نقش وارونه ما و چرخه خشونت
سیاسی |
محمد نادري ملکشاه
گاهوبيگاه، و با تکرارِ پرسش، اين مسئله مطرح ميشود که چرا در جامعهاي مانند ايران، ريشههاي فکريِ قدرت و احزاب، بر پايهي ترور و حذف فيزيکي يا تخريبِ شخصيتِ افراد رقيب و منتقد استوار است، و در طول زمان همچنان مؤثر و پابرجاست، و چگونه است که با وجود تغييراتِ بسيار گسترده و رشدِ چشمگيرِ جامعهي ايران نسبت به دوران مشروطه، قاجار و پهلوي اول، اين اصلِ خشن در سدهي پانزدهم خورشيدي نيز تداوم و استمرار يافته است؟
يکي از عواملِ بسيار مهمِ عدمِ ريشهکنيِ اين فرهنگِ سياسيِ مبتني بر حذفِ فيزيکي و امثالِ آن، خودِ روشنفکران، فرهيختگان، نويسندگان و فعالانِ اجتماعي هر عصر هستند که گاه به ميل و خواستِ محيط(نگيم عوام) و جلب آنها سخن ميگويند و مينويسند؛ چرا که توده، به صورت روزمرگي چندان علاقهاي به مباحث اصولِ انديشهورزي، صلح، نوعدوستي و تعاملاتِ تجاري و فرهنگي ندارند، بلکه گرايشِ ذهني و فکريِ شديدي به رويدادها و داستانهاي جنايي و شوم - مانند؛ چگونگي زندگي در دورانِ خفقان يا چگونگيِ کشته شدنِ فلان شاه و يا قتل فلان وزير - نشان ميدهند. همين امر- يعني توجهِ روشنفکران و نويسندگان از يک سو، و علاقهي شديدِ توده از سوي ديگر- به بازتوليدِ خشونت و ريشهدواندنِ اين فرهنگ(حذف فيزيکي و...) در لايههاي فرايند تغييراتِ اجتماعي و سياسي جامعه ما انجاميده است.
از سوي ديگر، برخي نويسندگانِ معاصر، بيشتر به ترويجِ همان خشونت با زباني ظاهراً عاشقانه روي آوردهاند تا مخاطبان و خوانندگانِ بيشتري(وايضا منفعت بيشتر) جلب کنند. غالبِ رمانهاي معاصر، اگر به مسائل جنسي نپردازند، به خيانت و قتل و نظايرِ آن ختم ميشوند. در واقع، ما هنوز در خشونت ريشه داريم؛ از گفتوگو لذت نميبريم،(علي رغم سابقه تمدن و فرهنگ تاريخي) بلکه شديداً به جدال، مناظره و تحقيرِ يکديگر علاقهمنديم. پس خشونت و گرايش به حذف فيزيکيِ رقيب و منتقد و حتي يکديگر، در تکتک ما ريشه دوانده است. نمونه کوچک و بارزِ اين نهادينهشدگي را ميتوان در اظهارنظرهاي زير پستهاي شبکههاي مجازي ديد؛ جايي که عدمِ تحمّلِ مدعيانِ علم و دانش و انديشه به روشني جلوهگر ميشود.
بيگمان ديدهايد که چگونه سعيد موسوي، وزنهبردار نامدارِ ايراني (با هيکلي نسبتاً کوچک)، بهسبکِ وزنهبرداران افسانهايِ اوکرايني چون آناتومي، در هيئتِ خدمهي باشگاه پا به سالنهاي ورزشي ميگذارد و ميکوشد به زباني ساده براي ورزشکاران حرفهايِ داراي اندامهاي ستبر، روشن سازد که پيروزي در اين عرصه، لزوماً در گروِ جثهاي غولآسا يا عضلاتي عظيمالجثه نيست. در واکنش شاهديم که شمارِ چشمگيري از ورزشکارانِ ايراني، قدرتِ خويش را با خودنمايي و خشونتي عريان به نمايش ميگذارند؛ رفتاري که پرده از خشمِ نهفته در جامعهي ورزشيِ ما برميدارد. حال آنکه در نمونههاي غيرايراني، هرچند لايهي از خشونت وجود داشته باشد، بسيار تلطيفشده و محدود است. در حقيقت، واکنشِ وزنهبردارانِ ايراني به چالشها همواره با شدت و تندي خشن و آميخته به خشونتي جسماني همراه است. اين رويکرد، گواهِ آن است که در سطوحِ گوناگونِ جامعهي ايران، خشونت بهجاي جوانمردي، خويشتنداري و مدارا، گوي سبقت را از آنِ خود کرده است.
ايرانيان هرچند در گسترهي گيتي بهدانايي، ذکاوت علمي، ذوق هنري، نجابت و دلاوري نامآورند؛ برگهاي تاريخ و آثار مادي و معنويِ بهجامانده، گواه اين ادعاست. با توجه به فرهنگ چندبُعدي و غني، ايرانيان همواره در طول تاريخ، فرهنگ مهاجمان و متجاوزان را در خود جذب و هضم کردهاند. چنين ملتي با پشتوانهي فرهنگيِ پايدار و ديرپا، بههيچروي نبايد با اين پيشينهي عظيم، در دام خشم و خشونت گرفتار آيد، يا رفتاري آميخته با خشم در برابر ديگران پيشه کند، و نيز نبايد در پيِ حذفِ رقيبان به شيوهاي مغايرِ موازينِ شرعي، حقوقي و انساني برآيد.
آرزو دارم ايران و ايرانيان، همواره مَبرّا از هرگونه خشم و خشونت و کينورزي بوده، پيوسته سرفراز و سربلند، و همواره لبريز از آرامش و صلح و صفا بمانند.
دانش آموخته علوم سياسي