بهشت خاورميانه در حسرت توسعه و تحول اقتصادي


یادداشت |

 محمد نادري ملکشاه

 

يکي از مبهم‌ترين و مهم‌ترين موانع توسعه در استان گلستان، فقدان آگاهي و شناختِ توسعه به مثابه‌ي ارتقا، ترقي، پيشرفت، تغيير و تحوّلات، و نوگرايي است. بدين معنا که اهدافِ متصوّر به‌منزله‌ي توسعه در اين استان، ناشناخته، نامشخص و مجعول باقي مانده‌ است. به تعبيري ديگر، هيچ سندِفراخور و متناسبي به‌مثابه‌ي مانيفست توسعه‌ي استان، تعريف و تبيين نشده است زيرا اکثر افرادِ مؤثر در مناصب سياسي، اقتصادي و اجتماعي، صرفاً ميل دارند تمايلات شخصي خويش را توسعه بنامند و پندارها و تخيلات خود را در رديف نيازهاي اساسي استان قرار داده، به‌عنوان محورها و شاخص‌هاي چشم‌انداز توسعه‌ي منطقه برجسته سازند؛ بي‌آنکه به شکاف‌هاي سرزميني، مذهبي، فرهنگي و... توجّهي نمايند، يا با عدم التفات دقيق به برخي طرح‌ها و برنامه‌هايي که اساساً قابليت اجرا در اين استان را ندارند، بي جهت صرفاً به تعريف و تمجيد و بسطِ آن‌ها تلاش مي‌کنند. افزون بر اين، نه تنها واقعيت‌هاي بالفعل و بالقوه‌ي استان را مدّ نظر قرار نمي‌دهند و شرايط دشوار و موانع پيشِ رو از قبيل؛( عقب‌ماندگي، عدم تعادل اقتصادي، رکود گردش مالي، خروج سرمايه و ناتواني در جذب بودجه‌هاي ملي) را در نظر نمي‌گيرند و در پي چاره‌انديشي و رفع مشکلات برنمي‌آيند، بلکه با نگرشي سطحي به توسعه، بر دشواري‌ها، محروميت و معضلاتِ مي‌افزايند و در عين حال، مدّعي پيشرفتِ منطقه نيز هستند. حال آنکه انديشيدنِ انتزاعي به‌کلي متفاوت با اجرا عملي است و فربه‌سازيِ ذهنيات، هيچ نسبتي با واقع‌گراييِ عينيِ توسعه ندارد.

به قول سعدي خوش‌سخن:

به عمل کار برآيد، به سخنداني نيست. ما در استان گلستان، نه ‌تنها از نداشته‌هايمان همچون؛( تله‌کابين، جايگاه‌هاي تفريحي بين‌جاده‌اي، هتل‌هاي مجلل، پارک‌هاي آبي، شهربازي، باغ پرندگان و جاذبه‌هاي پردرآمد در مسير مسافران) رنج مي‌بريم، بلکه از داشته‌هايمان مانند؛ (طبيعتِ گسترده و بي‌نظير، جزيره آشوراده، خليج گرگان، ناهارخوران، ميل تاريخي گنبد، ديوار سکندر، پارک ملي گلستان و آبشارهاي متعدد) نيز در رنجيم؛ چرا که شرايط لازم براي بهره‌وري بهينه در آمدي از اين مواهب، فراهم نيست.

از سويي، گلستان استاني مرزي، کشاورزي و طبيعي است که نه ‌از صنايع سنگين و مياني، نه از معادن و فعاليت‌هاي تجاري پرسود، و نه از درآمدهاي مالياتي بهره‌مند است، اين محروميت‌ها سبب شده سهم استان از بودجه کشوري نيز ناچيز باشد و بر دشواري‌هاي موجود بيافزايد.

نکته حياتي آن‌که هرگونه برنامه‌ريزي براي توسعه‌، بايد بدون کوچک‌ترين آسيب به بافتار طبيعي و کشاورزي استان و با درنظرگرفتن شرايط مرزي و اقليمي زيست محيطي تعريف شود. اين امر، بزرگ‌ترين مانع پيشِ روي توسعه مي‌نمايد و از سويي فرصت‌هايي را مهيا و مستعد مي‌‌سازد، که‌مغفول مانده است. وجود تنوع محصولات کشاورزي، فرصتي بي‌بديل براي جذب پيش‌زمينه‌هاي توسعه تبديلات صنايع غذايي(مانند احداث کارخانه‌هاي توليد شير خشک، بيسکويت، ماکاروني، انواع کنسرو و کمپوت و...) فراهم ساخته است، بايد از همه اين فرصت‌ها بهره جست.

در فرآيند توسعه استان، لازم است چند محور کليدي با چشم‌اندازي بلندمدت، به‌طور ويژه هدف‌گيري گردند:

1- گسترش مراکز دانش‌بنيانِ متکي بر توليد ثروت 

2- ايجاد زيرساخت‌هاي گردشگري درماني 

3- روان‌سازي و ارتقاي شبکه ارتباطي راه‌هاي مواصلاتي درون‌استاني بين شهرها 

4- ارتقاي کارآمدي و کيفيت مراکز بهداشت و درمان 

5- نوسازي، تجهيز و توسعه فرودگاه‌ها 

6- تحول در سودآوري محصولات کشاورزي و مرغداري‌ها 

7- توسعه صنعت بسته‌بندي محصولات توليدي به‌منظور صادرات 

همچنين، برنامه‌هاي توسعه کوتاه‌مدت و ميان‌مدت بايد در دستور کار قرار گيرند، از جمله:

1- تنوع‌بخشي و تقويت انواع آموزش 

2- مکانيزه‌سازي کشاورزي متناسب با الگوي تغييرات کشت

3- تقويت جذب گردشگر و گسترش بازارها و تفريحگاه‌ها بين راهي

4- احداث تأسيسات سازگار با شرايط اقليمي 

5- تخصصي‌سازي و توسعه صنعت پرورش ماهيان خاوياري 

6- گسترش صنايع مرتبط با چوب 

7- اجراي طرح خروج پسماند از استان يا بازيافت علمي آن‌ها 

8- بازنگري در سياست‌هاي کلي شهرک‌هاي صنعتي براي دستيابي به توسعه‌اي قابل‌پيش‌بيني 

9- ممانعت از احداث هرگونه تأسيسات يا کارخانه‌هاي ناسازگار با اقليم استان (نظير کارخانه سيمان و...).

10- تغيير در جانمايي برخي طرح‌ها و تاسيسات‌ (مانند سايت پسماند گميشان و...)

به کليه اين فرآيندها و سياست‌گذاري‌ها، بايد با در نظر گيري ظرفيت‌هاي بالقوه و بالفعل اقليمي و طبيعي (که در حقيقت، سرمايه نسل‌هاي آينده است) به‌گونه‌اي جامع و هماهنگ، تنظيم و تطبيق داده شوند و مقامات ارشد و به تبع آن، مسئولان محليِ استاني بايد از خواسته‌هاي سطحي و بدون ملاحظه‌ي جوانب گوناگون، بپرهيزند.

استان گلستان، سرزميني است به‌نحو چشمگير محصور؛ در حصار رشته‌کوه‌هاي سربه‌فلک‌کشيده‌ي البرز در امتداد جنوبي (از غرب تا شرق) و مرزهاي ترکمنستان در امتداد شمالي (از کرانه‌هاي درياي مازندران تا همسايگي با خراسان شمالي). کليت استان، محدود به جغرافيايي زيست‌محيطي و طبيعي است که اقتصاد آن عمدتاً پشتگرمي بر کشاورزي بوده و از نظر ارتباطي موثر، تنها به يک جاده‌ي باريکِ گذريِ شرقي-غربي (در ميانه‌ي استان) متکي است که بر محدوديت‌هاي استان افزوده است. همچنين، راه‌هاي مواصلاتي مسافري و ارتباطات تاريخي و حمل‌ونقلي آن، صرفاً به همين يک گذرگاه تنگ در منتهي‌اليه شرقي (به سمت خراسان رضوي) و يک باريکه‌ي ارتباطي در منتهي‌اليه غربي (به سمت مازندران) خلاصه مي‌شود که تنها مجراي تنفسي استان براي تعاملات زميني محسوب مي‌شوند.

عليرغم حضور جمعيت قابل‌توجهي از مهاجران بخصوص از دو استان همسايه (خراسان رضوي و مازندران) در گلستان، تاکنون هيچ گونه هم‌کنشي سازنده‌اي به هر عللي در هيچ يک از زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي يا فرهنگي با اين دو استان مذکور برقرار نشده است. استان گلستان که براي بيش از هشتاد سال، مسير عبوريِ جمعيت انبوهي از مسافران استان‌هاي غربي و شرقي (از جمله مازندران، گيلان، اردبيل، خراسان‌ها و حتي سيستان و بلوچستان) و نيز زائران مشهد مقدس و از پايتخت بوده، هيچ بهره‌ و منفعت پايدار و معناداري براي شهروندان خود به ارمغان بدست نياورده است. در راستاي رهايي مردم اين ديار از فقر و محروميت، اين حجم‌ از تردد، حتي کوچکترين تأثير مثبتي تاکنون برجاي نگداشته است و اين وضعيت(عدم بهرمندي)، به‌وضوح نمايانگر غفلت‌هاي تاريخي و اقتصادي کليه مقامات و سياست‌گذاران استان گلستان را نشان مي‌دهد.

اينک با توجه به موارد فوق اين پرسش بنيادين مطرح مي‌شود: چرا برخي مسئولين فعلي در استان گلستان، طبلِ احداث راه‌آهن به مشهد و پيگيريِ کريدور جنوب-شمال را مي‌کوبند؟! فرض محال که راه‌آهن به کل خراسان و حتي سيستان و بلوچستان متصل شود؛ چه تحولي در گردشِ ثروتِ ماليِ استان قابل پيش‌بيني است؟ بازهم مي‌پرسم: آيا در شرايط کنوني، صرفِ افزايش عبوري جاده‌ي بين‌المللي و راه‌آهن، به‌خودي‌خود منجر به توسعه و تحول خواهد شد؟! دست‌کم طي بيش از هشتاد سال گذشته در استان ما (گلستان)، جاده‌ي بين‌المللي به طول 450 کيلومتر فقط بار ترافيک، ريزش زباله و مزاحمت را افزوده و کليتِ منابع طبيعي و بکرِ آن را در معرضِ خطرِ نابوديِ شتابان قرار داده است.

کريدور جنوب-شمال، جز تکرار و استمرارِ همان عوايدِ هيچ‌انگارانه‌ي جاده‌هاي موجود (که برشمرديم) طي بيش از هشتاد سالِ گذشته و حال که (تنها شاهدِ عوارضِ ناشي از ريزش زباله، ترافيک و آسيب به منابع طبيعي بوده‌ايم) چيز ديگري براي استان به ارمغان نخواهد آورد.

البته جاده‌هاي مواصلاتيِ بين‌الملليِ پرحجم، پتانسيلي است که تاکنون نتوانسته‌ايم حتي حداقلي از درآمد را از آن استحصال کنيم. بايسته ضروري است در کنار اين جاده‌ها، شرايط و امکاناتي فراهم آيد که براي مسافرانِ گذري (توريست عبوري)، جاذبه‌اي براي توقف و لذتِ هزينه‌ و خريد پديد آيد. بديهي است اين نوع درآمدِ موقت از مسافرانِ عبوري، هيچ‌گونه ارتباطي با گردشگريِ پايدار (اعم از توريسم درماني و گردشگري طبيعي، تاريخي و...) ندارد و نخواهد داشت. بلکه بايد سمت و سوي سياست بنيادي در جذب گردشگري به تبع سرمايه‌گذاري در اين زمينه تغيير و تحول يابد.

مقامات و مسئولان اجرايي استان نبايد با تکيه بر تصورات واهي، به افزايشِ طرح‌ها و پروژه‌هايي بپردازيد که نه‌تنها سودِ پايدار و استمرارِ سالانه براي مردم ندارند، بلکه زيان‌بار بودنِ آن آشکارتر از اظهر‌من‌الشمس است، بپردازيد؟! اين نوع اقدامات واهي صرفاً بر مشکلاتِ استان و مردم محروم خواهد افزود.

مقامات و مسئولين بايد به داشته‌هاي استان توجه نمايند و آن‌ها را به ثمر بنشانند؛ آن‌گاه خودبه‌خود، زمينه‌هاي مساعدِ تغيير و تحولاتِ توسعه‌اي فراهم خواهد شد.

جزيره‌ي آشوراده، علي‌رغم آنکه 25 سال بر روي آن تمرکز کرده‌ايد، هنوز در ابتداي راه و نقطه صفر قرار دارد. پروژه‌ي پتروشيمي (که خود طرحي ضد اقليمي در استان است) نيز 20سال در نقطه‌ي صفر متوقف مانده است.

پرسش اينجاست: چرا بزرگ‌ترين سرمايه‌دارانِ گلستاني رغبتي به سرمايه‌گذاري در استان از خود نشان نمي‌دهند؟ چرا نخبگان، سرمايه‌گذران و مقامات ارشد استاني به يک ديدگاه و خواست مشترک و همگاني براي ايجاد فرآيندهاي توسعه‌اي که مقدمه‌ي تحولات اساسي است، دست نمي‌يابند؟ چرا با وجود کسب رتبه‌هاي برتر و توليد انبوه محصولاتي چون گندم، ماهيان، مرغ، برنج، سويا، خاويار، کلزا، زعفران، جو، آفتابگردان، خرمالو و زيتون، وضعيت محروميت جامعه روزبه‌روز تشديد مي‌شود؟ ريشه‌ي ابهام و انحراف در مسير توسعه‌ي استان که به توليد ثروت نمي‌انجامد، در کجاست؟ چرا به نوآوري و امور پژوهشي، تحقيقاتي و بنيادين که علم نوين و ثروت آور است توجه شايسته نمي‌شود؟ و به‌ويژه، چرا با وجود گستردگي توليدات کشاورزي متنوع و حجيم در استان، به‌صورت افراطي بر حجم وسيع توليد گوشت مرغ(مرغداري) متمرکز شده‌ايم؟ تمرکزي که عايدات آن براي استان به مراتب پايين‌تر از مشکلات ناشي از آن است! آيا امتيازات ايجاد اين مرغداري‌ها واقعاً به سرمايه‌گذاران حقيقي و اصلي تعلق گرفت؟ يا آنکه امتياز اوليه‌ي غالب اين واحدها به نام اشخاصي از مديران اجرايي مياني صادر شد؟ همين رويه (صدور بي‌رويه‌ي امتيازات و...) گواه انحراف بزرگ اين سياست نادرست است؛ انحرافي که اکنون گريبان‌گير استان شده است فعلاً بوي نامطبوع ناشي از مرغداري‌ها، خود به يکي از موانع توسعه‌ي گردشگري(پايه و اساس توسعه استان) بدل گشته است. پيشنهاد مي‌گردد، پيش از هر اقدام فراگير در استان، بايد با اهل فن و متخصصان واقعي مشورت و نظرخواهي دقيق صورت پذيرد، آنگاه بر اساس آن، تصميم‌سازي و سپس تصميم‌گيري اصولي صورت گيرد. و بايد اجراي طرح‌ها با نظارت کارگروه‌هاي تخصصي مسئوليت پذير پيش برود. بي‌ترديد، افراط و تفريط در سياست‌گذاري‌هاي توسعه‌ي اقتصادي، جز شکست و آثار سو ثمر ديگري نخواهد داشت.

اگر دلسوز و دغدغه‌مند توسعه پايدار استان گلستان هستيد، توجه جدي به موارد زير ضروري و لازم است:

1. حذف دائمي اسامي تکراري: کساني که نامشان به‌کرات در فهرست برنامه‌هاي پژوهشيِ موسوم به توسعه استان به عنوان کارشناس (صرفاً به عنوان رونوشت نويسي) طي چند دهه‌ اخير توسط مراجع عالي حاکميتي استان ثبت شده، بايد براي هميشه از چرخه مديريتي حذف گردند.

2. برکناري مديران ناکارآمد: مديران ضعيف، ضدتوسعه، بي‌برنامه و منفعت‌طلب بايد به‌طور دائم از عرصه مديريت اجرايي و سياسي استان کنار گذاشته شوند.

3. شفافيت منافع مديران: چنانچه مديران يا بستگان نسبي و سببي آنان داراي شرکت، مراکز اقتصادي، کارخانه، مؤسسات آموزشي/فرهنگي، پايگاه‌هاي گردشگري مؤثر يا امثال آن در استان باشند، بايد از حضور در مراکز تصميم‌سازي و تصميم‌گيري بر کنار باشند تا هرگونه بهره‌برداري از سياست‌گذاري‌هاي منفعتي ناممکن گردد.

4. معيارهاي کليدي گزينش مديران: گرچه توجه به مدارک دانشگاهي، تخصص، عضويت در هيئت علمي و سوابق مديريتي ضروري است، اما معيارهاي تعيين‌کننده بايد شامل: ضريب هوشي، پيشينه التزام عملي به قوانين و مقررات، اعتقاد راستين به مردم و افکار عمومي، جزميت و قاطعيت در مبارزه با فساد باشد؛ چراکه بنيان توسعه، نظم و انضباط است.

5. ممنوعيت جذب نيروي غيربومي غيرمتخصص: جذب بي‌ضابطه نيروهاي غيربوميِ فاقد تخصص در دستگاه‌هاي اجرايي دولتي و نهادهاي عمومي غيردولتي استان بايد توسط مديران با قاطعيت متوقف گردد.

6. نقش رسانه‌هاي مستقل: بايد به رسانه‌ها و اصحاب قلمِ مستقل، به مثابه نمايندگان افکار عمومي، اجازه داده شود تا عملکرد تمام مقامات ارشد سياسي و اجرايي استان را پايش نمايند.

7. گسترش دايره مشاوره: دايره مشاورت نبايد منحصر به نزديکان، خويشان و دوستانِ خاص باشد؛ بلکه بايد به عموم مردم اعتماد و اطمينان داشت.

8. مبارزه با قوم‌گرايي: هر مقامي که صرفاً درصدد تحکيم پايگاه قدرت در زادگاه و قوم و خويش باشد (ناشي از نگاه قوم‌محور يا مهاجرستيز)، بايد فوراً از مسئوليت‌هاي دولتي برکنار شود؛ چراکه اين رويکرد، کلان‌نگري را به جزئي‌نگري تقليل داده، توسعه را ابتر مي‌‌سازد.

9. همراهي حقيقي با مردم: همراهي راستين مسئولان ارشد استاني و شهرستاني با مردم و گسست از لژنشيني و خود را خدمتگزار راستين مردم دانستن، از ارکان اساسي توسعه است.

10. دورانديشي در مسئوليت‌پذيري: نگاه موقتي و گذرا به پست و مقام، پرهيز از رفاه‌گرايي و منفعت‌جويي، و التزام به خدمت‌گزاري محض، سهم حياتي و بسزايي در تحول و توسعه استان خواهد داشت.

اگر تحقق توسعه در استان را به معناي دگرگوني و پيشرفت حقيقي و همه جانبه مي‌خواهيم، پيش از هر چيز بايد نگرش و روش شناخت خويش را نسبت به استان، بازسازي و اصلاح نماييم. تا زماني که آن شناختِ رسوب کرده مبهم و موهوم از استان را در اذهان خود تصحيح نکنيم، هيچ طرح و برنامه‌اي قابليت طرح و اجرا نخواهد يافت. شناخت درست استان و رفع موانع توسعه‌ي آن، مستلزم بازنگري بنيادين در آگاهيِ دانش‌بنيانِ کليه مقامات اجرايي استان نهفته است. در غير اين صورت، استان گلستان عليرغم برخورداري از ظرفيت‌هاي فراوانِ بالفعل و بالقوه‌ي توسعه نه تنها سال‌ها در فقر و محروميت به سر خواهد برد، بلکه وضعيت آن از اين نيز پايين‌تر و بدتر خواهد شد.

پس بگذاريد پيش از هر اقدامي در خصوص هر نوع طرح و برنامه توسعه‌اي در استان، از رهگذر گفت‌وگوي علميِ برخاسته از درکِ دقيق مشکلاتِ گوناگونِ استان در فرآيندِ بازانديشي، هم‌انديشي و درست‌انديشي، به اتفاق نظر، فهم‌ مشترک و خواستِ جمعي دست يابيم؛ آنگاه براي برون‌رفت از وضع موجود اقدام عملي و اجرايي صورت گيرد.

استان گلستان، بيش از هر چيز، با توجه به تنوع چشمگير اقليمي، جغرافيايي و فرهنگي و همچنين ويژگي مهاجرپذيري، نيازمند بسترسازي توسعه از طريق ايجاد همدلي، اجماع و همگرايي است.

به اميد سربلنديِ استانِ زيباي گلستان.

 

دانش آموخته علوم سياسي