مادر غم پرور من...


گفت وگو |

تازه باران شدت گرفته بود که به ابتدای کوچه لاله رسیدم. وارد کوچه شده و از دور با دیدن بنرهای تسلیت، خانه ای که پیش از این به آنجا نرفته بودم را شناختم. بعد از باز شدن در، وارد یک راهرو شدم که به حیاط می  رسید. در انتهای حیاط اتاقی بود که مادر محمدزمان آنجا منتظر آمدنم بود. به حیاط نگاه کردم. به درختان سبز و تنومندش که بی تفاوت از غصه ای که خانه را فرا گرفته رشد کرده و به زندگی ادامه می دهند. وارد اتاقکی شدم. صدای گرمی از پشت پرده ای به گوشم رسید و گفت: «بفرمایید بنشینید. الان میام». همزمان با نشستن چشمم به قاب عکس هایی افتاد که درست زیر تلویزیون قرار داشتند و خدا می داند مادر چندساعت در روز به بهانه تماشای سریال و برنامه های موردعلاقه اش به آن ها چشم دوخته و غرق در تصویر پسرش شده است.

 

چشمم به عکس ها بود که زنی لاغر اندام، با چشمانی نافذ از پشت پرده بیرون آمد. لبخند گرمی تحویلم داد و با دستانش دستم را به گرمی فشرد.

نام نرگس رحمانی برای مردم گلستان غریبه نیست. این زن صبور و با استقامت و کارآفرین گرگانی سال ها در مجامع اجتماعی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی این استان حضور داشته و اقدامات ارزنده ای انجام داده است. رحمانی از روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی پشت جبهه به حمایت پرداخته و محمد زمان، فرزند ارشدش پا به پای او در این فضای روحانی و معنوی بزرگ شده است.بدون شک زندگی با چنین مادری می تواند مسیر زندگی هرکسی را تغییر دهد. اگرچه محمدزمان گلدسته ذاتاً یک شاعر و هنرمند بود اما حضور در مجامع دینی از زمان خردسالی تاثیر زیادی بر مسیر زندگی وی گذاشته که این اثر در اشعار وی به خوبی  مشهود است. از مادر محمدزمان از فضایی پرسیدم که فرزندان وی در آن بزرگ شده اند. او با بیان اینکه فرزندانش همانند وی و پدرشان در یک خانواده مذهبی رشد کرده اند، گفت: خانه ما محل رفت وآمد علمای بزرگی بود و پدربزرگ محمدزمان یکی از تجار و خیرین شهر گرگان، مردی بسیار دین دار و متدین بود.بنا و پایه این خانواده چه از جانب خانواده پدری و چه خانواده مادری بر روی دین و مذهب استوار بود. رحمانی از همزمانی پیروزی انقلاب اسلامی با دوره رشد محمدزمان سخن گفت و ادامه داد: سه سال پس از تولد اولین فرزندم، محمد زمان، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و شرایط تربیتی و رشد وی در آن زمان خاص شکل گرفت. دو فرزند دیگر من نیز در بحبوحه پیروزی انقلاب و سال های پیش از دفاع مقدس به دنیا آمدند و اینگونه بود که فضای خانوادگی ما و رشد فرزندانم در آن روزهای خاص ایجاد شد.

مادر محمدزمان گلدسته ادامه داد: زمان خردسال بود و پا به پای من در تظاهرات شرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ همچنان در کنارم بود و در فعالیت ها حضور داشت. از فعالیت هایی که محمدزمان خردسال در ایام انقلاب و جنگ تحمیلی انجام داده بود، سوال کردم.

 

 مادرش به یاد ایام گذشته لبخندی زد و گویی تصاویر آن روزها جلوی چشمش زنده شد.

با افتخار برایم از ایجاد یک پایگاه کمک رسانی به جبهه سخن گفت. از این که پیش از تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ در یکی از محله های قدیمی شهر گرگان و خانه وقفی خانواده اش این پایگاه را تشکیل داده وپسرش پا به پای او در آن جا به فعالیت می پرداخت. مادر محمد زمان در ادامه گفت: زمان در سن خردسالی در این فعالیت های اجتماعی حضور داشت و همواره در کنار من بود. مدتی پس از شروع جنگ پایگاه بسیج مستعضفین در گرگان شکل گرفت و من به همراه زمان در پایگاه شهدای محراب، مسجد جامع و مسجد ملاعلی حضور یافته و اقداماتی در راستای کمک به رزمندگان انجام می دادیم. چون زمان فرزند بزرگ من بود، از خردسالی در بیشتر فعالیت های اجتماعی من را همراهی می کرد. رحمانی ادامه داد: پس از تغییر محل سکونت ما، پایگاه بسیج المهدی و مسجد قائم گرگان جدید محل فعالیت های ما به شمار می رفت. بیشترین فعالیت های فرهنگی و اجتماعی در پایگاه بسیج المهدی رخ می داد که محمد زمان به همراه دو فرزند دیگر من، سعید و سعیده در گروه تئاتر این پایگاه فعالیت می کردند.  فعالیت های فرهنگی وی از همان دوران آغاز شده و در دوران مدرسه نیز آن ها را ادامه داده بود. زمان عضو ثابت نماز جمعه، مراسم های قرائت دعای کمیل، ندبه و توسل بود. تا سن 14- 15 سالگی همیشه همراه من در مراسم های مختلف شرکت می کرد و پس از آن که کمی بزرگ ترشد در پایگاه های بسیح حضور می یافت و عشق عجیبی به آن فضا داشت.

از او در خصوص علاقه محمدزمان به حضور در جبهه جنگ پرسیدم و پاسخ داد:  در سن 11 سالگی علاقه شدیدی به حضور در جبهه داشت که به دلیل پایین بودن سن، این امکان برای وی وجود نداشت. حتی یک بار به صورت مخفیانه وارد اتوبوس رزمندگان شده بود اما موفق به همراهی آن ها نشد.

 

از جایش بلند شده و دوباره به پشت همان پرده می رود. این بار با یک کیف دستی برگشته و در داخل کیف دنبال چیزی می گردد. در سکوت تماشایش می کنم که خودش می گوید: «یک عکس از دوران کودکی زمان داشتم که دوست دارم به شما نشان بدهم».

همچنان مشغول گشتن در کیفش بود که دوباره گفت: «پیداش کردم» و سپس عکسی رنگ و رو رفته را به دستم می دهد. پسری حدوداً 3- 4 ساله وسط یک خیابان ایستاده، لبخندی پررنگ و عکسی از امام خمینی بر لباسش فوری توجه ببینده را جذب می کند و سپس دو ردیف رزمنده را می بینی که با لباس های خاکی رنگ در دو طرف زمان ایستاده اند. مادر محمد زمان همچنان که نگاهش بر عکسی که در دستان من است، ادامه داد: در آن دوران فضای جامعه بسیار معنوی بود و این تاثیر بزرگی بر آثار زمان گذاشته بود. همنشینی با رزمندگان و خانواده های شهدای دفاع مقدس موجب شده بود تا روح لطیف زمان تحت تاثیر قرار گیرد و آن فضا بر  آثار وزندگی وی اثرگذار باشد.  عکس را به او بر می گردانم و همچنان که مثل یک شی شکستنی با احتیاط آن را در کیف دستی اش جای می دهد می گوید: اکثر کسانی که زمان در کودکی در پایگاه های بسیج، همراه و کنار آن ها بود در جنگ تحمیلی شهید شدند و او به نوعی از دست دادن برادر بزرگ تر و رفیق را در کودکی حس کرده بود. به عقیده من این فراغ موجب شده بود تا طبع شعر وی بسیار لطیف باشد و همه این عوامل موجب شد تا محمدزمان گلدسته به اوج برسد.  نرگس رحمانی آن ایام را جرقه ای برای علاقه محمد زمان به شعر آیینی عنوان کرد. به عقیده وی جنگ و حضور در فضای معنوی پشت جبهه موجب ایجاد علاقه وی به حاج صادق آهنگران شد. به طوری که زمان دائماً در حال خریداری کردن نوارهای مداحی وی بود. رحمانی ادامه داد: ازکودکی علاقه عجیبی به حاج صادق آهنگران داشت و همیشه نوارهای مداحی وی را تهیه می کرد و تمام آن ها را از حفظ بود. پس از اینکه جنگ تمام شد، در سفرهای یک روزه به اهواز می رفت تا فقط آهنگران را از نزدیک ببیند.

غرور و افتخاری در صدای رحمانی است که موجب می شود سرم را از روی کاغذ برداشته و به چهره اش نگاه کنم. لبخندی به لب دارد و می گوید: تقریباً 7- 8 ساله  بود که شعری در گوشه یکی از کتاب هایش دیدم و فهمیدم که استعداد سرودن شعر را دارد. سال 1366 یک شعر در خصوص « کویت» گفته بود که اولین شعر جدی وی محسوب می شد.

 

لبخندش پررنگ تر شده و ادامه می دهد: زمان شاعر خوبی بود.

مادر محمدزمان گلدسته از رابطه این شاعر گلستانی با مرحوم آقاسی برایمان گفت. به عقیده او محمدزمان به نوعی دنباله رو مسیر آقاسی بود و سال ها تلاش کرد تا بتواند با اوارتباط برقرار کند. رحمانی در خصوص تاثیر آقاسی در زندگی هنری محمدزمان گلدسته گفت: سبک شعری زمان از سال 1374 تغییر کرد و مسیر آقاسی را پی گرفت. پس از برقراری ارتباط بین آن دو، با هم بسیار با هم صمیمی شدند به طوری که  فرزندان مرحوم آقاسی نیز بسیار با زمان صمیمی بودند و رفت  و آمد داشتند. آقاسی تاثیر زیادی در معرفی و شناخته شدن زمان به جامعه شعر کشور داشت. به این صورت که پس از حضور در یک برنامه تلوزیونی که در شب های محرم پخش می شد، از زمان نام برد و از عوامل برنامه خواست تا وی را در آن برنامه دعوت کنند. این موضوع پای زمان را به تهران و صدا وسیما باز کرد.

نرگس رحمانی از تاثیر منفی ای که فوت آقاسی بر زندگی زمان گلدسته گذاشت سخن گفت و ادامه داد: پس از این حادثه زمان به نوعی فرو ریخت. بسیار این غم برایش سنگین بود و تا مدت ها عزادار بود. بعد از اینکه مرحوم آقاسی فوت شد زمان خود را موظف دید که راه او را ادامه دهد و نگذارد سبک شعر او فراموش شود که موفق هم بود و همه محمد زمان گلدسته را یادآور آثار محمدرضا آقاسی می دانستند. یکی دیگر از افراد تاثیرگذار و محبوب زندگی محمد زمان گلدسته حاج صادق آهنگران است. این دو سال های متمادی با یکدیگر همکاری داشته و علاوه بر همکار، دوست و یاور هم بودند. مادر محمدزمان از علاقه اش به حاج صادق آهنگران گفت. از روزهایی که زمان برای دیدن وی در سفری یک روزه به اهواز می رفت و شب ها در پارک می خوابید تا بتواند با حضور در حسینیه از نزدیک حاج صادق را ملاقات کند. رحمانی ادامه داد: زمان سال ها ارتباط یک طرفه ای با حاج صادق آهنگران داشت. تا اینکه در سال 1377 یکی از شعرهایش را  به وی داد و از آنجا ارتباط کمرنگی شکل گرفت و در طول سال ها این ارتباط رفته رفته بیشتر شد تا زمانی که به یکی از نزدیک ترین دوستان هم تبدیل شدند.  نرگس رحمانی در خصوص حس و حال محمدزمان در اولین باری که حاج صادق آهنگران شعری از او را خوانده بود، گفت: خیلی خوشحال بود. به دیدن من آمد و گفت که شعری که امروز حاج صادق آهنگران خوانده، از سروده های من بود. مادر مرحوم گلدسته ادامه داد: یکی دیگر از اشعارش که به آن افتخار می کرد اشعاری بود که برای شهید سلیمانی و شهید حججی سروده بود. خاطرم است که یک شب تا صبح در حیاط قدم زد و شعری در وصف شهید سلیمانی سرود و بسیار هم اثر خوبی از کار درآمد.

از او در خصوص عادت های شعر سرودن محمدزمان پرسیدم. اینکه هرگز شاهد سرودن اشعار توسط فرزندش بوده است یا خیر. پاسخ داد: زمان همیشه عادت داشت که موقع خواب یک قلم و کاغذ کنار خود داشته باشد. عقیده داشت که شعر یک الهام است، علی الخصوص شعر اهل بیت و زمان این الهام مشخص نیست. بارها به طور ناگهانی از خواب بیدار شده و شروع به یادداشت می کرد. می گفت چیزی به ذهنم رسیده که باید آن را بنویسم. گاهی از سر سفره غذا بلند می شد و می گفت باید یک شعر بنویسم. هیچوقت برای سرودن زمان خاصی نداشت و برای شعر گفتن تقلا نمی کرد. حاج خانم رحمانی با افتخار این جملات را بر زبان می آورد و ادامه می دهد:  شعر در وجودش می جوشید و اگر کسی یک شعر با موضوع خاصی از او می خواست، همانطور که حاج صادق آهنگران از او درخواست می کرد ،می رفت به حیاط و پس از قدم زدن شعرش را می نوشت.

نگاهی به حیاط می اندازد و با حسرت می گوید: شب های زیادی در این حیاط قدم زده و شعر سروده. می توان گفت 80 درصد اشعارش را در این حیاط سروده است.

 

دنباله نگاهش را می گیرم که هنوز در حیاط است. انگار که امیدوار است دوباره پسرش را در حیاط مشغول قدم زدن و شعر سرودن ببیند.

نمی توانستم اجازه دهم بیشتر از این در چنین رویای دست نیافتنی ای غرق شود؛ به این دلیل از او پرسیدم که آیا محمدزمان برای او شعر می خواند؟ که پاسخ داد: معمولاً هر شعری که می گفت اول از همه از من نظرخواهی می کرد. همیشه به من اطلاع می داد و نظر می خواست. راجع به بعضی از اشعارش که آن ها را خیلی دوست داشت با من صحبت می کرد و موقعیتی که آن شعر را گفته بود را شرح می داد. همیشه به دنبال تایید من بود و دوست داشت که نظرم را راجع به آثار و برنامه هایی که اجرا می کرد، عنوان کنم.

در بین صحبت هایش تلفن همراهش را در می آورد تا عکس های دیگر محمدزمان را نشانم دهد. کمی که با آن ور می رود می گوید: «انگار تلفنم دوباره مشکل پیدا کرده. هر وقت این اتفاق می افته زمان درستش می کند».

متوجه شدم که در بین صحبت هایش جوری از پسرش صحبت می کند که انگار هنوز هست. متوجه شدم که نمی گوید محمدزمان شاعر بزرگی بود، می گوید هست. نمی گوید زمان به خانوده اش علاقه عجیبی داشته، می گوید زمان عاشق خانواده اش است...

مادر محمدزمان از تاثیر آیت الله نورمفیدی بر شناساندن فرزندش به جامعه فرهنگی و هنری گلستان سخن گفت وادامه داد: یکی از کسانی که نقش پررنگی در شناساندن زمان به جامعه فرهنگی و هنری گلستان داشته اند، آیت الله نورمفیدی هستند. محمدزمان سال ها در محافل خودمانی تر و برنامه هایی مشابه یادواره شهدا که توسط من و سایر فعالان فرهنگی و اجتماعی برگزار می شد شعرخوانی می کرد.

خاطرم است در سال 1379 من تصمیم به برگزاری اولین یادواره شهدای فلسطین گرفتم و با دعوت از نماینده جنبش حزب الله لبنان، مرحوم آقاسی، آیت االه نورمفیدی و سایر مسئولان استانی این یادواره را برگزار کردیم.

لبخندی می زند و می گوید: من و زمان خیلی شبیه بهم بودیم. برای رسیدن به اهدافمان همه کار می کردیم.سپس در ادامه سخنانش گفت: در آن مراسم یادواره شهدا، زمان شعری خواند که بسیار مورد توجه آیت الله نومفیدی قرار گرفت و از او دعوت کرد که در نماز جمعه، بین دو خطبه این شعر را که 72 بند بود، بخواند. تا پیش از این اشخاص زیادی زمان را نمی شناختند و پس از این ماجرا و گفتگوی محمد زمان با آیت الله نورمفیدی، ایشان تصمیم گرفتند در راستای ارتقای شعر آیینی و ضرورت انتقال فرهنگ ناب اهل بیت (ع)،  مجمع شعرای اهل بیت (ع) در موسسه فرهنگی میرداماد شکل گیرد. وی ادامه داد: آیت الله نورمفیدی بارها به زمان گفته بودند که شما و امثال شما باید برای مداحان ما شعر بسرایید تا عظمت و شان اهل بیت را به خوبی نشان دهند. این اتفاق کمک بزرگی به شناساندن زمان به جامعه فرهنگی کشور و گلستان کرد و موجب شد تا در  مراسم های بزرگ استانی و صدا و سیما حضور یابد. از آن دوران به بعد رابطه اش با حاج صادق آهنگران نیز بیشتر شد و تقریباً در تمامی سفرها وی را همراهی می کرد.

طبیعتاً شکل گیری مجمع شعرای گلستان تاثیر زیادی بر ارتقا اشعار آیینی گلستان گذاشت. محمدزمان گلدسته با حضور در این مجمع یکی از پیشگامان این هنر بود که توانست در اشاعه شعر آیینی اثرات مثبتی بگذارد. نظر مادر وی در این خصوص نیز چنین بود. نرگس رحمانی افزود: تاثیری که زمان بر شعر آیینی گلستان گذاشته بود به عینه قابل رویت بود. پس از هر شعرخوانی عده ای از جوانان به سراغ او می رفتند و به صبوری به سوال هایشان پاسخ می داد. در این سال ها افراد زیادی به دیدنش آمده بودند و یا به صورت تلفنی با او در ارتباط بودند و زمان از هیچ کمکی برای یاری رساندن به آن ها و پیشرفت طبع شاعرانه شان دریغ نمی کرد. به نوعی همواره در حال آموزش دادن بود و به دلیل محتوای ارزشمند اشعارش تاثیر زیادی بر جذب مخاطبان داشت.

از دغدغه ها و اولویت های اصلی زندگی محمدزمان گلدسته پرسیدم و مادرش پاسخ داد: زمان بسیار عاشق خانواده بود و اولویت اصلی وی در زندگی خانواده اش بود. روحیه بسیار حساسی داشت و همیشه طبق برنامه امورش را پیش می برد. اما بیشترین دل مشغولی وی در این اواخر تهیه و تنظیم کتابی بود که در خصوص آثار مشترک وی با حاج صادق آهنگران به نگارش درآمده بود. زمان زیادی برای ویرایش آن صرف کرده بود و در مراحل پایانی قرار داشت که این اتفاق برای او رخ داد و موجب شد که به سرانجام نرسد.

مادر این شاعر گلستانی ادامه داد: همیشه نگران دخترانش بود. بارها به من می گفت که مراقب آن ها باشم و  نگذارم چیزی آزارشان دهد. زمان سختی های زیادی در زندگی کشید و به عقیده من این سختی ها موجب شد تا او به محمد زمان گلدسته تبدیل شود. دل سوختگی های وی در زندگی موجب شده بود تا شعر اهل بیت (ع) از سینه او برون آید و به دل مخاطبان بشیند.

این فعال اجتماعی و کارآفرین گلستانی در انتهای سخنانش  گفت: امیدوارم مسئولان استانی و کسانی که دغدغه فرهنگ دارند، اجازه ندهند شعر زمان و اهل بیت فراموش شود. زمان برای زنده نگه داشتن پرچم اهل بیت (ع) سال ها تلاش کرده و اکنون مسئولان باید با الگوسازی و دنبال کردن راه محمد زمان گلدسته و امثال او، پرچم اهل بیت (ع) را همچنان بالا نگه داشته و آن را به نسل های بعدی انتقال دهند.

رحمانی ادامه داد: خداوند را شاکرم که همچنین فرزندی به من عطا کرد و امیدوارم اگر در تربیت آن کوتاهی کرده ام من را ببخشد. از همه کسانی که چه در طول زندگی و چه پس از مرگ در کنار زمان بودند و او را فراموش نکردند، سپاسگزارم و تقاضا می کنم اگر فرزند من حقی بر گردن آن ها دارد، وی را ببخشند. همچنین از آیت الله نورمفیدی، حاج صادق آهنگران و دیگر کسانی که نقش تاثیرگذاری در زندگی زمان داشته اند تشکر ویژه ای می کنم.

گفتگوبه پایان رسید و غرق در تماشای این زن صبور و مقاوم هستم که با شور وهیجان خاطراتی از روزهای گذشته

و زندگی اش را تعریف می کند. زنی که اتفاقات زیادی را از سر گذرانده و همچنان سرپا ایستاده و همچون درختان تنومند و سرسبز حیاط به زندگی ادامه می دهد.