کتاب و خاطرات خوش بويان
یادداشت |
سيد حسن حسيني نژاد
در نيمه دوم سال 1397 شمسي، خبري فرهنگي روستاي قرهآغاج از توابع شهرستان کلاله در شرق استان گلستان را در کانون توجهها قرارداد. روستايي کم برخوردار که در آن زمان سکنهاش از نعمت آب آشاميدني و گاز محروم بودند اما به همت جمعي از فعالان فرهنگي و کودکان و نوجوانانش 15 باشگاه کتابخواني فعال داشت و رونق کتاب و کتابخواني چنان در اين گوشه از استان گلستان ريشه پيداکرده بود که گاهي ميزبان نويسندگاني نامآشنا در عرصه ملي ميشد. در آن زمان و به همت هلدينگي در پايتخت، مسابقهاي باهدف ترويج فرهنگ کتاب و کتابخواني برپا شد و مقرر بود شرکتکنندگان از نقطهاي که از آن براي مطالعه استفاده ميکنند عکس بگيرند و با کپشن کوتاهي از متن کتابي که در حال مطالعهاش هستند با هشتگ مسابقه در فضاي مجازي به اشتراک بگذارند. لطيفه دُقديزاده، معلم مدرسه سعدي و تسهيلگر باشگاه کتابخواني بويان در روستاي قرهآغاج با ارسال عکسي در اين مسابقه شرکت کرد و در انتها با رأي داوران و مردم، عکسش بهعنوان اثر ويژه انتخاب شد.
در آيين اهداي جوايز اين مسابقه وقتي دُقديزاده پس از دريافت تنديس ويژه و جايزهاش شرحي از وضعيت مدرسه و روستا را ارائه کرد، مديرعامل هلدينگ پس از شنيدن وضعيت روستا و مشاهده تصاوير مدرسهاي که دُقديزاده در آن به تدريس مشغول بود کليه هزينههاي تجهيز سيستمهاي گرمايشي و سرمايشي مدرسه و همچنين کتابخانه را تقبل کرد. همچنين هلدينگ براي 174 دانشآموز محروم روستا كاپشن و كفش و براي هر كلاس يك عدد تخته وايت بُرد تهيه و ارسال كرد که اين اقدام حسنه که بانياش کتاب و شخص لطيفه دُقديزاده بود همچنان در ذهن اهالي روستا و فرهنگ دوستان گلستاني به يادگار مانده است. از آن روزها بيش از 6 سال گذشته، دُقديزاده اکنون نه در قرهآغاج، نه در کلاله و نه حتي در گوشهاي از استان گلستان و اين مرز پرگهر، بلکه کيلومترها دورتر بهاتفاق همسر و پسرش در ساکرامنتو ايالت کاليفرنيا آمريکا زندگي ميکند، ولي همچنان ياد روزهاي باشگاه کتابخواني بويان و دانشآموزانش در دل و ذهنش زنده بوده و دوستي با کتاب را فراموش نکرده است. با او درباره نحوه شکلگيري باشگاه کتابخواني بويان و فضاي روستاي کتاب دوست قرهآغاج و زندگي شخصي و فعاليتهاي کتاب محورش از زمان مهاجرتش از ايران و مدتي زندگي در افغانستان و تاجيکستان و چند کشور ديگر تا اکنون آمريکا و نيز دوران نويسندگي و حتي نمايشنامهنويسياش به گفتوگو نشستيم که در ادامه از نظر مخاطبان ميگذرد.
مأنوس با داستان و آشنايي با جهان تئاتر
لطيفه دقدي زاده در ابتدا با اشاره به اينکه نويسندگي را از زمان دانشجويياش بهطورجدي شروع کرده بود، گفت: من سالها داستان کوتاه مينوشتم و از مؤسسان انجمن داستان قلم در شهرم کلاله بودم؛ اما نقطه عطف زندگيام در عالم نويسندگي و بيشتر مأنوس شدنم با کتاب و کتابخواني، آشنا شدنم با جهان نمايشنامهنويسي و شرکت در کارگاههاي نمايشنامهنويسي جلال تهراني به مدت 144 ساعت در سال 1386 به ميزباني شهر گرگان بود.
وي افزود: شروع تئاتر و نمايشنامه نويسي براي من يک شروع ويژه بود چون کاملاً دنياي من را، نگاهم به دنيا بهويژه نگاهم به خودم را تغيير داد و از آن زمان رابطه بسيار خوبي با کتاب پيدا کردم. گاهي ميشد در يک صفحه گير ميماندم و درباره خط به خطش فکر ميکردم و اين مسئله باعث ميشد به اعماق خودم بروم و چيزهايي را بيرون بکشم. از اين کار واقعاً لذت ميبردم و خروجي تمام آنها شرکت در چندين جشنواره تئاتري شد که گاهي خيلي موفقيتآميز و گاهي نبود.
آغاز مسئوليت سنگين
لطيفه دقدي زاده در بخش ديگري از سخنانش درباره تجربه حضورش بهعنوان يک فرهنگي و نيز نويسنده در روستاي کم برخوردار قرهآغاج و قدمهاي نخستين براي رونق فرهنگ کتابخواني در مدرسه و روستا و باشگاه کتابخواني بويان گفت: وقتي قرار شد براي معاونت مدرسه بروم روستا، واقعاً نميدانستم چه چيزي در انتظارم هست. معاونت دو مدرسه بافاصله تقريباً يک کيلومتري خيلي مسئوليت سنگيني بود، يک هفته مدرسه پايين(نيکان) بودم و يک هفته مدرسه بالا(سعدي)، بچهها دوزبانه بودند و ارتباط خوبي با کتاب نداشتند.
وي افزود: دوست کردن آنها با کتاب سخت بود، اولين کارم اين بود که در زنگهاي تفريح کتاب به دست ميرفتم حياط مدرسه و شروع ميکردم قدم زدن و خواندن کتاب؛ بعضي از بچهها ميپرسيدند که چه ميخوانم و بعضيها هم با کتاب خودشان ميآمدند و همراه من قدم زده و کتاب ميخواندند.
دقدي زاده ادامه داد: ما کتابخانه نداشتيم اما قفسههاي کهنهاي داشتيم که رنگ کرديم و از بچهها خواستم که براي کتابخانه اگر کتابي در خانهدارند که از آن استفاده نميکنند به مدرسه هديه بدهند که مقداري کتاب از اين طريق جمع شد و مقداري کتاب هم خريداري کرديم و کتابخانه تجهيز شد. وي افزود: تعداد کم بود ولي شروع خوبي بود تا اينکه آموزشوپرورش دستورالعمل جشنواره کتابخواني را فرستاد و من در آن شرکت کردم و براي تشکيل گروهها و چگونگي کار، دورهاي يکروزه ديدم. در گام بعد با معلمها جلسهاي گذاشتم و معلمها مسئوليت تشکيل گروهها را بر عهده گرفتند. دقدي زاده گفت: از طرفي من خودم با بچههايي که علاقهاي به کتاب نداشتند دو گروه تشکيل دادم؛ در واقع قصدم از کتاب خواندن و شکل دادن عادت کتابخواني در دانشآموزانم اين بود که بچهها شروع فکر کردن درباره خودشان، برقراري ارتباط با خودشان و منتظر نبودن براي يک منجي که بيايد و مشکلات آنها را حل کند را در خود پيدا و تقويت کنند.
مُنجي خودتان هستيد
وي سپس پس از ذکر خاطراتي از دشواريهايي که خودش و دانشآموزان در آن روستا با آن دستوپنجه نرم ميکردند، عنوان کرد: پُلي روستا را به مدرسه وصل ميکرد که متأسفانه طي بارندگيها خرابشده بود و بچهها از کف رودخانه عبور ميکردند و وقتي باران ميآمد زمين گلي و سُر ميشد اما براي مواجهه با چنين شرايطي سعي ميکردم کتابي انگيزشي براي بچهها با محوريت کمک و همدلي و همياري و سازندگي يا قبول آنچه که هست انتخاب کنم و بخوانم. دقدي زاده ادامه داد: بعد از خواندن کتاب مثلاً ميگفتم؛ به نظر شما اين اتفاقي که در داستان افتاده در زندگي شما هم افتاده يا خواهد افتاد؟ تا اينکه يک روز يکي از بچهها گفت که خانم اجازه من ديروز يک کتاب خواندم درباره جوجهاي که خودش را دوست نداشت و بعد فکر کردم من خودم را دوست دارم؟!
وي افزود: دانشآموزم آن روز بهوضوح جلو همکلاسيهايش گفت که خيلي رنگ پوستش سياه است ولي خودش را دوست دارد. بعد يکي ديگر از پسرها گفت من هم موهايم خيلي سيخ سيخي است ولي خودم را دوست دارم و همينطور بچهها يکي بعد ديگري شروع به صحبت کردند. دقدي زاده گفت: در آن لحظه فهميدم که چقدر موفق بودم و اين براي من کافي بود. حتي وقتي يکي از غيرقابلکنترلترين دانشآموزانم براي همکلاسيهايش با بيل بر روي تپه پلّه درست کرده بود تا آنها بتوانند بدون سُرخوردن به خانه بروند، فهميدم راهي براي نفوذ به ذهن و دل همه وجود دارد و متوجه شدم که او کتابهايي با مضمون مهرباني را ميخواند.
همچنين جا دارد که اشارهکنم، به پيشنهاد و رأي جمعي بچهها، نام باشگاه کتابخواني را «بويان» انتخاب کرديم. بويان، نام يک گياه دارويي است که ترکمنها از ريشهاش که مرهم بسياري از دردها است استفاده ميکنند. باور داشتيم کتاب همچون بويان مرهمي براي ما است و نيز ميخواستيم حس خوب کتاب و کتابخواني در ما ريشه بزند و جان ما را درمان کند.
کرونا و فصل جديد زندگي
لطيفه دقدي زاده در ادامه صفحه ديگري از زندگياش را ورق زد و گفت: دقيقاً اوج کرونا بود که من ازدواج کردم. همسر من ايراني نيستند و اهل کشور افغانستان است و با او از طريق يک دوست مشترک آشنا شدم.
روزهاي کرونايي بود و ويزا صادر نميشد و حتي محدوديت مسافرت بود، خيلي بهسختي از طريق وزارت خارجه افغانستان و سفارت افغانستان به من ويزا دادند تا بتوانم وارد کشورشان بشوم که البته رفتن من همراه با اتفاقات خيلي عجيبي بود. وي با اشاره به اينکه عنوان ميشود بسيار سفر بايد کرد تا پخته شود خامي و من در عمل ديدم و رسيدم، گفت: من با اين مثل واقعاً زندگي کردم. تا زماني که انسان در يکجا و در شرايط عادي است و در خانه امنش قرار دارد، بسياري از احساسها و اتفاقها را تجربه نميکند. دقدي زاده افزود: در شهر کابل و در آپارتمانهاي گلبهار سنتر روبهروي ارگ رياست جمهوري زندگي ميکرديم که از نظر امنيتي بسيار حساس بودند. هيچ اتومبيلي اجازه ورود به خيابان ما را مگر با کارت مخصوص ساختمان نداشت. وقتي قدم به کابل گذاشتم فکر ميکردم به يک منطقه نظامي بزرگ واردشدهام.
وي ادامه داد: اما با تمام اين احوال مردم با من بسيار مهربان بودند. در ساختمان ما کودکستاني بود که بچههاي ساختمان به آنجا ميرفتند و حدود سي شاگرد داشتند که من در آنجا براي بچهها کتاب ميخواندم. برخي از کلمات فارسي مرا متوجه نميشدند و گاهي من کلمات کابلي را متوجه نميشدم ولي برايمان ارتباط بسيار جذاب بود و مرا استاد ايراني صدا ميکردند.
زندگي در دوشنبه و سقوط کابل
لطيفه دقدي زاده گفت: بعد از هفت ماه افغانستان را به مقصد تاجيکستان و شهر دوشنبه ترک کرديم. شرکت همسرم پروژهاي در دوشنبه داشتند و ما حدود شش ماه در تاجيکستان زندگي کرديم.
وي افزود: شهري بسيار آرام و مردمي مهربان با زباني بسيار زيبا، قديميهاي آنها کمتر روسي قاتي زبانشان بود ولي جوانترها کلمات روسي بسياري استفاده ميکردند. نيمهشبها براي پيادهروي از خانه خارج ميشديم و شهر امنيت بالايي داشت. دوشنبه را دوست داشتم و بسيار شهر آرامي بود، پروژه که به اتمام رسيد همراه همسرم به کابل بازگشتيم و آماده برگشتن به ايران بوديم که کابل سقوط کرد و طالبان کشور را گرفت.
وي ادامه داد: فرودگاه و مرزهاي زميني بسته شد و ما در کابل مانديم. روزهاي ترسناکي بود و تمام مدارک شرکت را چون خارجي بود و از نظر طالبان همکاري با خارجيها حکم خيانت داشت نابود کرديم. از کل زندگي فقط يک چمدان آماده داشتيم که اگر فرصتي شد از کشور خارج شويم.
دقدي زاده گفت: خوشبختانه طالبان حکم عفو صادر کردند و گفتند با مردم کاري ندارند، بعد از چند ماه که اوضاع آرام و مطمئن شد افغانستان را به مقصد ايران ترک کرديم.
بازگشت به وطن اما ...
لطيفه دقدي زاده در ادامه با اشاره به اينکه متأسفانه در ايران براي گرفتن اقامت همسرم به مشکل خورديم، گفت: پرونده ما دست کارمند تازهکار و با اطلاعات ضعيف افتاده بود و هر وقت نامه ميزد به وزارت داخله، نامه به علت اشتباه تايپي يا تاريخي برگشت ميخورد. وي افزود: به خاطر اين اشتباهها ويزاي همسرم تمديد نميشد و مجبور ميشد از کشور خارج و دوباره برگردد. از طرفي بدون اقامت اجازه کار نداشت و در ميان مشکلات فراوان پسرم به دنيا آمد. دقدي زاده ادامه داد: براي پسرم شناسنامه درخواست داديم ولي موفق به گرفتنش نشديم. فشار رواني بسياري بر روي ما بود تا اينکه تصميم گرفتيم ايران را ترک کنيم و به پاکستان رفتيم.
با کتابهايي از ايران تا آمريکا
لطيفه دقدي زاده در ادامه عنوان کرد: براي مصاحبه در سفارت آمريکا و نيز صدور ويزا حدود 2 ماه از فصل تابستان را در پاکستان زندگي کرديم. براي پسرم از ايران مجموعه کتابهايي گرفته بودم و فقط دو اسباببازي داشت و بيشترين سرگرمي او تماشاي عکسهاي کتاب و خواندن کتاب بود.
وي افزود: تا اينکه بالاخره ما در خرداد 1402 (ژوئن 2023) وارد آمريکا شديم و زندگي ما کاملاً تغيير کرد. همه ما اقامت گرفتيم و همسرم از همان روز اول اجازه کار داشت و در ادامه اجازه تحصيل رايگان و امنيت رواني براي ما که در هيچکدام از کشورهايي بوديم و نداشتيم مهيا شد. در آمريکا فعاليت کتابي مثل کلاله متأسفانه ندارم، فقط گاهي براي دوستاني که اينجا دارم کتابهايي را معرفي ميکنم و بعد از خواندن کتاب کمي درباره آن باهم صحبت ميکنيم. بيشترين زمانم را براي پسرم ميگذارم و دلم ميخواهد او بتواند فارسي بنويسد و بخواند.
وي افزود: برايش هر شب قبل خواب حداقل 2 داستان فارسي ميخوانم و آهنگهاي کودکانه فارسي گوش ميدهيم. همچنين ازآنجاييکه زبان مادري من ترکمني است با او ترکمني صحبت ميکنم. الان پسرم تسلط کامل به فارسي دارد و بسيار زيبا قصه ميگويد. او تمام احساساتش را در سهسالگي بيان ميکند و من همه اينها را مديون کتابهايي هستم که در قالب قصه براي او ميخوانم. دقدي زاده افزود: هر رفتاري را بخواهم در او تغيير يا آموزش دهم از طريق قصهخواني ميتوانم انجام دهم و ازآنجاييکه دستي به نوشتن دارم ساختن قصهها برايم شيرين است.
مواجه روزمره با کتاب در ساکرامنتو
وي ادامه داد: ميخواهم به چيزي جالب که در اينجا با آن مواجه شدم اشارهکنم. اينکه در ساکرامنتو و در هر محله و در کنار خيابان، قفسههاي کتاب کوچکي ميبينم که داخل آن پُر از کتاب است و مردم کتابي که خواندهاند را آنجا قرار ميدهند تا بقيه هم از آن استفاده کنند. حتي گاهي در لاندريها کتاب قرار ميدهند تا افراد در حال انتظار کتاب بخوانند. دقدي زاده سپس تاکيد کرد: من باور دارم کتابها فقط داستان نيستند بلکه پلي براي ارتباط با خودمان، دردها و دغدغههايمان با ديگران است.
وقتي کودک يا بزرگسال با يک جمله از کتاب دگرگون ميشود يعني اتفاقي افتاده، يعني جهان کمي بهتر شده و اگر مادري بتواند با کتاب فرزندش را بفهمد و اگر کودکي بتواند خودش را دوست داشته باشد، ما به سمت آيندهاي روشنتر حرکت ميکنيم.
آرزويي براي آينده با بچههاي روستا
دقدي زاده در پايان با اشاره به اينکه هميشه اين مثال در فاميل همسرم زده ميشود که آرتا (پسرم) با 12 کتاب مهاجرت کرد، گفت: از آن روزها و سالها خاطرات پرشماري دارم و آنها را فراموش نکردم.
وي افزود: از کيلومترها دورتر و همچنان با حدود 80 نفر از دانشآموزم از طريق فضاي مجازي در ارتباطم و دورادور از آنها باخبرم. پُل مدرسه را درست کردهاند و جاده روستا کاملاً آسفالت شده است و همچنان گويا دغدغه گاز و آب آشاميدني دارند. برخي از دخترانم ازدواجکردهاند و بعضي از پسرانم و دخترانم در خوابگاه هستند و درس ميخوانند و نيز برخي براي کار به تهران و ترکيه رفتند و تعداد کمي در روستا باقيماندهاند. براي همه آنها آرزوي موفقيت و سربلندي دارم و شايد روزي بتوانم يک باشگاه مجازي کتابخواني با بچههاي روستا از سراسر دنيا راه بياندارم.
لطيفه دقدي زاده متولد بهمن 1363 در شهرستان کلاله است. او چهار سال دوران ابتدايياش را در روستاي اجن سنگرلي درس خواند و بقيه دوران تحصيلش در مراوهتپه و کلاله گذشت. دقديزاده دانشآموخته علوم تربيتي است و در کنار داستاننويسي و نمايشنامهنويسي و تسهيلگري کتاب از دوران دانشجويي به مدت 8 سال تجربه فعاليت و همکاري در مرکز توانبخشي طلوع مهر شهرستان کلاله را داشته است. همچنين او در مدت حضور در روستاي قرهآغاج، به مدت يک سال معلم کلاس سوم مدرسه سعدي بود و به مدت دو سال معاونت مدرسههاي سعدي و نيکان را بر عهده داشت.