ادبیات


ادبیات |

«از دنده چندم درد»

آناهيتا فرحبخش، گرگان

 

از دنده چندم درد

شکسته شدن شامل شمارش معکوس است؟

پيوند نمي‌دهد نارنج را به کردستان

صداي خس خس شش‌هاي سوراخ؟

در خواب

ديده بودم که زنده مي‌ماني

با يک دست و دو پايي که اضافه‌تر

در چمدان از گِيت رد مي‌کني

در دستورالعملِ دستِ اضافي

گرفتن حرارت پيشاني را فراموش کردند بنويسند

و پاها هم تاول مي‌زنند

در نهايت

از قدم زدن‌هاي مخفيانه

در تهران

لبو براي هوس کردن

زيادي دم‌دستي نيست؟

مثلا پشن فروت

و تو زير لب بخواني

شب عيد است و يار از ما پشن فروت مي‌خواهد

-با دهن نفس بکش

- سيگار مي‌کشي شما؟

در دَم گفته بودم نه

(ديگر نگفتم گاهي که دَنگَم بگيرد)

و خس خس سينه را ربط داده بود به بيماري

و اصلا نفهميد

يک جايي از ريه‌ام لاي دنده‌-پنج

در اتوبانِ آخر تهران

گير کرده

دکتر هم دکترهاي قديم

اصلا هر چيز قديمي که شد

ايرادهايش فراموش مي‌شود

اما نارنج

از بوي عجيب بهارش

هميشه لو رفتني است

بايد به مامور گمرک جواب تمام سوال ها را داد

چرا در چمدانت يک دست و چند پاي اضافي

و اين همه نارنج داري؟

-پرواز شماره نمي‌دانم چندم

 پريد

بدون اينکه نشتي ريه‌هايش را فهميده باشد کسي-

 

 

 

شعري در منشور نقد

سيد مهدي جليلي

 

اشاره

استفاده از نظريه‌هاي زبان‌شناسي در بررسي شعر، مزاياي قابل توجهي دارد. اين نظريه‌ها چارچوب‌هايي علمي و ساختاري فراهم مي‌کنند و با اين کار، تحليل شعر از سطح ذهني و ذوقي، به سطحي روشمند و قابل ارزيابي ارتقا مي‌يابد. رويکرد نظريه‌پردازاني چون هليدي با تمرکز بر فرانقش‌هاي زباني، و وندايک با تمرکز بر ساختارهاي قدرت و ايدئولوژي، امکان کشف معناهاي ضمني و چندلايه را فراهم مي‌سازند. اين نظريه‌ها، به‌ويژه در شعرهايي با مضامين اجتماعي، سياسي يا اعتراضي، مي‌توانند به تحليل دقيق‌تر گفتمان‌هاي نهفته در متن کمک کنند و ديگر اينکه؛ نظريه‌ها ابزارهايي براي مقايسه سبک‌ها، ساختارها و گفتمان‌هاي شعري در بسترهاي تاريخي و فرهنگي فراهم مي‌کنند. با وجود اين مزايا، در صورت عدم توجه به ماهيت شاعرانه‌ي متن، مي‌تواند با آسيب‌هايي چون؛ تقليل شعر به ساختارهاي ماشيني، خشکي زبان تحليل، تسلط چارچوب بر متن و ناديده گرفتن زمينه‌هاي فرهنگي و تاريخي خاص شعر فارسي؛ همراه باشد. نکته مهم اين است که تحليل‌ها بايد در خدمت متن باشند، نه اينکه متن در خدمت اثبات نظريه قرار گيرد و از همه مهم‌تر، ترکيب اين رويکردها با نگاه زيبايي‌شناختي، تاريخي و شاعرانه است. در اين صورت است که مي‌توان به تحليلي چندوجهي و غني دست يابيم؛ تحليلي که هم به ساختار توجه دارد، هم به روح شعر.

در تحليل شعر «از دنده چندم درد» از شاعر خوب گرگاني، آناهيتا فرحبخش، به خلاصه‌ترين شکل ممکن، از دو نظريه مرتبط با فضاي اين شعر، يعني؛ «نظريه نقش‌گراي هليدي» و «تحليل گفتمان انتقادي ون‌دايک» بهره برده شده و حاصل آن نگارنده را بر آن داشته تا در مروري ديگر، بر اساس مؤلفه‌هاي پسامدرن به خوانش شعر بپردازد و سرانجام نيز از دقت زيباشناسانه در موسيقي شعر بهره گرفته شده است. و اين‌همه در پيِ پي‌بردن به چگونگي انسجام متني و ميزان آن بوده است.

 

بررسي بر اساس نظريه زبانشناسي نظاممند هليدي

 

«از دنده چندم درد» با بهره‌گيري از زبان استعاري، گسست نحوي، و تصويرسازي‌هاي غيرخطي، تجربه‌اي ذهني و جسمي از درد، مهاجرت، خاطره و هويت را بازنمايي مي‌کند. تحليل آن بر اساس نظريه زبان‌شناسي نظام‌مند هليدي ((Systemic Functional Linguistics نشان مي‌دهد که معنا در اين متن نه از واژگان منفرد، بلکه از روابط ميان عناصر زباني در بافت موقعيتي و بينامتني شکل مي‌گيرد.

مايکل هليدي زبان را به‌مثابه يک نظام معناشناختي مي‌بيند که سه کارکرد اصلي دارد:

1. کارکرد انديشگاني (Ideational): بازنمايي تجربه‌ها، رويدادها و روابط.

2. کارکرد بينافردي (Interpersonal): تعامل ميان گوينده و مخاطب، موضع‌گيري، نگرش.

3. کارکرد متني (Textual): سازمان‌دهي و انسجام متن.

در اين شعر فرحبخش، اين سه کارکرد به‌صورت درهم‌تنيده عمل مي‌کنند و ساختاري چندلايه از معنا مي‌سازند.

 

 تحليل زبانشناختي شعر

1. کارکرد انديشگاني: بازنمايي تجربه‌ها

- فرايندهاي ذهني و جسمي: «از دنده چندم درد»، «نشتي ريه»، «تاول پاها» همگي تجربه‌هاي جسمي هستند که با استعاره‌هاي ذهني آميخته‌اند.

- فرايندهاي وجودي و رابطه‌اي: «نارنج از بوي عجيب بهارش هميشه لو رفتني است» نشان‌دهنده رابطه ميان شيء و ويژگي‌اش است.

- فرايندهاي فعلي پيچيده: «در چمدان از گيت رد مي‌کني» و «پرواز پريد» نوعي کنش‌گري در بستر مهاجرت و عبور از مرزها را بازنمايي مي‌کند.

2. کارکرد بينافردي: موضع‌گيري و تعامل

- استفاده از ضمير دوم شخص: «تو زير لب بخواني»، «سيگار مي‌کشي شما؟» نشان‌دهنده گفت‌وگويي ضمني با مخاطبي خاص يا خيالي است.

- لحن پرسشي و تعجبي: «لبو براي هوس کردن زيادي دم‌دستي نيست؟» نوعي موضع‌گيري انتقادي يا طنزآميز نسبت به مصرف‌گرايي يا نوستالژي.

- استفاده از نقل‌قول مستقيم و غيرمستقيم: «در دَم گفته بودم نه» و «ديگر نگفتم...» ساختار روايت را به گفت‌وگويي دروني تبديل مي‌کند.

3. کارکرد متني: انسجام و سازمان‌دهي

- گسست نحوي و پرش‌هاي تصويري: شعر از يک ساختار خطي پيروي نمي‌کند؛ تصاوير از «دنده‌پنج» تا «نارنج» و «پشن فروت» به‌صورت آزاد و غيرترتيبي ظاهر مي‌شوند.

- تکرار واژگان کليدي: «نارنج»، «دست اضافي»، «ريه»، «پرواز» به‌عنوان موتيف‌هايي تکرارشونده انسجام معنايي ايجاد مي‌کنند.

- استفاده از تضادها: «لبو» در برابر «پشن فروت»، «دکترهاي قديم» در برابر «دستورالعمل جديد» نوعي نقد فرهنگي و اجتماعي را القا مي‌کند.

 

نقد ادبي و سبکشناسي

شعر حاضر در سبک پست‌مدرن و نئوسوررئاليستي قرار مي‌گيرد. ويژگي‌هاي برجسته آن:

- تصويرسازي‌هاي غيرمنطقي اما حسي: «يک دست و دو پاي اضافي در چمدان»، «نارنج در گمرک» همگي استعاره‌هايي از هويت، خاطره و بدن هستند.

- زبان چندلايه و بينامتني: ارجاع به تهران، کردستان، گمرک، پرواز، و حتي «پشن فروت» نوعي بينامتنيت فرهنگي و جغرافيايي ايجاد مي‌کند.

- نقد اجتماعي و رواني: شعر به‌طور ضمني به مهاجرت، بيماري، هويت جنسي/جسمي، و فراموشي تاريخي اشاره دارد.

اين شعر با بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي زبان در سه سطح هليدي، تجربه‌اي چندوجهي از زيستن در مرزهاي جسم، خاطره، و جغرافيا را بازنمايي مي‌کند. گسست‌هاي نحوي، تصاوير استعاري، و لحن گفت‌وگويي، آن را به متني تبديل کرده‌اند که هم از نظر زبان‌شناختي و هم از نظر ادبي، ظرفيت تحليل‌هاي عميق‌تري دارد.

 

تحليل شعر از منظر تئوري انتقادي گفتمان ون‌‌دايک

تحليل شعر از منظر تئوري انتقادي گفتمان تئون آ. ون‌دايک (Teun A. van Dijk) مي‌تواند لايه‌هاي پنهان قدرت، ايدئولوژي، و بازنمايي اجتماعي را در متن آشکار کند. اين نظريه، زبان را نه فقط ابزار ارتباط، بلکه سازوکار بازتوليد ساختارهاي اجتماعي مي‌داند.

از منظر ون‌دايکي، اين شعر با بهره‌گيري از استعاره‌هاي بدني، ارجاعات جغرافيايي، و گسست‌هاي نحوي، تجربه‌اي از مهاجرت، هويت، و بدن آسيب‌ديده را بازنمايي مي‌کند. از منظر نظريه انتقادي گفتمان، اين متن حامل گفتماني انتقادي است که ساختارهاي قدرت، کنترل، و نظارت را در بسترهاي پزشکي، امنيتي، و فرهنگي به چالش مي‌کشد.

ون‌دايک در نظريه‌اش سه سطح تحليل را پيشنهاد مي‌کند:

1. تحليل متني (Textual Analysis): بررسي واژگان، نحو، انسجام و انسدادهاي زباني.

2. تحليل بافتي (Contextual Analysis): بررسي موقعيت اجتماعي، تاريخي، و فرهنگي توليد و دريافت متن.

3. تحليل شناختي-اجتماعي (Cognitive-Social Analysis): بررسي نحوه بازنمايي گروه‌ها، ايدئولوژي‌ها، و قدرت در ذهن مخاطب.

 

 تحليل شعر در سه سطح وندايک

1. تحليل متني: زبان، ساختار و انسجام

- گسست نحوي و پرش‌هاي معنايي: شعر با جملاتي ناقص، پرش‌هاي زماني و مکاني، و ساختارهاي غيرخطي، انسجام کلاسيک را کنار مي‌گذارد. اين گسست‌ها نشان‌دهنده ذهني آشفته و تجربه‌اي تکه‌تکه‌شده‌اند.

-واژگان بارگذاري‌شده: واژه‌هايي چون «نارنج»، «دست اضافي»، «نشتي ريه»، «گمرک»، «پرواز» حامل بارهاي استعاري و اجتماعي‌اند.

- نقل‌قول‌هاي ضمني و مستقيم: «سيگار مي‌کشي شما؟» و «در دَم گفته بودم نه» نشان‌دهنده تعاملات قدرت‌محور و کنترل اجتماعي‌اند.

2. تحليل بافتي: موقعيت اجتماعي و فرهنگي

- مهاجرت و نظارت مرزي: ارجاع به «گمرک»، «چمدان»، «دست اضافي»، و «پرسش‌هاي مأمور» بازنمايي تجربه مهاجرت و مواجهه با نظام‌هاي نظارتي است.

- بدن به‌مثابه محل کنترل و آسيب: «نشتي ريه»، «تاول پاها»، «دست اضافي» نشان‌دهنده بدن به‌عنوان محل تقاطع پزشکي، امنيت، و هويت است.

- تضاد فرهنگي و مصرف‌گرايي: «لبو» در برابر «پشن فروت» نقدي است بر فاصله طبقاتي، مصرف‌گرايي مدرن، و نوستالژي بومي.

3. تحليل شناختي-اجتماعي: بازنمايي قدرت و ايدئولوژي

- بازنمايي مأمور گمرک: به‌عنوان نماد قدرت، کنترل، و بي‌اعتمادي نسبت به «غير» عمل مي‌کند.

- بازنمايي «تو»ي مخاطب: گاه قرباني، گاه کنش‌گر، و گاه ناظر است؛ اين چندگانگي نشان‌دهنده پيچيدگي هويت در گفتمان مهاجرت و بيماري است.

- ايدئولوژي پزشکي و فراموشي تاريخي: «دکترهاي قديم» و «دستورالعمل ناقص» نقدي است بر پزشکي مدرن و فراموشي تجربه‌هاي انساني.

 

نقد گفتماني و ادبي

از منظر ون‌دايک، اين شعر نه‌تنها بازتابي از تجربه فردي، بلکه بازتوليد و نقد ساختارهاي اجتماعي است:

- نقد قدرت پزشکي و امنيتي: شعر با زبان استعاري، ساختارهاي نظارت بر بدن و هويت را به چالش مي‌کشد.

-بازنمايي مقاومت در برابر فراموشي: «نارنج» به‌عنوان نماد حافظه و هويت، در برابر فراموشي تاريخي و نظارت مرزي ايستادگي مي‌کند.

- زبان به‌مثابه کنش سياسي: استفاده از زبان غيرخطي، استعاري، و چندلايه، خود نوعي مقاومت در برابر زبان رسمي و کنترل‌شده است. اين شعر، در چارچوب نظريه ون‌دايک، متني انتقادي است که با زبان استعاري و ساختارهاي گسسته، تجربه‌اي از بدن، مهاجرت، و قدرت را بازنمايي مي‌کند. اين متن نه‌تنها روايت‌گر درد، بلکه کنش‌گر در برابر ساختارهاي نظارت، فراموشي، و مصرف‌گرايي است.

 

بررسي مولفههاي پستمدرن در اين شعر

«از دنده چندم درد»، مؤلفه‌هاي پست‌مدرن را  در خود دارد.

1. گسست روايي و ساختار غيرخطي

- شعر از روايت خطي و منسجم فاصله مي‌گيرد؛ تصاوير از «دنده‌پنج» تا «پشن فروت» و «نارنج» به‌صورت پرشي و آزاد ظاهر مي‌شوند.

- اين گسست، بازتابي از ذهني تکه‌تکه‌شده و حافظه‌اي آسيب‌ديده است — ويژگي بارز پست‌مدرنيسم.

2. چندگانگي هويت و بدن

- «دست اضافي»، «پاهاي اضافه»، «نشتي ريه» نمادهايي از بدن آسيب‌ديده‌اند؛ اما در عين حال، استعاره‌هايي از هويت چندپاره، مهاجر، و قرباني‌اند.

- راوي نه‌فقط يک فرد، بلکه نماينده‌ي جمعي از قربانيان است که در مرز ميان خاطره و فراموشي حرکت مي‌کند.

3. بينامتنيت و ارجاع فرهنگي

- «کردستان» و «نارنج» دو نماد فرهنگي‌اند: کردستان به‌عنوان محل جنگ و مقاومت و قرباني، نارنج به‌عنوان نماد حافظه، بومي‌گرايي، و لو رفتن هويت.

- «پشن فروت» در برابر «لبو» تضادي ميان فرهنگ مصرف‌گراي مدرن و نوستالژي بومي ايجاد مي‌کند—نقدي پست‌مدرن بر جهاني‌شدن و ازخودبيگانگي.

4. نقد قدرت و ساختارهاي نظارتي

- مأمور گمرک، دستورالعمل پزشکي، و پرواز همگي نمادهايي از ساختارهاي نظارت، کنترل، و بي‌اعتمادي‌اند.

- شعر با زبان استعاري، اين ساختارها را به چالش مي‌کشد و تجربه‌ي قرباني را به مرکز معنا تبديل مي‌کند.

5. بازي با زبان و طنز تلخ

- استفاده از لحن گفت‌وگويي، پرسش‌هاي غيرمنتظره («سيگار مي‌کشي شما؟») و جمله‌ي طنزآميز «شب عيد است و يار از ما پشن فروت مي‌خواهد» نوعي طنز تلخ و بازي زباني يا حتي پارودي بر مبناي «شب عيد است و ... چغندر پخته مي‌خواهد» است.

- اين بازي با زبان، از مولفه‌هاي اصلي پست‌مدرنيسم است که جديت را با شوخي درمي‌آميزد.

زمينه‌ي تاريخي: حمله شيميايي و حافظه جمعي

با توجه به اشاره‌ي مستقيم به «کردستان» و نشانه‌هاي جسمي مانند «نشتي ريه»، «خس‌خس سينه»، و «دنده‌پنج»، مي‌توان شعر را بازنمايي تجربه‌ي يک قرباني حمله شيميايي دانست. در اين خوانش:

- نارنج نماد حافظه‌اي است که «لو رفتني» است؛ ـ ويژگي انتشار عطر نارنج و بهار نارنج ـ؛ يعني نمي‌توان آن را پنهان کرد.

- چمدان و گمرک نماد عبور از مرزها، اما با هويتي که نمي‌توان از آن گريخت.

- دست و پاهاي اضافي استعاره‌اي از بدن تغيير يافته، شايد معلوليت بر اثر جنگ.

اين خوانش، شعر را به متني پست‌مدرن با بار تاريخي و سياسي تبديل مي‌کند که هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا، ساختارشکن و چندلايه است.

سرانجام اينکه؛ «از دنده چندم درد» با بهره‌گيري از مولفه‌هاي پست‌مدرن  ـ گسست، چندگانگي، بينامتنيت، نقد قدرت، و بازي زباني ـ  تجربه‌اي از بدن، حافظه، و مهاجرت را بازنمايي مي‌کند. در بستر حمله شيميايي به کردستان(حلبچه)، اين شعر نه‌تنها روايت‌گر درد، بلکه کنش‌گر در برابر فراموشي و بي‌عدالتي است.

بررسي موسيقيايي

موسيقي، نقش‌هاي مختلفي در متن ايفا مي‌کند، يکي از مهم‌ترين کارکردهاي هنري آن، تداعي آوايي ـ معنايي است.

استخراج واج‌هاي تکرارشونده در اين شعر با تمرکز بر واج‌آرايي‌هايي که نقش انسجام آوايي و موسيقايي دارند در جدول زير بر اساس شمارش دقيق حروف در متن شعر انجام شده و فقط واج‌هايي را شامل مي‌شود که در ايجاد موسيقي دروني و انسجام متني نقش دارند.

 

جدول بسامد واجهاي برجسته

نکات برجسته موسيقايي

1. از دنده چندم درد / شکسته شدن شامل شمارش معکوس است؟

- واج /د/ (6 بار): دنده، چندم، درد، شکسته شدن

- واج /ش/ (4 بار): شکسته شدن، شامل، شمارش

- واج /س/ (3 بار): شکسته ، معکوس، است

2.صداي خس خس شش‌هاي سوراخ؟

- واج /خ/ (3 بار): خس خس، سوراخ 

- واج /س/ (4 بار): صداي، خس خس، سوراخ 

- واج /ش/ (2 بار): شش

3.با يک دست و دو پايي که اضافه‌تر / در چمدان از گِيت رد مي‌کني

- واج /د/ (5 بار): دست، دو، در، چمدان، رد 

- واج /ک/ (3 بار): يک، که، مي‌کني 

- واج /ر/ (3 بار): اضافه‌تر، در، رد،

4.در دستورالعملِ دستِ اضافي/ گرفتن حرارت پيشاني را فراموش کردند بنويسند

- واج /د/ (6 بار): در، دستورالعمل، دست، کردند، بنويسند 

- واج /ر/ (5 بار): حرارت، را، فراموش، کردند

- واج /س/ (3 بار): دستورالعمل، دست، بنويسند

5.در نهايت / از قدم زدن‌هاي مخفيانه / در تهران

- واج /د/ (4 بار): در، قدم، زدن‌هاي، در 

- واج /ن/ (4 بار): نهايت، زدن‌هاي، مخفيانه، تهران 

- واج /ه/ (3 بار): نهايت، زدن‌هاي، تهران

6.لبو براي هوس کردن / زيادي دم‌دستي نيست؟

- واج /د/ (4 بار): دم، دستي، زيادي، کردن

- واج /س/ (3 بار): هوس، دستي، نيست 

- واج /ب/ (2 بار): لبو، براي

7.و تو زير لب بخواني / شب عيد است و يار از ما پشن فروت مي‌خواهد

- واج /اي/ (4 بار): زير، بخواني، عيد، مي‌خواهد

- واج /ب/ (4 بار): بخواني، لب، شب 

- واج /ر/ (3 بار): زير، يار، فروت

8.در دَم گفته بودم نه  / (ديگر نگفتم گاهي که دَنگَم بگيرد)

- واج /د/ (6 بار): در، دَم، بودم، ديگر، دَنگَم، بگيرد

- واج /گ/ (6 بار): گفته، ديگر، نگفتم، گاهي، دَنگَم، بگيرد 

- واج /ن/ (3 بار): نه، نگفتم، دَنگَم

9.يک جايي از ريه‌ام لاي دنده‌-پنج  / در اتوبانِ آخر تهران گير کرده

- واج /ر/ (6 بار): ريه‌ام، در، آخر، تهران، گير، کرده

- واج /د/ (3 بار): دنده، در، کرده 

10.اما نارنج  / از بوي عجيب بهارش  / هميشه لو رفتني است

- واج /ن/ (3 بار): نارنج، رفتني

- واج /ر/ (3 بار): نارنج، رفتني، بهارش 

- واج /ب/ (3 بار): بوي، عجيب، بهارش

11.چرا در چمدانت يک دست و چند پاي اضافي / و اين همه نارنج داري؟

- واج /د/ (5 بار): در، چمدانت، دست، چند، داري

- واج /ن/ (5 بار): چمدانت، چند، اين، نارنج

- واج /چ/ (2 بار): چرا، چمدانت

 

تحليل واجآرايي

اين واج‌آرايي‌ها نه‌تنها موسيقي دروني شعر را شکل مي‌دهند، بلکه انسجام آوايي و احساسي آن را نيز تقويت مي‌کنند. تکرار واج‌هايي مانند «د»، «ن»، «ر» و «ش» در سراسر شعر، حس کوبش، درون‌گرايي، لرزش و خش‌دار بودن را منتقل مي‌کنند که با مضمون درد، مهاجرت، و بدن آسيب‌ديده، هم‌راستاست.

- ترکيب واج‌هاي /خ/ و /س/ در «خس‌خس شش‌هاي سوراخ» نه‌تنها واج‌آرايي دارد، بلکه حس تنفس دشوار و خش‌دار را القا مي‌کند.

- تکرار /د/ در «دست»، «دنده»، «دستورالعمل»، «دم‌دستي» نوعي کوبش ذهني و تأکيد بر بدن و نظارت را ايجاد مي‌کند.

- واج /ن/ با بسامد بالا، در سراسر شعر حضور دارد و انسجام دروني و احساسي را تقويت مي‌کند؛ به‌ويژه در واژگان مرتبط با حافظه و هويت.

«از دنده چندم درد»، ظاهري نامنسجم دارد، اما با بررسي آن در منشوري از نظريه‌ها و نگاه‌ها، مي‌بينيم که نه‌تنها، انسجام متني مطلوبي دارد، بلکه از لايه‌هاي معنايي بهره‌مند است؛ موسيقي سرشاري دارد و همين موسيقي علاوه بر کارکرد القايي آوايي ـ معنايي، به عنوان عنصري انسجام‌بخش عمل مي‌کند.

منابع: زبان بافت و متن – جنبه‌هايي از زبان در چشم‌اندازي اجتماعي– نشانه‌شناختي، مايکل هليدي و رقيه حسن، ترجمة مجتبي منشي‌زاده و طاهره ايشاني،1393، تهران: علمي

مطالعاتي در تحليل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان کاوي انتقادي، تون‌آدريانوس‌فان دايک، ترجمة پيروز ايزدي، 1382، تهران: مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه‌ها آواشناسي زبان فارسي: آواها و ساخت آوايي هجا، يدالله ثمره، 1364، تهران: مرکز نشر دانشگاهي.

 

 

دسته گلي به بزرگي يک شتر

ندبه محمدي، بندرگز

 

ترسيده‌ام. مي‌دوم و در دلم جاهايي را مرور مي‌کنم که مي‌توانم براي پنهان شدن روي‌شان حساب کنم. کافي‌ست آب‌ها از آسياب بيفتد و مسجد خلوت شود؛ آن‌وقت خودم مي‌روم و همه‌چيز را توضيح مي‌دهم. خانه ضُباعه از همه‌جا نزديک‌تر است. مرا هم مي‌شناسد. اما راه انگار کش آمده باشد، تمام نمي‌شود. خودم را لعنت مي‌کنم که چرا خامِ حرف‌هاي‌شان شدم و دست به حماقت زدم. درِ خانه ضُباعه نيمه‌باز است. الله‌الله‌گويان وارد مي‌شوم و با عجله دنبال سوراخ‌سنبه‌اي مي‌گردم. ضُباعه روي ايوان نشسته است و دستاس مي‌چرخاند. مرا که مي‌بيند، مي‌گويد: «قبل‌تر بي‌اجازه وارد مي‌شدي، اما بي‌سلام نه!»

مي‌گويم: «وقت تنگ است ضُباعه، دستم به دامانت.»

با بي‌خيالي مي‌پرسد: «خطري در پي‌ات مي‌آيد؟»

مي‌گويم: «ضُباعه، ضُباعه، فقط پنهانم کن که آبرويم رفت.» ضُباعه چشم‌هايش را جمع مي‌کند و مي‌گويد: «باز چه دست‌گُلي به آب داده‌اي؟» با دلهره جواب مي‌دهم: «دسته‌گُلي به بزرگي يک شتر! وقت براي اين حرف‌ها نيست. بگو کجا پنهان شوم؟»

بلند مي‌شود و غُرغُرکنان مي‌آيد. مي‌شنوم که زير لب مي‌گويد: «چطور وقت براي شوخي کردن هست؟! به بزرگي يک شتر!» کنار گودالي که براي نگهداري علوفهي تازه از آن استفاده مي‌کند، مي‌نشيند و علف‌ها را بيرون مي‌ريزد. مي‌پرم توي گودال و علف‌هاي  تازه ي دور و برم را مي‌ريزم روي سرم. ضُباعه جلو مي‌آيد و مي‌گويد: «چشمِ هرچه استتار است را درآورده‌اي.» و حجم زيادي علف را روي سرم مي‌ريزد. چند نفس عميق مي‌کشم تا بوي علف‌ها کمي آرامم کند. اما نمي‌شود. تپش قلبم را از روي دشداشه حس مي‌کنم.

صداي پاي ضُباعه را مي‌شنوم که در را آرام مي‌بندد و به ايوان برمي‌گردد. ناگهان صداي کوبيده شدنِ در مي‌آيد و پشت‌بند آن صدايي که مي‌گويد: «ضُباعه، در را باز کن.»

صدا را مي‌شناسم. خودِ نامردش مرا در اين هچل انداخته است.

ضُباعه بلند مي‌گويد: «در را هل بدهيد، باز مي‌شود.»

در، تکاني مي‌خورد و چند نفر الله‌الله‌گويان وارد مي‌شوند.

در آن بين صداي روح‌بخشِ پيامبر را مي‌شود شناخت. چند ثانيه که مي‌گذرد، دو سه نفر به گودال نزديک مي‌شوند. طُمأنينه گام‌هاي پيامبر را احساس مي‌کنم.

نزديک گودال که مي‌ايستند، نزديک است قلب من هم بايستد. ناگهان کسي علف‌ها را از روي سرم برمي‌دارد.

نورِ شديدِ آفتاب چشمم را مي‌زند. بي‌اختيار مي‌ايستم. پيامبر دستش را به سمتم دراز مي‌کند. سرم را پايين مي‌اندازم و دستش را مي‌گيرم. مرا بالا مي‌کشد. روبه‌رويش مي‌ايستم. ديگر اثري از ترس در خودم نمي‌بينم. خيسِ عرق شده‌ام. مي‌دانم که از گرماي آفتابِ مدينه نيست. شرمسار هستم.

پيامبر با مهرباني نگاهم مي‌کند و مي‌پرسد: «چرا چنين کاري کردي، نعَيمان؟» با خجالت مي‌گويم: «سوگند به خدا، همان‌هايي که شما را به مخفيگاهم هدايت کرده‌اند، به من گفتند مردي اعرابي شترش را پشت مسجد خوابانده و به نماز رفته. اگر شتر را بکشي، گوشتش را تقسيم مي‌کنيم و پولش را پيامبر مي‌دهد.»

پيامبر لبخند مي‌زند. دستان مهربانش را به صورتم مي‌کشد و مي‌گويد: «علف‌هاي تازه صورتت را رنگي کرده.»

لبخندش جانم را تازه مي‌کند. کمي بعد، او مي‌رود تا پولِ شترِ مردِ اعرابي را بدهد.

من مي‌مانم تا در آينه کمالش خودم را مرور کنم.

 

 

نگاهي به داستان

«دسته گلي به ...»

محدثه عوضپور

 

ندبه محمدي، شاعر، داستان‌نويس و معلم، متولد بندرگز و ساکن گرگان است. از او علاوه بر شعرهاي بزرگسال، شعرها و داستان‌هاي نوجوان هم منتشر شده است. گرايش محمدي، بيش از همه ادبيات ديني است. از ميان ويژگي‌هايي که براي داستان ديني مي‌توان برشمرد، پرهيز از شعارزدگي و بيان غيرمستقيم مفاهيم ديني از همه مهم‌ترند؛ داستان نبايد صرفاً وسيله‌اي براي تبليغ باشد، بلکه بايد تجربه‌اي انساني و هنري را ارائه دهد و به‌جاي موعظه مستقيم، بايد مفاهيم را در دل روايت و کنش شخصيت‌ها منتقل کند.

به نظر مي‌رسد نويسنده در «دسته‌گُلي به ... » تا حد زيادي در اين موضوع موفق بوده است.

اين داستان با لحني طنزآميز و صميمي آغاز مي‌شود و به‌تدريج به سمت تجربه‌اي عميق‌تر و معنوي‌تر حرکت مي‌کند. شخصيت «نعيمان»، با تمام سادگي و اشتباهاتش، انساني است که در دلِ خطا، به حقيقت نزديک مي‌شود.

در «دسته‌گُلي به ...» با طنزي لطيف و انساني روبروييم. استفاده از عبارت‌هايي مانند «دسته‌گُلي به بزرگي يک شتر» که ندبه محمدي، آن را براي اين داستان انتخاب کرده يا «چشمِ هرچه استتار است را درآورده‌اي» نه‌تنها لبخند بر لب مي‌آورد، بلکه شخصيت را ملموس و دوست‌داشتني مي‌کند.

او تا حد زيادي با توصيف دقيق حرکات، صداها و حس‌ها، صحنه را زنده کرده است. حس اضطراب، شرمندگي و آرامش در کنار پيامبر، به‌خوبي منتقل مي‌شود.

پيامبر در داستان نه‌تنها بخشنده و آرام است، بلکه با يک جمله ساده («علف‌هاي تازه صورتت را رنگي کرده») معناي عميقي از مهرباني و پذيرش را منتقل مي‌کند. محمدي، به‌خوبي حضور پيامبر را به‌عنوان نقطه تحول به تصوير کشيده است.

اگر بخواهيم مته به خشخاش بگذاريم؛ بايد گفت که پايان داستان مي‌توانست قوي‌تر باشد: جمله پاياني «در آينه کمالش خودم را مرور کنم» زيباست، اما اگر با يک تصوير يا حس قوي‌تر همراه مي‌شد، تأثير بيشتري داشت.

شخصيت ضُباعه نيز کمي تيپيکال مانده و با وجود ديالوگ‌هاي خوب، ضُباعه بيشتر نقش ابزاري دارد تا شخصيتي با عمق رواني که البته در داستاني به اين فشردگي، شايد نتوان مجالي براي ظهور و عمل اين شخصيت داد. با اين‌همه مي‌شد، کمي بيشتر به آن پرداخت.

 

 

 

 

خاموشي صداي نادر غزل و پرواز پرندوار شعر

با اندوهي عميق، درگذشت نادر پرندوار، شاعر مهربان و غزلپرداز خطهي مينودشت را به خانوادهي گرامي ايشان و همراهان شعر و ادب تسليت ميگوييم. نادر پرندوار، شاعري بود که واژهها را با جان ميسرود؛ غزلها، دوبيتيها و رباعيهايش، آينهي دل عاشق و نگاه صادق او بودند. شعرهايش، نه تنها روايت

 

احساس، که تجلي اصالت و زيبايي بودند. حضور گرم و نگاه دقيق او در مجامع ادبي گلستان، همواره مايهي روشني و انگيزه بود؛ و اکنون جاي خالياش، در دل و کلام ما سنگيني ميکند. يادش در خاطرمان زنده خواهد ماند؛ در شعرهايي که هنوز طنين صداي او را دارند، و در دلهايي که با او شعر را زيستهاند.

 

 

ازبعد تو

نادر پرندوار

 

تعبير خوابهاي من انگار بعد تو

سنگ است تا هميشه و ديوار بعد تو

 رمالهاي کولي در پارک خواندهاند

از خطِ دستِ من غمِ بسيار بعد تو

تنها به انتظارِ نگاهت نشستهاند

گلهاي خشکِ خانه بيمار بعد تو

لبخندهاي سادهشان هم که گم شدند

در تنگنايِ غصه تکرار بعد تو

اينجا تمامِ زاويهها غرق در تواند

با خاطراتِ روشن و کشدار بعد تو

از بغضهاي کهنه من حرف ميزند

اندوهِ پشتِ هر نُتِ گيتار بعد تو

انگار که تمامِ مرا دود ميکند

داغي که ديده هر نخِ سيگار بعد تو

پيشِ تو مرگ هم هيجانيِ قشنگ داشت

حالا چه زندگي شده دشوار بعد تو