جغرافياي زخمها: «آدرس نامعلوم» کيم کي-دوک و کالبد پساجنگي
یادداشت |
سيد حميد شريفنيا
تماشاي فيلمي از کيم کي-دوک، بيش از آنکه تجربهاي سينمايي مبتني بر روايت مرسوم باشد، تسليم شدن در برابر کابوسي تبآلود است - پردهاي آکنده از تصاوير و ايدههايي زنده و غالباً بيرحم که بر روان بيننده نقش ميبندند. فيلم «آدرس نامعلوم» ساخته سال 2001 او، نقطهعطفي در فيلمشناسي کارگردان و سنگي بنيادين در موج نوي سينماي کره به شمار ميآيد. اين فيلم، روايت خطي و واقعگرايي روانشناختي را کنار ميگذارد تا به بياني نمادين، بيپيرايه و عميقاً شاعرانه دست يابد. فيلم که در دهکدهاي ويران در مجاورت يک پايگاه نظامي آمريکايي در دهه 1970 ميگذرد، صرفاً روايتي از يک مکان و زمان خاص نيست، بلکه کاوشي در اعماق روان جمعي مردم کره در پيامد جنگ، تقسيم و سلطه نواستعماري است. اين فيلم، نقشهاي از زخمها، هم فيزيکي و هم روانشناختي است، جايي که خود مفهوم «آدرس» به استعارهاي از مردمي بدل ميشود که از تاريخ، سرزمين و حس هويت خويش بريدهاند. خود عنوان «آدرس نامعلوم»، تز مرکزي و طنينانداز فيلم است. در ابتداييترين سطح، به نامههاي برگشتي از يک سرباز آمريکايي به دوستدختر کرهاياش اشاره دارد، نمادي گويا از ارتباط شکستخورده و پيوند رها شده. اما اين معناي تحتاللفظي به سرعت در شرايطي فرامادي و هولناک محو ميشود. در اين کره، آدرس همه نامعلوم است. شخصيتها خانهبهدوش هستند و در فضايي مرزي بين گذشتهاي آسيبزا و آيندهاي که به آن دسترسي ندارند، زندگي ميکنند. آنها از نظر روانشناختي بيکشورند و هويتشان توسط نيروهايي فراسوي کنترلشان، از هم گسيخته است. خود دهکده يک «غيابمکان» است که نه با تاريخ خود، که با مجاورتش با پايگاه خارجي تعريف ميشود - نمادي از چگونگي بازتعريف کالبد ملي حول محور يک حضور بيگانه. کيم کي-دوک فيلمش را نه از طريق سفر قهرماني منفرد، که با تاروپودي از زندگيهاي به هم پيوسته ميسازد که هر کدام، گونهاي متفاوت از درونمايه بيجايي و تلاشهاي مستانه و اغلب خشونتبار براي يافتن مکاني براي تعلّق هستند.
فيلم ما را با سه چهره محوري آشنا ميکند که زندگيشان در چرخهاي از شکارگري و رنج گرد هم ميآيند. نخست، جي-هيوم را داريم، مرد جواني با چشمي معيوب، نتيجه حادثهاي در کودکي که درگير يک ترقه بود - حادثهاي به ظاهر پيشپاافتاده که باري از استعارهاي ملي را درباره آسيبي ناگهاني و کورکننده بر دوش ميکشد. «آدرس» او، بدنش است که با زخمي نشانهگذاري شده و او را به حاشيهنشيني ميکشاند و رابطهاش با جهان را تعريف ميکند. او عاشق اون-اوک است، زن جواني که در يک رستوران فروش گوشت سگ کار ميکند و «آدرس» خودش نيز بدنش است، کالايي شده و بيرحم. ارتباط اصلي او با جهان بيرون، از طريق مکاتباتش با يک سرباز آمريکايي، «جيمز»ش، است که برايش راه گريزي را نمايندگي ميکند، خيالي از زندگي در جايي ديگر. سومين چهره، محرک بخش عمدهاي از خشونت فيلم است: چانگ-گوک، نوجواني عبوس و تهديدآميز که پسر يک زن کرهايي و يک سرباز سياهپوست آمريکايي است که هرگز او را نديده است. چانگ-گوک نمادينترين و تراژيکترين نمود شرايط «آدرس نامعلوم» است. او تجسم زنده ميراث جنگ است - دو نژادي، بيريشه و بلعيده شده در خشمِ زادهشده از طرد شدن توسط هر دو جامعه. کرهاييها او را «يانگ-کو» صدا ميزنند، اصطلاحي تحقيرآميز براي کودک دو نژادي، در حالي که سربازان آمريکايي در پايگاه مسخرهاش ميکنند و مورد خشونت قرارش ميدهند. او در برزخي از عدم تعلّق زندگي ميکند، بدنش خود قلمرويي مورد مناقشه است. تلاشهاي مستانه و خشونتبارش براي ادعاي يک هويت - عمدتاً با ترور جي-هيوم و تعقيب اون-اوک - تلاشهاي نافرجام روحي است که در جهان جايي ندارد.
زبان تصويري کيم کي-دوک همانقدر کمحرف و بيگذشت است که سرزميني که شخصيتهايش در آن ساکن هستند. او از نماهاي طولاني و ثابتي استفاده ميکند که بيننده را وادار ميکند در لحظههايي از ناراحتي ژرف يا زيبايي حيرتآور سکني گزيند. دوربين از خشونت رويگردان نيست - خشونت روزمره، سلاخيهاي صريح جانوران، خشونت جنسي. بااينحال، اين موارد صرفاً براي ارزش شوکآورشان ارائه نميشوند. آنها دستور زبان استعاره او هستند. براي مثال، سلاخي سگها در رستوران، بهطور ادراکي وحشتناک است، اما در سطحي نمادين نيز عمل ميکند. اين صحنه، نحوه سلاخي شدن خود شخصيتها - از نظر عاطفي و روانشناختي - توسط شرايطشان را بازتاب ميدهد. زندگي آنها به همان اندازه ارزان و قابل مصرف است که جانوراني که ميخورند. رنگآميزي به عمد کمرنگ است - همه خاکستريها، قهوهايها و آبيهاي رنگرفته - که انزواي عاطفي و اقتصادي موقعيت را بازتاب ميدهد. تنها تابشهاي رنگ زنده معمولاً با پايگاه آمريکايي مرتبط هستند: قرمز درخشان يک ماشين اسپرت، جلوه پرزرقوبرق لباس يک فاحشه. اين تضاد، حيات و قدرت درکشده حضور آمريکايي را در تقابل با فرسودگي بيروح واقعيت کرهايي برجسته ميسازد. طراحي صدا به همان اندازه استادانه است، سمفونيي از غياب و مداخله. سکوت حومه شهر پيوسته با غرش هواپيماهاي جتي نظامي که در ارتفاع پايين پرواز ميکنند، نقض ميشود، يادآوري شنيداري مداوم از نيروي اشغالگري که بر هر جنبهاي از زندگي سايه افکنده است. اين يک پسزمينه نيست؛ يک شخصيت فعال است، منبع آسيب شنيداري که درونمايه اشغال روانشناختي را تقويت ميکند.
رابطه جي-هيوم با چشمي آسيبديده، يکي از قدرتمندترين و تکرارشوندهترين درونمايههاي فيلم است. چشم او فقط يک ناهنجاري فيزيکي نيست؛ پنجرهاي به روحش و مانعي براي خواستههايش است. در چندين صحنه، او را در حال تلاش براي «تصحيح» بينايياش ميبينيم، با استفاده از يک دستگاه ساختهشده دستي يا صرفاً با فشار دادن و دستکاري اندام آسيبديده. اين را ميتوان بهعنوان تلاشي مستانه براي ديدن جهان به شيوهاي «درست»، براي همتراز کردن ديدگاهش با هنجارها، يا براي پاک کردن خود از نشان ديگريبودنش تفسير کرد. در يکي از تکاندهندهترين صحنههاي فيلم، او تحت يک عمل جراحي دردناک و خام به اميد درمان چشمش قرار ميگيرد. اين عمل شکست ميخورد و او را پانسمانشده و در عذاب رها ميکند - استعارهاي قدرتمند از محال بودن «درمان» کردن صرف يک زخم عميق و بنيادين، خواه شخصي و خواه ملي. آسيب بر بدن نقش بسته است و بدن به ياد ميآورد آنچه را که ذهن ميکوشد فراموش کند.
قوس روايي اون-اوک، فرودي هولناک از اميد به نااميدي مطلق است. «آدرس» او بدنش است که به مکاني بدل ميشود که اشکال مختلف قدرت و ميل در فيلم بر آن تحميل ميشوند. او براي سرباز آمريکايي که وعده عشق و فرار ميدهد اما در نهايت او را رها ميکند، يک ابژه است؛ براي چانگ-گوک که در او مالکيّتي ميبيند که شايد مردانگي ازهمگسيختهاش را اعتبار بخشد؛ و براي پسران محلي که با او با ترکيبي از اشتياق و تحقير برخورد ميکنند. تلاش او براي فرستادن خود به آمريکا از طريق يک جعبه پستي غولآسا، لحظهاي از پوچي باشکوه و تراژيک است. اين، نهاييترين بيان از آرزوي او براي داشتن آدرسي قابل تحويل است، براي انتقال از جهنم کنونياش به بهشتي موعود. شکست اين تلاش - جعبه برگشت ميخورد، «آدرس نامعلوم» - ضربهاي نهايي و خردکننده است. اين، بيکشوري نهايي او را تأييد ميکند. قطع عضو متعاقب او، دوختن چشمان و لبهايش توسط خودش، يکي از شوکآورترين کنشها در کل سينماست. بااينحال، در منطق نمادين فيلم، اين نتيجهاي هولناک اما منطقي است. اگر بدنش منبع درد او، محل نگاههاي ناخواسته و وعدههاي شکسته است، پس مهر و موم کردن آن، تنها عامليت باقيمانده براي اوست. او تاريکي و سکوت خود را ميآفريند، آدرسي نهايي و هولناک که تنها براي خودش شناخته شده است. خشونت چانگ-گوک، بيثباتترين و مستقيمترين بيان آسيبشناسي «آدرس نامعلوم» است. او گردبادي از خشم است و کنشهايش جستوجويي مستانه و گمراه براي يافتن هويتي از طريق سلطه است. با ترور جي-هيوم، او به يک حاشيهنشين ديگر حمله ميکند، شايد زيرا در ناهنجاري فيزيکي جي-هيوم بازتابي از ناهنجاري اجتماعي خودش را ميبيند. با تثبيت خود روي اون-اوک، او ميکوشد زني «کرهايي» را به تملک خود درآورد، تلاشي وارونه براي ريشهدار کردن خود در سرزميني که او را پس ميزند. رويارويي اجتنابناپذير و ناگزير او با پليس نظامي آمريکا، همان نمايندگان پدر غايبش، نتيجهاي تراژيک و قطعي است. او مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد، نه بهعنوان يک فرد، که بهعنوان يک مشکل براي حذف شدن. مرگ او نقطه پايان منطقي نظامي است که حاشيهنشينان را ميآفريند و سپس به جرم حاشيهنشين بودن نابودشان ميکند. او نامه زندهاي است که هرگز نتوانست تحويل داده شود، برگشتي به فرستنده با مهر «آدرس نامعلوم».
فراتر از اين سهگانه محوري، کيم کي-دوک فيلمش را با شخصيتهايي پر ميکند که همچون گروه همسرا، درونمايههايش را بسط ميدهند. پستچي خوشقلب، که بهعنوان شاهد و رشتهاي پيونددهنده بين داستانها عمل ميکند، نمايانگر نظامي شکننده و در حال شکست از ارتباط است. او نامههايي را حمل ميکند که هرگز دريافت نميشوند، اميدهايي که هرگز محقق نميگردند. فاحشههايي که به سربازان آمريکايي خدمات ميدهند، درگير شکلي معاملهاي از صميميت هستند که رابطه بزرگتر سياسي و اقتصادي بين کره و ايالات متحده را بازتاب ميدهد. بدنهاي آنان قلمرويي اجارهاي است، شکلي ديگر از فضاي اشغالشده.
براي درک کامل وزن علمي «آدرس نامعلوم»، بايد آن را در بستر گستردهتر ادبيات و سينماي کره پس از جنگ قرار داد، بهويژه مفهوم «هان». هان مفهومي فرهنگي و منحصر به فرد کرهايي است که ترجمهاي ساده ندارد. اغلب آن را بهعنوان احساسي جمعي از رنجش حلنشده، اندوه و غم، دردي ريشهدار ناشي از آسيب تاريخي، بيعدالتي و از دستدادگي توصيف ميکنند. اين زخمي است که از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. «آدرس نامعلوم» بياني سينمايي از هان است. اندوه اون-اوک، خشم چانگ-گوک، يأس خاموش جي-هيوم - اينها تنها احساسات فردي نيستند، بلکه وجوهي از يک شرايط ملي هستند. فيلم پيشنهاد ميکند که جنگ کره هرگز واقعاً به پايان نرسيده است؛ فقط از ميدان نبرد به کالبد و روح انسان کوچ کرده است. تقسيم شبهجزيره در خودهاي تقسيمشده مردمش بازتاب يافته است.
علاوه بر اين، فيلم نقدي بيرحم بر استعمار نو است. حضور آمريکايي نه بهعنوان حفاظتي خيرخواهانه، که بهعنوان نيرويي مخرب و اشغالگر به تصوير کشيده ميشود. سربازان آمريکايي کودکانه، بيرحم يا بيتفاوت نشان داده ميشوند. آنان مصرفکنندگان فرهنگ، زنان و فضاي کره هستند و ردپايي از آوار روانشناختي و کودکان دو نژادي بر جاي ميگذارند که يادآورهاي زندهاي از رابطهاي زودگذر و استثماري هستند. پايگاه، دولتي در درون دولت است، نمادي از چگونگي به خطر افتادن حاکميت کره. فيلم استدلال ميکند که «روياي آمريکايي» براي اين شخصيتها خيالي سمياست، طعمهاي که تنها به بيگانگي و ويراني بيشتر ميانجامد. آدرس واقعي که آنان به دنبالش هستند را نميتوان روي نقشهاي آمريکايي يافت؛ بايد در سرزمين زخمخورده کشور و روان خودشان با آن تسويهحساب کرد.
سبک کيم کي-دوک در «آدرس نامعلوم»، همچنين او را براي مقايسه با سنت واقعگرايي شاعرانه و فيلم هنري اروپايي، به ويژه آثار رابرت برسون، فراميخواند. مانند برسون، کيم از بازيگران غيرحرفهاي استفاده ميکند تا حس گسستگي عاطفي و سادگي نمادين خلق کند. چهرههاي آنان چشماندازهايي هستند، حرکتهايشان اغلب آييني. اين کيفيت «الگاوار» از همانندسازي احساساتي آسان تماشاگر جلوگيري ميکند و در عوض، تعامل فکري و نمادين بيشتري با ماده اثر را تحميل ميکند. ساختار فيلم بخشبخش و چرخهاي است و ماهيت تکرارشونده و گريزناپذير آسيب را بازتاب ميدهد. رويدادها به صورت خطي به سوي گرهگشايي پيش نميروند؛ آنها مارپيچوار به همان مکانهاي درد، همان الگوهاي رفتار بازميگردند.
در نتيجه، «آدرس نامعلوم» فيلمي نيست که آرامش يا گرهگشايي ارائه دهد. اين اثري دشوار، طلبکار و عميقاً آشفتهکننده از هنر است. اين فيلم آيينهاي شکسته را در برابر جهاني شکسته نگه ميدارد و از تماشاگرش ميخواهد بيلرزه به بازتاب آن بنگرد. کيم کي-دوک، با چشمي تيزبين از يک شاعر و ديدگاهي بيکاست از يک پيامبر، مختصات يک آسيب ملي را با دقتي ويرانگر نقشهبرداري ميکند. او نشان ميدهد که وقتي تاريخ يک مردم قطع و سرزمينشان اشغال شود، خود به آخرين عرصه نبرد بدل ميشود. زخمهاي وارد شده بر چشم جي-هيوم، بدن اون-اوک و روح چانگ-گوک، آدرسهايي هستند که اين تاريخ با خون و اندوه بر آنها نوشته شده است. قدرت ماندگار فيلم در امتناعش از ارائه پاسخهاي آسان نهفته است. اين فريادي از درد است که فراتر از بستر خاص کرهايياش طنينانداز ميشود و با هر شرايط بيجايي، بيگانگي و جستوجوي هويت در جهاني از آيينههاي شکسته سخن ميگويد. «آدرس نامعلوم» شاهکاري از سينماي مدرن است، اثري با زيبايي هولناک و درستي تزلزلناپذير. اين فيلم، جايگاه کيم کي-دوک را بهعنوان يک پديدآورنده راستين تأييد ميکند، هنرمندي که ميکوشد به تاريکترين گوشههاي تجربه انساني قدم بگذارد تا گزارشهايي از کشوري بينام، خانهاي بدون آدرس بازگرداند. اين نامهاي است به جهان، که با تنها آدرس بازگشتي که ميشناسد مهر شده است: جغرافياي زخمها.