نگاهي به پيشنهاد جليل صفربيگي نورباعي
یادداشت |
سيد مهدي جليلي
اشاره
جليل صفربيگي متولد 3 بهمن 1353در ايلام، شاعر، نويسنده و مترجم زبان کردي است. او دانشآموخته و داراي مدرک کارشناسي رياضي و معلم اين رشته است. اشعار او غالباً در قالبهاي رباعي و شعر سپيد است. از صفربيگي تاکنون بيش از 30 عنوان کتاب شعر، ترجمه، گردآوري و تحقيق منتشر شدهاست.
صفربيگي، ابتداي سده اخير، قالبي نو را به شعر فارسي پيشنهاد کرده است؛ «نورباعي».
صفربيگي، در 7 يادداشت خيلي کوتاه که همه آنها با هم بيش از 2هزار و پانصد کلمه نميشود، شرح کاملي درباره «نورباعي» داده است.
در يادداشت اول نوشته است:
«نو رباعي به خاطر فرم سادهاي که دارد نياز به هيچ توضيح و تفسير و مانيفستي ندارد. البته ميشود دهها صفحه مقدمه و توضيحات اضافي و... نوشت و از ضرورت و اهميت نوآوري گفت و از تئوريها و نظريههاي خارجي و داخلي شاهد مثال آورد؛ سپس چند کلمه لب کلام را گفت من نه بلدم چنين کنم و نه ضرورتي ميبينم.
پيش از نو رباعي تلاشهاي ارزنده اي در راستاي نوآوري و نوگويي در اين قالب صورت گرفته که بسيار ارجمند و ارزشمندند جناب آقاي صادق رحماني با رباعيات نيمايي اش جناب آقاي ايرج زبردست با تجربيات ارزشمندش در حوزه رباعي نيمايي و جناب استاد سيد علي ميرافضلي شاعر، محقق و رباعي پژوه بزرگ معاصر در کتاب گنجشک ناتمام خويش، تجربياتي شبيه نو رباعي دارند که گاه بيتي يا مصراعي از يک رباعي را به شکل نيمايي نوشته اند.
«فرد» يا «تک بيت» يا «بيت» در شعر فارسي نيز قالبي قديمي از قوالب شعر فارسي ست که همگان با آن آشنا هستند. در واقع نو رباعي اتفاقي تازه و عجيب و غريب نيست؛ حداقل در حيطه رباعي کار مهمي شايد نباشد برآمده و درآمده از رباعي و عصاره آن است».
درباره ويژگيهاي نورباعي هم نوشته است:
1- نو رباعي برگرفته برآمده و درآمده از رباعي ست.
2.وزن دارد؛ وزن آن همان وزن رباعي ست.
3. حجم و حدود و ثغورش به اندازه يک بيت از رباعي ست.
4. تقطيع و سطر بندي اش آزاد است و تابع هيچ قاعده و قانون خاصي نيست؛ درست مثل شعر سپيد و آزاد.
5.الزام قافيه ندارد؛ استفاده از قافيه در آن اختياري ست.
6. شبيه تک بيت و فرد در شعر فارسي ست با اين تفاوت که وزن اختصاصي دارد و آن هم صرفا وزن رباعي ست و به صورت عمودي و سپيدوار نوشته ميشود.
7.نو رباعي بايد حتما داراي کشف و «آن» باشد. در واقع جانمايه نو رباعي کشف تازه و «آن» شاعرانه است.
«درباره نو رباعي (6) صفربيگي، پاسخ به منتقداني است که به اين پيشنهاد، واکنش منفي نشان دادهاند. او روشن ميکند که:
«شعر کلاسيک فارسي در حوزه فرم و قالب قرنهاست عقيم شده و زايايي خود را از دست داده است به جز چهارپاره که در دوره مشروطه به شعر کلاسيک فارسي پيشنهاد شد و مورد استقبال نيز قرار گرفت بسياري از قالبهاي آن مرده و بلا استفاده مانده يا نفسهاي آخرشان را ميکشند. قالبهاي زنده شعر کلاسيک فارسي به عدد انگشتان يک دست هم نميرسند. «نو رباعي» پيشنهادي است به شعر کلاسيک. گذر از شعر کلاسيک پشت کردن و رد آن نيست. برخاسته از آن است و البته با پيشنهاداتي نو و مدرن که ضرورت شعر امروز است.»
و تأکيد ميکند:
«سرودن نو رباعي به اين معنا نيست که ما يک چيز بد ضعيف و کوچک را با يک چيز خوب محکم و زيباتر عوض کنيم رباعي جايگاه خودش را دارد نو رباعي نيز نو رباعي مراوده اي ست با شعر کلاسيک و يکي از زيباترين فرمهاي آن در اين مراوده و مبادله ما يک چيز بد و خوب را لزوما با چيزي برتر عوض نميکنيم؛ بنا بر حذف و نفي رباعي نگذاشتهايم بلکه چيزي تازه تر را پيشنهاد داده ايم که ممکن است برتر و بهتر هم نباشد بلکه و اما و قطعاً تازه تر است؛ همين.
فرم و قالب غايت شعر نيست؛ اما نوشدن قالبها يک ضرورت است.
هيچ فرمي جاودانه نيست کما اينکه امروزه ديگر به ندرت از مستزاد و مخمس و ترجيع بند و ترکيب بند و قطعه و..... خبري ميشنويم يا مرده اند يا در حال احتضارند هيچ قالبي هم حيف نيست خاصيت ادبيات، پويايي زايايي و تطبيق با زمان است.
نو رباعي براي کنار گذاشتن قالبها و فرمهاي پيشين نيامده است قرار نيست چيزي هم حذف شود؛ قرار نيست جا را براي فرمي تنگ کند گستره ادبيات بسيار فراخ است.
قافيه رديف وزن ..... امکانهايي فرمي هستند در نو رباعي بعضي امکانها حذف شده و امکانات نوتري پيشنهاد شده است حذف برخي امکانها مجال دادن به بروز و ظهور امکانهايي ديگر است. در نو رباعي چنين اتفاقي افتاده است».
جليل در «درباره نورباعي (2)» به نکته مهمي اشاره ميکند:
نو رباعي همان طور که از اسمش پيداست اتفاقي ست که در قالب رباعي افتاده حذف قافيه و قافيه محوري حذف، اضافات حشوها مقدمات و صغرا کبراهاي رباعي است براي رسيدن به «آن» شاعرانه و کشف و شعر محض چيزي از رباعي را حذف کردهايم که بر آن بيفزاييم بنابرين با تک بيت و فرد و.... تفاوت دارد.
کيست که نداند اغلب رباعيات فارسي از آخر به اول سروده شده و ميشوند؟ يک مصراع که هديه خدايان ناميده شده، مبناي کار قرار ميگيرد و بايد سه مصراع ديگر به آن چسباند قافيه برايش يافت و بافت و بر مبناي همان قافيه جلو رفت داستان همان دکمه معروف که بايد کتي به آن دوخت.
عمودي نوشتنش هم ميتواند برخي کلمات و ترکيبات را برجسته تر کند و شاعر تأکيد بيشتر و بهتري روي کلمات محوري شعرش داشته باشد تقطيع پلکاني نو رباعي از نظر ديداري و بصري به تقويت شعر و هويت بخشي بيشتر به کلمات کمک ميکند.
هر جا هم که چهار مصراع رباعي کامل بوده و رباعي از آخر به اول سروده نشده باشد به همان فرم سنتي رباعي وفاداريم و رباعي خواهيم گفت هم چنان که من در کنار رباعي نو رباعي هم ميگويم ولي چه کنم که نو رباعي جاذبه و لذتي به مراتب بيشتر از رباعي دارد؟! از نو رباعي بسيار خواهيم شنيد.
«درباره نو رباعي (5)» به «تقطيع در نو رباعي» ميپردازد:
يکي از ويژگيهاي بارز بحر هزج نزديکي آن به ريتم زبان گفتار فارسي و به قول نيما دکلاماسيون طبيعي کلام است. اين ويژگي برجسته به سطربندي و تقطيع پلکاني نو رباعي کمک فراواني کرده و خارج شدن از تقطيع عروضي را در بحر هزج راحتتر ميکند.
در شعر کلاسيک به مصرع و بيت اصالت داده شده و کلمات در چهارچوب و در خدمت اين واحدها هستند. اگر توجهي هم به کلمه به عنوان يک واحد مستقل شده در جايگاه قافيه و رديف است؛ يعني برجستگي و جايگاه خاص يک کلمه در نقش قافيه و رديف ظاهر ميشود و اين دو نقش بقيه کلمات را از نظر هويت مستقلشان تحت الشعاع قرار مي دهند در حالي که در نو رباعي تمام کلمات و ترکيبات هويت مستقل خود را حفظ ميکنند و در تقطيع پلکاني و سطر بندي عمودي مي توانيم تأکيد بيشتري بر کلمه و ترکيب داشته باشيم. موسيقي ريتم و آهنگ فرم رنگ لحن و حتي شکل نوشتاري و املاي يک کلمه به تنهايي در نو رباعي ديده و تعريف ميشود. اتفاقي که در شعر کلاسيک تنها با نقش پذيري در قالب قافيه و رديف مي افتد.
تقطيع در نو رباعي منحصر و محدود به وزن و افاعيل و زحافات عروضي نيست و شاعر ميتواند بنا به :
1. ضرورت فرمي
2. ضرورت و تاکيد معنايي،
3. هويت بخشي و برجسته سازي يک کلمه ترکيب تصوير يا سطر يا تمام شدن يک جمله نو رباعياش را تقطيع و سطر بندي کند.
بنابراين دست شاعر در تقطيع کاملاً باز بوده و محدوديت خاصي در اين زمينه وجود ندارد. بديهي است که در تقطيع نو رباعي نيز همانند شعر سپيد و آزاد بايد نکاتي را رعايت کرد که تقطيع را سالمتر و بهتر نمايد.
پايان يک سطر نبايد حرف اضافه باشد و قطع سطر نبايد روي حروف اضافه و ربط صورت گيرد.
کلمه پاياني سطر کسرهدار نباشد؛ طوري که ادامه تقطيع روي نقش نما نباشد. ترکيبهاي وصفي و اضافي با يک کسره به هم متصل ميشوند که به آن نقشنما ميگويند مثل کتاب شعر، درخت زيبا و ... تقطيع در نو رباعي نبايد روي اين ترکيبها باشد به طوري که يک کلمه را در يک سطر و کلمه ديگر را در سطر بعدي قرار دهد.»
اين بخش از يادداشتهاي صفربيگي که به مباني و نبايدهاي تقطيع پلکاني پرداخته، براي همه شاعران سپيدسرا و نونويس تازهکار بسيار مفيد است.
او در درباره نو رباعي (3) بهطور خلاصه به اين پرداخته که؛ نورباعي همچون خود رباعي، سهل و ممتنع است و اتفاقاً اين ويژگي باعث ميشود نوشتن نورباعي دشوارتر باشد و تنها کار ان شاعري که «جانمايه» اين کار را دارد.
صفربيگي، درباره نو رباعي (4) هم به اين اصل پرداخته که هر تک بيتي نورباعي نيست همانطور که هر دو بيت را نميتوان رباعي دانست! و «نورباعي نيز وزنش اختصاصاً در چهارچوب وزنهاي مشهور رباعيست و اگر بيتي در يکي ديگر از اوزان شعر فارسي سروده شد به هيچ عنوان نورباعي نيست».
غزل از قصيده اقتباس و استخراج شده است. در واقع، غزل بخشي از قصيده بوده قطعه هم از قصيده «درباره نو رباعي (7)» که فعلاً آخرين يادداشت صفربيگي و در وجه تسميه نورباعي است، نامگذاري اين قالب را بر مبناي عنوان متشخص «رباعي» ميداند:
در کتاب بدايع الافکار في صنايع الاشعار، ميرزاحسين واعظ کاشفي سبزواري، رباعي را اين گونه شرح ميدهد از مخترعات بحر هزج است و رباعي از آن جهت گفتند که بحر هزج در اشعار عرب مربع الاجزاء آمده پس هر يک بيت از اين وزن به مثابه دو بيت مربع باشد و مجموع چهار بيت بود از هزج مربع الاجزاء .... اگر مصراع سوم نيز داراي قافيه باشد آن را رباعي مصرّع گويند و اگر مصرع سوم بي قافيه باشد آن را خصي خوانند.»
او به زادن طبيعي قالبهاي غزل و قطعه اشاره کرده و نوشته است:
«غزل از قصيده اقتباس و استخراج شده است. در واقع، غزل بخشي از قصيده بوده قطعه هم از قصيده اقتباس و استخراج شده است و نو رباعي نيز از رباعي اقتباس و استخراج شده است.»