شعر و ادب پارسي و شهريار سخن
یاددداشت اول |
■ احسان مکتبي
امروز، روز شعر و ادب پارسي و بزرگداشت استاد شهريار است، شعر و ادب فارسي علاوه بر جنبه زيبايي شناسانه آن و ترکيبات نحوي زبان که گاه در حد اعجاز خود را نشان مي دهد براي ما ايرانيان يک اصل هويتي نيز هست. ايرانيان، از ديرباز، از همه اقوام و آيين زبان فارسي را به مثابه يک زبان مشترک نگريسته اند و با آن طبع آزمايي کرده اند، امروز نيز به پشتوانه شاعران و متفکران بزرگ فارسي زبان از همه آيين ها و مذاهب اين زبان هم چنان ريشه هاي ستبر فرهنگي و هويتي ايرانيان را نشان مي دهد، ناصر خسرو در سفرنامه اش به شاعري تبريزي به نام قطران تبريزي اشاره مي کند که در ديدار با او خواسته است تا اشکالات فارسي او را بر طرف کند و يا جناب استاد شهريار که با آنکه خود بزرگترين شاعر آذري زبان ايران است و برتر از شعر حيدر باباي ايشان در فصاحت و بلاغت در ادبيات ترکي کمتر نمونه اي مي توان يافت، اما بي هيچ تصنعي يکي از بهترين غزلسرايان فارسي در سده اخير است، تورقي در اشعارجناب شهريار نشانگر آن است که کلمات در روح و جان او چنان صيقل خورده اند که گاه تنها بايد به مثابه يک فارسي زبان آن را فهميد و از آن لذت برد:
برو اي ترک که ترک نو ستمگر کردم
حيف آن عمر که در پاي تو من سر کردم
عهد و پيمان تو با ما وفا با ديگران
ساده دل من که قسمهاي تو باور کردم .....
رواني، سادگي، تصويرسازي و جذابيت ترکيب کلمات شگفت انگيز است، و يا غزل بسيار معروفي که امروزه ضرب المثل شده است :
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
بي وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا و.......
نمونه هايي از اين دست نشان از ريشه هاي عميق و متکثر و در عين حال هويت يک پارچه ايراني است. زباني که بايد به آن توجهي بسيار بيشتر از آنکه امروز مي شود داشت و قدر آن را دانست.
اما بسياري اين روزها به گونه اي سخن مي گويند که گويي زبان فارسي و پذيرش آن يک زبان تحميلي به ايران زمين و اقوام آن است و اين در حالي است که مي بينيم در تمام فلات ايران از شرقي ترين تا غربي ترين و از جنوبي ترين تا شمالي ترين بخش هاي خراسان بزرگ فرهنگي آن روزگار و تا به امروز که بخش هايي از افغانستان و تاجيکستان و ازبکستان و ترکمنستان و آذربايجان ... را در خود گرفته است زبان فارسي زباني معيار بوده است، اهميت اين مساله زماني درک مي شود که بدانيم در بسياري از اوقات حاکمان فلات ايران، فارس زبان نبوده اند، سلجوقيان، قاجار و اعراب هيچيک زبان فارسي، زبان مادريشان نبوده است اما پرسش آن است چرا و چگونه زبان فارسي زبان برگزيده شد و ديگر گويش ها و زبان ها نتوانستند در اين جايگاه بنشينند شايد پاسخ به اين سوال آن باشد که بر اساس يک قاعده عقلي و علمي، ماندگاري از آن قدرتمندان است، زباني که در آن حکيم فردوسي و شاهنامه زاده مي شود، خاقاني زندگي مي کند و ناصر خسرو،جامي، نظامي، صائب، عرفي، انوري، بابا طاهر، خيام و.....خلق ميکند و يا بيهقي، کليله و دمنه، گلستان، بوستان و غزليات شهد و شکر مولانا و حافظ و مثنوي به دنيا هديه داده است به هر دليل آنقدر توانايي داشته است که هنوز ما به خاطر آن شکرگزار خداوند باشيم و به گويش و خوانش آن مفتخر. اما اين نگرش به هيچوجه نبايد به معناي حذف و ناديده گرفتن زبانها و گويشهاي ديگر فلات ايران باشد. ايران به سان يک کل، باغي زيبا از انواع رنگها، فرهنگها و آيين هاست، ايران يک تمدن چند فرهنگي و متوازن است که تکثر و تنوع در ذات آن نهفته است نمي شود ايران را بدون تنوع و تکثر تعريف کرد ايرانيان با همه تنوعي که در خود دارند به خوبي مي دانند راه بزرگي و ماندگاري در تاريخ در حفظ همين تنوع و تکثر و احترام به اقوام و آيين ها است و زبان فارسي هم بر اساس قراردادي نانوشته، نقطه مشترک اين همزيستي است خردمندانه در طول تاريخ بوده و هست.
صاحب امتياز