خواستن توانستن است؟


یاددداشت اول |

  با مسووليت سردبير

 

روزگاري مساله بشر ندانستن بود، نمي دانست پس نمي توانست، اما آيا امروز هم  مساله ما ندانستن است، آيا امروز هم مشکل ما از جنس ناداني است، آيا نمي دانيم يا مي دانيم ولي نمي خواهيم، مي دانيم ولي ما را ياراي عمل نيست؟ مي دانيم ولي امکان وصول نيست، اما پرسش آن است چگونه است با آنکه مي دانيم نمي توانيم؟ آيا خواستن توانستن نيست؟ آيا اگر بخواهيم مي توانيم؟ اينگونه نيست که اگر بخواهيد  مي توانيد زيرا بين اراده شما با آنچه مي خواهيد کيلومترها فاصله است و حتي پس از آنکه خواستيد و تن به کار داديد دهها مساله فرعي و کوچک و بزرگ توان شما را در نيل به مقصد مي ستاند، چنين احوالي البته وقتي مي خواهيد در حوزه اجتماعي  يا سياسي  گامي به پيش برداريد يا تغييري به وجود آوريد بسيار صعب تر و دشوارتر مي شود، اگر تا به اکنون مسايل شخصي براي شما مانع  بوجود مي آورد اما وقتي پاي به حوزه عمومي سياست و اجتماع مي گذاريد علاوه بر امورات شخصي بايد به مناسبات قدرت در سياست و روابط اجتماعي هم توجه داشته باشيد، زيرا تاريخ مملو از داستان هاي انسان هاي به ظاهر قدرتمندي بوده است که در طرفه العيني امورات شخصي خود را سامان دادند ولي در اولين گام حضور در سياست و اجتماع به خاک سياه نشستند، زيرا درک درستي از مناسبات قدرت و روابط اجتماعي نداشتند و البته غم نامه داستان آنجاست که بسياري از چنين انسان هايي اصولا نمي دانستند که بازي قدرت و اجتماع را نمي دانند و تصورشان اين بود که اين عرصه  را هم مي توان بسان حوزه خصوصي و با زد و بند و لابي سامان داد، آنگاه اين بيت معروف را تداعي مي کنند که:

 آنکس که نداند و نداند که نداند       در جهل مرکب ابدالدهر بماند

درک چنين مساله پر اهميتي براي زندگي مدني در دنياي امروز حائز اهميت است زيرا با عدم درک آن ممکن است تا مدتها به جاي آب در پي سراب روان باشيد و عمر را تباه کنيد.