شاعرانهترين تخطيهاي فيلم «3-Iron» » از کيم کيدوک تجاوزي خاموش
یادداشت |
سيد حميد شريفنيا
نام فيلم 3-Iron شايد نخستين چيزي باشد که ذهن تماشاگر را به خود جلب ميکند؛ عبارتي کوتاه، اما سرشار از رمز و راز. اين عنوان که به زبان انگليسي به معناي «سه آهن» است، به اولين نگاه اشارهاي دارد به چوب گلفي که شخصيت اصلي فيلم، تهسوک، در طول داستان با خود دارد. اين چوب گلف و توپها، فراتر از يک ابزار ورزشي ساده، تبديل به نمادي ميشوند که جريان روايت و فضاي ذهني فيلم را شکل ميدهد. اما چرا «سه توپ»؟ و چرا «آهن»؟ 3 آيرون (3-Iron) يک چوب گلف است که به خانواده چوبهاي آيرون تعلق دارد. اين چوب به دليل داشتن زاويه صفحه نسبتاً کم (معمولاً بين 21 تا 24 درجه)، براي زدن ضربههاي طولاني و پرتاب توپ به مسافتي 180 تا 210 متري (براي بازيکنان حرفهاي) طراحي شده است. از ويژگيهاي متمايز آن ميتوان به کنترل و دقت بيشتر نسبت به چوبهاي چوبي اشاره کرد، چرا که پس از فرود آمدن توپ، غلتک و حرکت آن روي زمين بسيار کمتر است. با اينحال، به دليل طول بلندتر و زاويه کمتر، استفاده صحيح از آن نيازمند تکنيک پيشرفتهتري است و براي گلفبازان تازهکار معمولاً چالشيتر محسوب ميشود. در نتيجه، 3 آيرون يک چوب مياني قدرتمند براي رسيدن به مسافتهاي بالا با دقتي قابلتوجه به شمار ميرود. سه توپ گلف به مثابه سه نماد در فيلم حضور دارند؛ آنها حلقههايي هستند که ميان شخصيتها و فضاهاي داستاني ارتباط برقرار ميکنند و ريتمي آرام و مداوم در سکوت خانههاي خالي ايجاد ميکنند. هنگامي که تهسوک با چوب گلف به توپها ضربه ميزند، صداي نرم و ملايمي در فضاي خاموش خانه به وجود ميآيد که همچون نجوا يا علامتي از حضور غيرمادي اوست. اين سه توپ گلف، نمادي از پويايي و حرکت در دنيايي راکد و خالياند؛ نمادي از حيات در ميان سکون و بيحرکتي.
از سوي ديگر، عدد سه در فرهنگهاي مختلف نمادي قدرتمند است؛ سمبلي از تکامل، کليت و تکرار چرخههاي زندگي. سه مرحله مهم در تحول شخصيتها و مسير معنوي فيلم، از انزواي مطلق تهسوک، گذر به تماس و ارتباط با سون-هوا، و در نهايت رهايي و آزادي دوگانه، يادآور همين عدد مقدس است. همچنين ميتوان «آهن» را به عنوان استعارهاي از سختي و مقاومت در برابر مشکلات زندگي تعبير کرد؛ همانطور که شخصيتها در مقابل درد و رنجشان مقاومت ميکنند و با شکنندگي و ظرافتي شگفتانگيز پيش ميروند.
فيلم 3-Iron اثري است که از همان نخستين قابها، ما را وارد جهاني ميکند که در آن سکوت و فضاي خالي، به مثابه زبان اصلي روايت عمل ميکنند. اين فيلم که در ژانري ميان درام و عاشقانه قرار ميگيرد، داستان تهسوک، مرد جواني است که با نفوذ آرام و بدون سر و صدا به خانههاي خالي ديگران، زندگي و حرکتي تازه به آنها ميبخشد. او نه دزد است و نه مهاجم، بلکه نوعي نگهبان آرامش و پاکيزگي است؛ کسي که وسايل خراب را تعمير ميکند، لباسها را ميشويد، و با مراقبت و احترام از آن خانهها محافظت ميکند. خانههايي که گويي روحشان ترک شده و تنها جسمي بيجان از آنها باقي مانده است.
در يکي از اين خانهها، تهسوک با سون-هوا مواجه ميشود، زني که در چرخه خشونت خانگي اسير است. سون-هوا که کلمات را کنار گذاشته است، در برابر ظلم و ستم شوهرش، سکوت را به زبان بدل کرده است. ملاقات اين دو نفر، رابطهاي بيکلام و عميق را شکل ميدهد؛ رابطهاي که در آن کلمات جايي ندارند و تمام ارتباط از طريق نگاهها، حرکات و حضور متقابل برقرار ميشود. در اين ارتباط، فيلم به نوعي شعر بصري بدل ميشود؛ شاعري که هر نما، هر سکوت و هر حرکت را به وزن و موسيقي بدل ميکند.
در اين اثر، کيم کيدوک از منطق روايي معمول فاصله ميگيرد و فيلم را به صورت يک رؤيا يا افسانه مدرن ميسازد؛ جهاني که در آن واقعيت و خيال به هم ميآميزند. تهسوک نمادي از «آنيما» يا همان روح درون انسان است؛ موجودي که از زير پوست جهان روزمره عبور ميکند، نامرئي و در عين حال تأثيرگذار. حضور او پرسشهايي درباره مالکيت، هويت و معناي زندگي مطرح ميکند. وقتي خانهها خالياند، به چه کسي تعلق دارند؟ وقتي زندگي در سکون است، واقعاً چه کسي زندگي ميکند؟
نفوذ تهسوک به خانهها، برخلاف تصور اوليهمان که ممکن است خشونتآميز يا مزاحم باشد، شکلي از حضور لطيف و احترامآميز است. او وارد خلأهاي زندگي ميشود، خلأهايي که به ظاهر خالي و بيجاناند، اما در باطن پر از خاطره، درد و سکوتهاي ناديده. در اين فضاهاي متروک، تهسوک و سون-هوا نه چيزي ميدزدند، نه خراب ميکنند؛ بلکه ميبخشند، ترميم ميکنند و زندگي ميبخشند. آنها خانهها را تميز ميکنند، تعمير ميکنند، و با وجود تمام درد و شکست، اميد را ميکارند.
با اين حال، سايه خشونت همچنان بر سر داستان سنگيني ميکند. آثار ضرب و شتم سون-هوا، نمادي از جهان بيرونياي است که بر پايه سلطه و زور بنا شده است. سکوت او نه آرامش که تحميل است، ولي وقتي تهسوک وارد زندگياش ميشود، اين سکوت تبديل به زباني تازه ميشود؛ زباني از حضور و همراهي، بدون نياز به کلام. آنها با تقليد حرکات يکديگر، همراهي بيکلامي را شکل ميدهند؛ هماهنگياي که نزديک به نوعي نيايش يا رقص عرفاني است.
اين ارتباط به طرز عميقي يادآور مفاهيم بودايي است؛ نه تنها در موضوع رنج و رهايي، بلکه در نوع نگاه اخلاقي به جهان. تهسوک با امتناع از حرف زدن، نوعي «عدم» را به نمايش ميگذارد؛ نوعي حضور خالص که هيچ بار و ادعايي ندارد. در پايان فيلم، هنگامي که او بدون ديده شدن در خانه شوهر سون-هوا حرکت ميکند، مرز ميان جهان مادي و متافيزيکي کمرنگ ميشود. آيا تهسوک روح شده است؟ يا به مرحلهاي از شفقت و فروتني رسيده که جهان ديگر نميتواند او را ببيند؟
فيلم 3-Iron با روايت شاعرانه و تصويري خود، پرسشهايي بيپاسخ را در ذهن بيننده برميانگيزد. کيم کيدوک پاسخها را به ما نميدهد؛ او مثل نسيمي آرام بر پردهها فقط نشانهاي ميزند و به مخاطب فرصت ميدهد خودش معنا بسازد. پايان فيلم با تصويري از مرد و زني که بر موتورسيکلت بيوزن حرکت ميکنند، نويد رهايي از بندهاي تن، خشونت و تاريخ را ميدهد. جهاني که براي لحظهاي آنقدر آرام و بيصداست که ميتوان باور کرد معجزه ممکن است.
3-Iron فيلمي است درباره نفوذ — اما نفوذي که نه به اموال بلکه به جانها و روحهاست. فيلمي درباره زندگيهاي ناديده گرفتهشده، ترميم آنچه شکسته، و ترک بيصدا و بدون ادعا. در جهاني که خلأ را به ترس و تهديد بدل کرده، کيم کيدوک اميدي عجيب و شاعرانه به ما ميدهد: شايد زيباترين زندگيها، زندگيهايياند که کسي متوجهشان نيست؛ زندگيهايي که سکوت ميکنند، اما در همان سکوت، سخن ميگويند.
نويسنده و منتقد