انسان، مختار است


یادداشت |

آموزه ای از مثنوی معنوی

 محمدرضا ایزد

گفت سلطان، بلکه   آنچ از نفس زاد
 

 

رَیْع تقصیرست و دخلِ اجتهاد
 

شاه گفت: هر آنچه از آدمی سر زند یعنی اعمال و احوال انسان از دو حال خارج نیست.یا محصول کوتاهی و سهل انگاری اوست و یا محصول سعی و تلاش او، پس آدمی در دو حال مختار است نه مجبور.

ورنه آدم کی بگفتی با خدا
 

 

ربّنا اِنّا ظلمنا نفسَنا
 

و اِلاّ حضرت آدم (ع) کی به خدا عرض می‌کرد که: پروردگارا، همانا بر خود ستم کردیم؟ اگر اعمال ما جبری و مقّدر بود پس چرا حضرت آدم(ع) پس از لغزش به وسیله ابلیس از گناه خود آمرزش خواست و گفت: من و حّوا بر خودستم کردیم و نگفت که من در این کار مجبور بودم.

خود به گفتی کین گناه از بخت بود
 

 

چون قضا این بود خرم ما چه سود؟
 

اگر آدم، گناه خود را جبری می‌دانست حتما چنین می‌گفت: این گناهی که مرتکب شدم از بخت بد بود. وقتی تقدیر چنین چیزی را اقتضاء کرده است. دوراندیشی چه سودی دارد؟

همچو  ابلیسی که گفت: اَغویتنی
 

 

تو شکستی جام    و ما را می‌زنی؟
 

در این صورت آدم نیز حرفی را می‌زد که ابلیس گفت: تو مرا گمراه کردی، شیشه را تو شکستی و ما را می‌زنی؟

ابلیس در خطاب به خداوند گفت: تو مرا گمراه کردی، یعنی من هیچ تقصیری ندارم.

بل   قضا حقّست و جهد بنده حق
 

 

هین    مباش اَعوَر چو ابلیس خَلَق
 

بلکه هم قضای الهی حق است و هم حق سعی و تلاش بنده. بهوش باش. مانند ابلیس کهنسال یک چشم مباش. یعنی مسائل را یک بُعدی نگاه مکن. چنان که او فقط جبر را دید و اختیار را ندید. یا فقط جسم خاکی آدم را دید و عظمت روحی او را ندید.

در تَّردد مانده ایم اندر دوکار
 

 

این تردد کی بُوَد بی اختیار؟
 

ما که مثلاً میان دو کار دچار تردید شده ایم، این تردید چگونه ممکن است که بدون اختیار ما باشد؟ مولانا وجود تردید در انسان را دلیل بر قوه اختیار او     می‌داند. گاه آدمی میان دو یا چند راه مردد می‌ماند و نهایتاً یکی از راه‌ها را ترجیح می‌دهد. این دلیل بر اختیار است.

این کنم یا آن کنم او کی گُود
 

 

که دو دست و پای     او بسته بُوَد
 

کسی که دست و پایش بسته باشد و از خود اختیاری نداشته باشد کی ممکن است بگوید این کار را بکنم یا آن کار را؟

هیچ باشد این  تردد در سَرَم؟
 

 

که رَوَم در بحریا  بالابَرّم؟
 

آیا مثلاً این تردد به مغزم می‌رسد که به اعماق دریا بروم یا به آسمان پرواز کنم؟ البته که نمی‌رسد زیرا انسان بدون داشتن وسیله نه می‌تواند به اعماق دریا رود و نه به اوج آسمان پرواز کند.

این ترّدد هست که مَوصِل رَوَم
 

 

یا برای سِحر تا بابل رَوَم
 

اما انسان دچار این تردید می‌شود که به شهر موصل بروم یا برای یاد گرفتن فن ساحری به شهر بابل سفر کنم.

پس تردد را بیاید قدرتی
 

 

ورنه آن خنده بود بر سَبْلَتی
 

پس برای مردد شدن، قدرت و استطاعتی لازم است. یعنی بشر وقتی میان دو یا چند کار مردد می‌ماند که بتواند همه آن کارها  را انجام  دهد، والا اگر قدرتی در کار نباشد تردیدی نیز به دل او را پیدا نمی‌کند و اگر هم احیانا مّردد شود یا خودرا مردد نشان دهد در واقع خود را مسخره کرده است.

بر  قضا کم نِه بهانه،ای جوان
 

 

جُرم   خود را چون نهی بر دیگران؟
 

ای جوان،اینقدرقضا و قدر را بهانه‌ی تنبلی خود مکن، چرا گناهی که خود مرتکب شده‌ای به گردن دیگران می‌اندازی؟

خون کند زیدو     قصاص او به عَمر
 

 

مَی خورد عَمرو و بر احمد  حَدّ خَمر؟
 

اگر زید کسی را بکشد آیا صحیح است که برویم یقه‌ی عَمر را بگیریم و قصاصش کنیم؟ معلوم است که صحیح نیست. یا مثلاً اگر عَمْرو شراب بخورد آیا معقول است که احمد را بگیریم و بر او حَدّ جاری کنیم؟ پس ای جبری مشرب چرا سهل انگاری و تنبلی خود را به گردن قضا و قدر می‌اندازی؟

گِرِد خود    برگَرد و جُرم خود ببین
 

 

جنبش از خود بین و از سایه مَبین
 

به اطراف خود نگاهی بینداز و ببین که عامل جرم و گناه خودت هستی. حرکت را از خود ببین نه از سایه. یعنی همانطور که سایه تابع جسم است. اعمال تو نیز از تو نشات گرفته نه از چیز دیگر. پس گناه خود را به عوامل و اسباب بیرون از خود نسبت مده.

چون بکاری   جُو، نروید غیر جُو
 

 

قرض تو  کردی، زکِه خواهی گِرو؟
 

اگر جو بکاری جُو می‌روید نه چیز دیگر. یا مثلاً تو از کسی قرض می‌گیری، توقع داری چه کسی در قبال آن چیزی به عنوان گرو یا رهن نزد قرض دهنده بگذارد؟ مسلما نباید چنین چیزی توقع داشته باشی چون خود فرض کرده‌ای و خود باید گرو آن را تعهد کنی، همینطور تو خود مسئول اعمال خود هستی و نباید آن را به گردن این و آن اندازی.

جُرم خود را برکسی دیگر مَنِه
 

 

هوش و گوش خود بدین پاداش دِه

 

جرم و گناه خود را به گردن دیگری مینداز. دیگران مسئول اعمال و گناهان تو نیستند، اینها همه بهانه تراشی است. هوش و گوش خود را متوجه این جزا کن. یعنی با عقل و درک خود این قاعده مسلّم جهان هستی را بشناس که برای هر عملی جواب و جزای مناسبی است و تو خود مسئول اعمال خودی.

جرم بر خود نِه،   که تو خود کاشتی
 

 

با جزا وعدلِ حق، کن آشتی
 

گناه و جرمی را که مرتکب شده ای، از جانب خود بدان. زیرا که بذر معصیت را تو خود کاشته‌ای و با جزا و دادگری حضرت حق آشتی کن و آن را قبول کن، یعنی به حکم الهی راضی و خرسند باش.

رنج را باشد سبب بد کردنی
 

 

بد زفعلِ خود شناس از بخت نَی

اعمال بد، باعث محنت و رنج آدمی شود. پس اعمال بدی را که مرتکب شده‌ای به خود نسبت بده نه بخت و اقبال خود. یعنی وقتی نتیجه ناگوار اعمالت را چشیدی مگو که گلیم بخت مرا سیاه بافته‌اند چنانکه حتی آب کوثر و زمزم هم سفید نتوان کرد.

آن نظر در بخت، چشم اَحول کند
 

 

کلب را کهدانی و کاهل کند
 

زیرا توجه به طالع و اقبال، چشم را لوج می‌کند. یعنی اگر امور جاریه را به بخت و اقبال نسبت دهی، چشم دل و بینش باطنی ات مختل می‌شود و آن وقت نمی‌توانی واقعیات را تحلیل کنی و باعث می‌شود که سگ تنبل و حقیر شود یعنی ازسعی و اکتساب باز ماند.

متهم کن نفس خود را ای فتی
 

 

متهم کم کن جزای عدل را
 

ای جوان، نفس خود را متهم کن. یعنی خود را مورد محاسبه   و مواخذه قرار بده نه آنکه جزایی که با عدل الهی مقرر شده نکوهش کنی.

توبه   کن مردانه سر آور به ره
 

 

که فَمَن یعمل به مثقال یره
 

مردانه توبه کن و به راه هدایت درآی، زیرا هرکسی عملی را به اندازه‌ی ذره‌ای انجام دهد، جزای آن را ببیند.

اشاره به آیه 7و8 سوره زلزال است. پس هرکس به اندازه ذره‌ای نیکی کند پاداش آن را ببیند و هرکس به اندازه ذره‌ای بدی کند جزای آن ببیند.

در فسون نفس، کم شو، غِرّه ای
 

 

کافتابِ حق بنوشد، ذره ای
 

اینقدر فریب نفس اماره را مخور. زیرا خورشید عدل الهی حتی ذره‌ای را نمی‌پوشاند یعنی هیچ عملی ولو کوچک از نظر عدل الهی مخفی     نمی‌ماند.   چنان که در آیه 49 سوره کهف آمده که وقتی مجرمان در روز قیامت نام اعمال خود را دریافت می‌کنند، هراسان می‌شوند و می‌گویند: وای برما، این چه نامه‌ای است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته بلکه همه آنها را موبه مو حساب کرده است.

هست این ذّرات جسمی ای مفید
 

 

پیش این خورشید جسمانی   پدید
 

ای شخص سودمند، ذرات جسمانی و محسوس در مقابل خورشید مادی و محسوس آشکار و هویدا است.

هست ذرّات خواطر و افتکار
 

 

پیش   خورشید حقایق آشکار
 

همینطور ذرات خواطر و اندیشه‌ها در برابر خورشید حقایق، کاملاً ظاهر و پیداست. یعنی همانطور که ذرات و موجودات جسمانی در مقابل نور خورشید هویدا می‌شوند، نیات قلبی و افکار و اندیشه‌های نهانی ما در مقابل خورشید حضرت حق کاملاً آشکار است.

ای طالب حقیقت بدان که نهانی ترین اندیشه ای که بر قلبت می‌گذرد و کسی از آن خبر ندارد، حضرت حق بر آن واقف و بصیر است. پس احوال و اعمال خود را بر میزان حقیقت قرار بده و بیراهه مرو. مسئول اعمال خودت هستی و گناه و شکست‌ها و ناموفقیت‌های خود را به گردن گردون و دیگری نینداز که به تعبیر قرآن آیه 30 سوره شوری، هر مصیبتی به شما برسد به سبب عملکرد خود شماست و خدا بسیاری از آنها در می‌گذرد.

مثنوی پژوه