حافظ بخوانیم
شعر و ادب |
■ آزاده حسینی
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
چشم داشتن یعنی توقع داشتن؛ ما از یاران و همراهان خود؛ توقع و انتظار کمک و یاری داشتیم اما آنچه که می پنداشتیم و تصور می کردیم، نادرست بود. در ادامه همین غزل و در بیت دوم می بینیم که حافظ چندان هم هنوز نا امید نشده است و می گوید: «تا درخت دوستی کِی بَر دهد/ حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم» بَـــر یعنی میوه، ثمره. تا ببینیم که درخت دوستی چه زمانی میوه خواهد داد؛ حالا رفتیم و بذری افشاندیم. اگر چشمداشتی نسبت به یاری دیگران داریم باید از ابتدا تخم محبت بکاریم. حافظ می گوید به سوی دوستی و محبت رفتیم و بذر آن را افشاندیم، منتظریم که ببینیم چه وقت ثمره این درخت به ما برسد. حالا اگر میوه ای از درختی که به امید محبت کاشتیم به ما نرسد چه باید کرد؟ حافظ در بیت سوم همین غزل می گوید: «گفت و گو آیین درویشی نبود/ وَرنه با تو ماجراها داشتیم». «گفت و گو» گفتن و شنیدن، در اینجا به معنی بحث و جدل است که رسم و آیین قلندری و وارستگی و درویشی نیست. آیین درویشی وارستگی است و تحمل شنیدن و دیدن عقیده مخالف. گفت و گو بر سر اختلاف عقیده ها سبب بروز ماجراهای بسیار خواهد شد. درویش اهل این گفت و گوها نیست؛ وگرنه با تو جنگ و جدل بسیار داشتیم. شما چطور؟ تا کنون بذر محبت کاشته اید که میوه نداده باشد؟ شما ز یاران چه انتظاری دارید؟