"روز واقعه"
یادداشت |
حميد رهبر
در امتداد خط سرخي در افق هستيم که، پلههاي صعود به قلههاي سپيد صلح را طي ميکند. آغاز شگرفترين حرکت و نمود ايمان و آزادگي در تاريخ بشري در سايه ي صلابت سرخِ خون در مقابل دست پليد ظلم به سوي پيروزيِ ايمان و معنويت در هوارو هياهو و چکاچک شمشيرهاي آخته ي قداران و ظالمان و ستم پيشگانِ هميشه ي تاريخ، تا امروز. ديرگاهي نيست که صداي نعره ي شير مردانِ اين کهن ديار، اتحاد شوم و شرم آورِمناديان آزادي را به سخره گرفت. سردمداراني که از چنگالشان خون ميچکد و دهان گشادشان، قانون و حقوق بشر را فرياد ميزند، اما تشنه ي خون، بر مردار تارخ شان، مهر سکوت، بر تارک هزاره ي سوم ميزنند.
و در جدالي نابرابر با شيرمرداني که در سايه اتحاد ملت، ميهن، هويت ايراني، با ايمان ملهم از عقلانيت، از حريمشان دفاع کردند و پگاه پيروزي حق بر باطل را، طنين انداز شدند. همان پيروزي که رايت بلند کاوه در مقابل ضحاک را براي مردممان به ارمغان آورد و کلام وحي محمد (ص) را بر مردم ِ زمانش فرو خواند و پرچم مظلوميت حسين را پر از شميم پيروزي کرد، و خط سرخش، سرمشق پاکبازان غيورمان در 8 سال جنگ نابرابر با اهريمنان متجاوز شد. و در اين آخرين جنگ سينه فرزندان و رادمردان سرزمين پاکمان را، آماج تيرهاي خصم دون گرداند. و خاک عزيزمان را لاله گون ساخت. خفاشانِ اين اهريمن زادگان، آسمان آبي اين سرزمين اهورايي را آلودند. در جهاني که معمار آن را خود ميدانند، اما عو عوي سگانشان، حقوق بشر و آزادگي و عقلانيت را به سخره ميگيرد. بازماندگان و ميراث خواراني که هزاران سال است در جنگ با، خير و روشنايي و معنويت، زمين را فرسودند و چون مگساني عرصه ي سيمرغمان را، در جولان حقيرشان، به زحمت واداشتند.
و امروز تکرار آن هزارهها و باز هم روز واقعه!!!
و اين جنگ قدمتي به قامت تمدن بزرگ ايران به عنوان نماينده ي مشرق زمين، و جهان معنويت گرا دارد.
و در سوي مقابل سرکردگان به اصطلاح دموکراسي و عقلانيت غربي به نمايندگي غرب، و امروز، ميراث خوار حقيرش، امريکا، که تمامي جلوههاي تمدنياش، در عريانيِ افسارگسيخته و هنر پوچ و قتل و غارت و تجاوز وخدايان خيانت پيشه و ضد بشرش خلاصه ميشود، در مقابله با خورشيد فروزان دفاع مشروع، صلح، تسامح ديني، جلوههاي هنر مقدس، عظمت، کمال گرايي، انسانيت، وعقلانيت، در هيمنه و هيبت وقامت بلند و تناور "تمدن ايران" نظارهگريم. اولين طراحان و معماران حقوق بشر در آميزش با توحيدي کمال يافته که پس از يک هزاره، در امتزاج با توحيد محمدي، ترکيبي شگرف را رقم زدند، تا، بعد از بامدادِ قيامِ عاشورا، در هماهنگي با تسامح، مدارا، و اعتدال، به ظرفيتي بدل شوند که، گوهر و سرشت انساني را، در اتحاد و ايمان و عقلانيت، به سرمنزل "صلح" رهنمون شوند.
و امروز در "روز واقعه" ! ،ملت شريف ايران، در اتحاد با هويتِ تاريخي و فرهنگي و ايمان عقلاني، مدارا و حکمت، مجبور به ذلتشان نمودهاند. اما اين تمدن اصيل در آغاز حرکت تاريخيش يادگارهاي بزرگي بر صفحات تاريخ اقوام، حک نموده است.
زماني که منشور آزادي ملل به دست رادمردي بزرگ با خلقي پيامبر گونه نگاشته شد، و حکايت آزادي اقوامي را سرود که به طلقاء ايرانيان شهره گشتند.
"بني اسرائيل"
که تحت ستم حاکمان بين النهرينِ باستان، به بردگي کشيده شدند و روزهاي گذشته، دست تطاول همان آزاد شدگانِ به دست ايرانيان، سينه فرزندان آن اجداد آزاده را دريدند.
تکليف چيست؟
در هزاره ي آگاهي در هزارهاي که الفبايش با عقلانيت نگاشته شد. اما اين عقلانيت سزاوار است که به دست ايرانيان، همان پرچمداران حقوق بشري و نجات بخشان اقوام مختلفِ تحت ستمِ، در امروز، طرح و تکوين يابد. که اين ثمره خدادادي را با پيشينهاي چند هزار ساله، بر بوم معنويت بنگارند. با قلم و پرچم سبز" زندگي"،نه مرگ،به رنگ سرخِ" ايمان"نه احساس، و رايت سفيد" عقلانيت"، نه تعصب،.
و امروز روز واقعه هست!!!
در نوشتن سرنوشتمان از نو اين بار نه در "خلاف" که در"، وفاق" ،نه در" جنگ"که در "صلح"،نه در" انزوا "که در" ارتباط".
اين هم داستانيِ تاريخي با ملتهاي مظلوم و نجات بخشيِ اقوام، اين قوم باستاني، در ارتباطي عقلاني و ديني با يکي از اقوام ديگرِ باستاني، وفاقي عميق را تجربه کرد.
قوم موحد، اما لجوج بني اسرائيل . که در آغاز اين روزها، بعد از تنبيهِ آن تبارِ نمک نشناس، شايسته است که خود نيز مطابق کلام قدسيِ حق،جل جلاله، تنبه حاصل کنيم.
در پس درسهايي که، در اين چند دهه، پس از استقرار نظام انقلابي مان حاصل نموده ايم. بر فراز قرارگاهِ قضاوت تاريخ ايستادهايم. چنانکه از "بزرگ" انتظارِ حکمت، مصلحت، منفعت، و بزرگي ميرود، نه از حقير.
از بيش از چهار دهه پيش اين ملت بزرگ نقش زرين ديگري را بر بوم اين سرزمين افزوده اند. که پير آن نهضت، در گفتار و حرکتي نمادين، بنابر نظر شخص خودشان(نقل از يکي از شخصيتهاي سياسي)،ونه بعنوان سياست راهبردي ِنظام، شعار انقلابي و شورافکن "محو اسراييل" را طرح انداخته اند که بعد از اينهمه تجارب خونين، که نزديک بود تا به کشتاري وسيع منجر گردد و به تجزيه ي اين ديار کهن بيانجامد و موجوديت مان را در خطر انقراض اندازد، هنوز عده يي از سر "احساسات" انقلابي،و نه عقلانيت مدبرانه،آن شعار را به دندان ميکشند.
حال بعد از تجربهاي چنين خونين، و ويرانگر، در پس چند دهه از انقلاب، چه نفعي،چه حکمتي، و چه عقلانيتي، و چه آينده ي روشني، در شعار "محو اسرائيل" ظالم، براي ايراني و ايران متصور است؟
از نگاه عقلانيتِ سياسي و ايدئولوژيِ عقلاني، که از مشخصههاي تاريخي و تمدني ايران است، محو اسرائيل کدام صلاح، پيشرفت، و کمال انساني را برايمان رقم ميزند؟
حال آنکه بعد از اين عقلانيتِ روشنگرانه، در پس اين انقلابِ بزرگ اين اشتراکات تمدني و تاريخي و ايدئولوژيک، و در سايه ي مدارا، تسامح، وفاق، و همخواني ِتوحيد اهورايي، با توحيد محمدي، و توحيد بني اسرائيلي، که حتي در معجزه محمد صلي الله ،"قرآن" متجلي ست، ازين منظر که، دو سوم ميراث بني اسرائيل در آن جاي دارد، به چه پيشرفتها، امنيت، و مهمتر از همه ،"قدرتي"، در آسيا و حتي جهان، دست خواهيم يافت؟
وقايعي که اين روزها روز پاسداشت ِآن، بر مظلوميت و آزادگي ِخون به ناحق ريخته ي حسين عليه السلام در سايه ي ايمان، که چکاچک شمشيرها را جهت پيروزيِ تاريخيِ" آزادگي"، بر حقارت، رقم زد، همان ايمان ميتواند، در سايه عقلانيت، تدبير، ايرانِ بزرگ و ملت بزرگِ ايران را، به شأن و منزلتي که شايسته ي آن است ،برساند.
بگذار"، ويراني" در سايه" آباداني"، در بطن خود، عمارتِ بلندِ تمدن را "بسازد" بگذار "نابودي" در بطن "زندگي" جلا يابد. بگذار گفتمان صلح، عقلانيت، تمدن، اعتلاي انساني، کمال و حکمت، به دست ملت شريفِ ايران و تمدن ايراني، در چهار گوشه ي جهان،"حيات" ابدي يابد.
بشکنيم اين "تابوي" شومِ" مرگ" را، تا "زندگاني" را، "جاودان" سازيم.
صلاو صدا و ندا و نوا دراندازيم که، حاکمان و رهبرانمان را، راه حکمت و مصلحت و عقلانيت سزاوارتر است...
زنده باد "زندگي-رفاه-صلح-نوعدوستي-کمال-انسانيتِ جهان شمول..
عضو هيات علمي دانشگاه