويايي پيگير را توأمان دارد، پويايي سرشار از پيوندها و گسست ها و سازش ها و مقاومت ها، جامعه براي کارگران نه ايستا که هميشه در حرکتي پيوسته بوده است.

تاريخ مبارزات کارگران را نه از منظر آمارهاي اقتصادي، بلکه از نگاه " اقتصادي اخلاقي"  و " کرامت انساني"نگريست و در ثبت اعتراضات آنان در تاريخ مبارزاتشان، مثلا براي تامين معيشت و يا براي بالارفتن قيمت خورد و خوراک روزمره شان، نبايد فقط در پي ناتواني مالي آنان تبعيد گشت تا با عدد و رقم نشان دهيم، بلکه بايستي حس توهين ديدگي آنان در ثبت تاريخ مبارزه شان برجسته شود. در اين روايت، مي توان صداي بي صدايان را شنيد. صداي تهيدستان و فرودستان، صداي دگرانديشان ، صداي معترضان، صدايي که به نسل جوان مردم بالاخص کارگران آموخت که حقيقت را شجاعانه به صاحبان قدرت بگويند. تاريخ نگاري جنبش هاي کارگري در جهان، حرکت ها و چرخش هاي بزرگي را به تجربه نشسته است و اين، به غناي فهم آنان از گذشته کمک کرده است. عليرغم اين تجربه ها، تاريخ نگاري از نگاه فرودستان و يا باصطلاح " تاريخ از پايين" و يا " تاريخ مردمان" جايگاه مغتنمي نيافته است و عمدتا تخته بند تاريخ نگاري هاي برگرفته از مطالعات غيرسياسي درباره فرادستان و برکشيدگان و... بوده است، و لذا جا دارد، در تعامل با چرخش هاي نو، و بر گرفته از دست آوردهاي به جا مانده از اين چرخش ها، پر قوام تر و استوارتر گردد. و اين ممکن و ميسر نمي شود مگر اين که، پاي آگاهي به ميان آيد که کارگران بايد در پي کسب آن باشند تا که چنان که بايد و شايد، از منافع حقيقي و جايگاه واقعي خودشان آگاهي داشته باشند. اين شناخت و آگاهي متاسفانه در زير سلطه فرادستان، از مجراي شايسته خود به انحراف کشيده شده، و به شيوه اي ناکارا ظاهر مي شود، و اين، مايه دردسرسازي مي باشد که به نوعي رفع گردد، نهادهاي مدني از جمله انجمن ها وسازمان ها و اتحاديه هاي صنفي، و به نوعي احزاب يا نظريه پردازان هستند که از آگاهي طبقاتي، نه آن چنان که هست بلکه، آن چنان که بايد باشد؛ پرده بردارند. اين گروه ها در نقش هاي اجتماعي خويش ظاهر شده، و گروه هاي کارگري را به نحو احسن وا بدارند تا نقش اجتماعي خويش را پذيرفته؛ تا تظلم خواهي هاي شان را به بهترين وجه " اداره کنند و جهت دهند."اما پرسش اساسي اين است که يک فرد کارگر چه گونه اين نقش اجتماعي را عهده دار مي شود و چه گونه سازمان اجتماعي خاصي با توجه به ساختار اقتدارش برپا مي شود؟ چه گونه مي توان به طبقه کارگر به عنوان مهم ترين عامل در حيات سياسي کشور نگريست؟ چه گونه مي توان نقش و عامليت زحمت کشان و  فرودستان را در حيات اقتصادي و سياسي کشور آشکار ساخت و درجه سهم شان در شکل گيري تاريخ را به مدد تلاش هاي آگاهانه، نشان داد؟

در اين وضعيت حاکم بر نظام اقتصادي و سياسي کشور، بسياري از کارگران، آرمان ها و آرزوهاي خود را بربادرفته  و به بن بست نشسته و به طاق نسيان سپرده شده مي بينند؛  آنان در اين روزگاران، عليرغم بصيرت هايي که در طول تجربه هاي صنفي خود در مصاف با بليه هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي يافته اند، کماکان خود را قرباني  نظام هاي سلطه مي بينند. اگر چه اين بي صدايان، بنا بر تعريف خود، سندي از افکار خويش بر جاي نمي گذارند. ولي چندي است که، بيداري کارگران زحمت کش، طبقات فرادست را مضطرب ساخته است. و اين چنين بوده است که برخي اولياء امور و فرادستان حاکم برآشفته ؛" فقرا را با ترفندهاي نرم و ظريف وا مي دارند و نصيحت مي کنند که به تکه ناني قناعت ورزند." وکسي هم نيست که به حضرات اطمينان خاطر دهند که مردم ما ديگر روشن بين تر از آن هستند که، سينه چاک حرف هاي مفت آنان گردند. آنان ديگر از زبان پرطمطراق  يا ادعاهاي بي پايه و اساس نيز خوش شان نمي آيد. نظام حکومتي ما بايد به اين نکته اذعان کند که نظام مديريتي آنان، بدون مدخليت و  بدون نمايندگي حقيقي فرودستان و کارگران، ضرورتا معيوب است. واقعيت اين است که، يکي از علل و دلايل وخامت وضعيت کارگران  و وخامت پيشه وران روزمزد کاملا بستگي دارد به ميزان کمال يافتگي امر تشکل يابي در ميان آنان. وضعيت کارگران به هيچ وجه به مکنت و سود کارفرمايان بستگي ندارد، بلکه به قدرت کارگران براي مطالبه قيمتي بالا به ازاي کارشان بستگي دارد. قشرهاي زحمت کش را مي توان با خاک مقايسه کرد که همه چيز از آن رشد مي يابد و توليد مي شود، و ساير طبقات بسان درختاني هستند که غذايشان را از سطح خاک کسب مي کنند. در واقع کار و مهارت آنان به منزله منبع ارزش است. و اين واقعيتي انکارناپذير است.

آيا زمان آن نرسيده است که از دست اين گزاره که" ثروت از کارگران و زحمت کشان جاري ولي به سمت و سوي اغنيا وطبقه جدا از مردم راهي" رهايي يافته، بيرق هاي ملکوتي حقوق بشر به اهتزار درآيد و زنجيرهاي ظلم از قوزک پاي زحمت کشان بگسلد.

صداي کارگران، فريادي است که پژواک آن در جهان مي پيچد، ولي کسي به داد اين مستمندان نمي رسد. صداي دلخراش کارگران را گوش شنوايي نيست. کارگراني که بين نان و جان در تلاشند. آنان نان را انتخاب مي کنند، اما براي  لقمه اي نان؛ جان مي دهند.

به اميد روزي که افتادگان و فرودستان و زحمت کشان به تحقق دل خواسته هايشان، دلخوش شوند، و براندازند همه قواعد و رسومي را که، محروميت ملت را مؤيدند، و حشمت عبث را مسبب، و نظام مديريتي فساد انگيز را مؤسس. ما همچنان در آرزوي روزهاي بهتري براي کارگران و ديگر اقشار فرودست و مردم محروم از حقوق شايسته شان هستيم. و آنان را در مقام انسان هايي ببينيم که فعال مايشاء، و واضع قوانين خويش باشند. و اين مستلزم مقدماتي مبتني بر ايمان بي حد و حصر به  نهادهاي نمايندگي، نيروي خرد و آگاهي، و بنا به عقيده و کلام تامس پين،" يک عالمه شعور نهفته در وضعيتي خفته" است.

اول ماه مه، روز جهاني کار و کارگر فرخنده باد.