نگاهي به رمان وقت جنگ دوتارت را کوک کن از يوسف قوجق مرگي که پيروزي است


یادداشت |

ليلا مهدوي          

 

همه نويسنده‌ها يا شايد بهتر باشد بگويم همه آدم‌ها در زندگي خود به دنبال خلق يک يا چندين اثرند و همه به دنبال يک نقطه شروع مي‌گردند. سرزمين سرآغاز تمام نقطه شروع‌هاست. موطن آدمي خود يک نقطه شروع است براي يافتن شروع يک خلق تازه زيرا وطن يا به قول جامعه‌شناسان محيط پيرامون هر فرد در دل آداب و سنن و خاستگاهش، اعضايش را مي‌سازد به افکار آن‌ها رنگ باور و تعلق و بعد فرهنگ مي‌زند. همه آدم‌ها پيوسته در حال روايت خويشند. روايت آدم‌ها از خودشان دليل دارد. هر کسي به دليلي که زندگي مي‌کند خود را روايت مي‌کند و آخر هر روايتي دليل آن بايد معلوم باشد. من فکر مي‌کنم دليل رج خوردن تار و پود داستاني در «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» چيزي فراتر از بيان يک واقعه تاريخي از حادثه يا جنگ باشد. من دليل نويسنده را پرداختن به قوميتش و نماياندن آن مي‌دانم. يعني نويسنده مي‌خواسته از يک حرکت عظيم از يک جامعه خاص در برابر تهاجم بيگانه قصه بگويد. اتحاد اعضاي جامعه در نگاه قوجق بسيار پررنگ‌تر از تهاجم و خطر روس‌هاي تحت لواي تزار است.

«وقت جنگ دوتارت را کوک کن» داستاني از خطه ترکمن صحراست که از چند و چون محافظت از مام وطن حکايت مي‌کند. نگاه‌باني از يک قلعه که شايد در نظر نويسنده اين قلعه نشاني از ناموس يک خطه دارد. حرکتي که از سال‌هاي دور آغاز شده و رفته‌رفته با گذر عمر شخصيت اصلي داستان تکامل مي‌يابد ولي ناگزير به تن‌دادن به عهدنامه ننگين ديگري مي‌شود. روايت زندگي در سايه جنگي که مردم ترکمن در قلعه گوک‌تپه در برابر روس‌هاي متجاوز ايستادگي کرده اما به سبب تکرار تاريخ ـ سرگذشت شاهان بي‌کفايت و به ستوه آمدن مردم ـ منجر به انعقاد عهدنامه خانمان‌سوز ديگري به نام «آخال» شد.

نويسنده از جنگي حرف مي‌زند که سلاح آن ساز است. همان‌گونه که در عنوان نيز مشهود است نويسنده قصد دارد براي نماياندن ايستادگي مردم ترکن صحرا در برابر تهاجم و تخاصم بيگانه، فرهنگ و ارزش‌هاي قوميتي را علم کند. براي جنگيدن هميشه بايد آماده و سليح بود اما سلاح مي‌تواند اشکال متفاوتي داشته باشد.  براي جنگيدن در کنار فرديت قوي و مصمم بايد کار گروهي را هم آزموده و ماهر بود. قوجق به هم رسيدن يک جامعه را در رهبري قوي و همين‌طور کاريزماتيک کردن چهره فرماندهان آن نشان مي‌دهد و حرکت افراد را در بهم رسانيدن يک هدف استوار در قالب يک حرکت منسجم اجتماعي تصوير مي‌کند.

نويسنده که در سطور داستان مي‌توان به تسلط او روي ساز پي‌برد، مي‌خواهد ايستادگي را از دريچه ديگري تصوير کند و در داستان از يک جامعه تازه حرف بزند.

«ياش بخشي» شخصيت اصلي داستان از همان ابتداي داستان از همان کوچکي براي نبرد زخمه به تارهاي دوتار مي‌زند و همان‌گونه به دفاع از حريم مي‌پردازد و هم‌نفير با نواي دوتار او مردم ترکمن همراه او به پا مي‌خيزند تا از گوهري به نام «حفظ تماميت ارضي» دفاع کنند.

داستان از ميانه قومي عبور مي‌کند که دردمندانه اما غيور ايستاده در طي سال‌هايي نه چندان کوتاه در برابر هجوم روس‌ها دوام مي‌آورد. داستان را مي‌توان به نوعي در مکتب رئاليسم اجتماعي دانست. زيرا داستان از پيدايش فرديت آغاز مي‌شود و بعد به کنش‌هاي فرد در جامعه مي‌پردازد و مجموعه اين کنش‌هاست که پي‌رنگ داستاني را ترتيب مي‌دهد. يعني علاوه بر ماهيت تاريخي داستان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن»، بايد به نماياندن هويت يک سرزمين در قالب واقعيت‌هاي اجتماعي اشاره کرد. يوسف قوجق از برهه خاصي از تاريخ استفاده مي‌کند تا از تمدن يک خطه از ايران حرف بزند. داستان او از ساخته شدن هويت اجتماعي يک سرزمين حرف مي‌زند و وراي يک داستان تاريخي است. وقت جنگ دوتارت را کوک کن با تکيه بر اشعار ترکمني و ساز يعني ادب و هنر به شکل نمادين نشان مي‌دهد که براي حفظ حريم ميهن تنها سلاح کافي نيست بلکه فرهنگ و قوميت‌هاي مختلف با تکيه بر باورها و آداب و رسومشان مي‌توانند ايستادگي کنند. فرقي ندارد در ترکمن صحرا يا آذربايجان باشد يا در خوزستان و بلوچستان. حتي مي‌توان از نمونه آثار به سووشون اثر مرحوم سمين دانشور يا ماتي‌خان نوشته عبدالرحمن اونق اشاره کرد که هر دو قوميتي هستند با درون‌مايه ظلم‌ستيزي، اتحاد، مطالبه‌گري و حق‌طلبي.آن‌ها که کتاب را خوانده‌اند حتما مي‌دانند که يوسف قوجق از نقطه شروعي که براي داستان انتخاب مي کند زمينه را آماده کرده تا از يک جنگ سخت و در واقع يک نسل‌کشي در داستان حرف بزند. مرگ عده زيادي از مردان ترکمن در دفاع از يک قلعه، يک حريم که در نهايت منجر به عهدنامه شرم‌آور ديگري در کارنامه چروک خورده شاهان قاجار رغم مي‌زند. حال سوال اين است که هدف نويسنده نوشتن تراژدي بوده يا تصوير کردن اتحاد حماسي قوم ترکمن؟ آيا زخمه زدن بر دوتار ياش بخشي و مرگ آخرين قهرمانِ محافظ قلعه رقم خوردن يک تراژدي است يا با تکيه بر اين جمله از رمان که: «از مردن در اين قلعه نترسيد؛ از اين بترسيد که زنده از اينجا بيرون برويد» با  خلق يک حماسه يا داستان حماسي روبه‌رو هستيم؟ من به شخصه فکر مي‌کنم نثر قوجق يک نثر حماسي و پي‌رنگ داستان حماسه‌ساز است زيرا عنصر ساز و نواي آن هيچگاه خاموش نمي‌شود و اگر ساز به‌مثابه سلاح باشد که هست، سلاح ترکمن زمين گذاشته نمي‌شود از اين رو مرگ در قلعه يعني پيروزي. پيروزي با نواختن دوتار و نواي ترکمن. نوايي که خاموش نشده است.

وقتي داستان را مي‌خواندم به روزهايي از سال 59 خودمان فکر مي‌کردم وقتي قدم‌هاي ناپاک دشمن بعثي بر خاک خرمشهر گذاشته شد و مقاومت مردم هر چند با جان‌فشاني‌ها همراه بود اما شهر به اشغال بيگانه درآمد. شايد قلعه داستان قوجق شما را به ياد مسجد جامع خرمشهر انداخته باشد. حس از دست رفتن حتي يک وجب از خاک کشور نفس را در سينه حبس مي‌کند و اين ماندگي و خفگي نفس را مي‌توان در داستان وقت جنگ دوتارت را کوک کن حس کرد و هم‌نوا با صداي دوتار يا نواي «ممد نبودي ببيني» زمزمه کرد.  اما نکته‌اي که قوجق در ترسيم تصوير قوم ترکمن اما از ياد برده پرداختن به زن و عناصر زنانه است. بدون ترديد وقتي جريان هر دفاع و مقاومتي در سرزمينمان گسترده مي‌شود هميشه ردپاي زنان در برقراري و تداوم آن مشهود است. حال هر سرزمين را مي‌توان از حال زن‌هاي آن سرزمين دريافت. اين که جايگاه زن در داستان و همين‌طور در فرهنگ بازنمايي شده ترکمن‌ها در داستان ناديده گرفته شده است از نکاتي‌ است که جاي دريغ دارد. يکي ديگر از نکاتي که به نظر من در داستان وجود دارد تبديل اشعار ترکي به اشعار فارسي است. اگر چه به ترکي ترکمن صحرا احاطه‌اي ندارم اما به عنوان يک آذربايجاني خوب است بگويم در فرهنگ و زبان ترکي واژگاني وجود دارد که تبديلشان از اثر احساسي و ادبي شعر مي‌کاهد و به جز آن نظم فارسي اشعار گوش‌نواز نيست. بهتر بود اشعار دست نمي‌خوردند و معناي آن‌ها پاورقي مي‌شد.

با اين همه داستان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» در ژانر جنگي بر ارزش‌هايي تاکيد مي‌کند که هم انساني است و هم ملي و ميهن‌دوستانه.

عنوان: وقت جنگ دوتارت را کوک کن/ پديدآور: يوسف قوجق/ انتشارت: دفتر نشر فرهنگ اسلامي/ تعداد صفحات: 447/ نوبت چاپ: اول.