عقاب يا زاغ بودن مساله اين است


یاددداشت اول |

■ با مسوولیت سردبیر

 

بعضي داستان ها،  شعرها يا برخي آثار ديگر تا ماهها يا سالها  در خاطر مي مانند و يا به زندگي انسان بينشي نو مي دهند، بسياري از حکمت هاي گلستان، بوستان و يا حکمت هاي کليله و دمنه و نکته هاي مثنوي شريف از آن جمله اند و گاه در ادبيات معاصر هم نکته ها و پندهايي مي يابيد که روح را جلا مي دهد و به دانسته هاي آدمي تلنگر مي زند  تا راه خويش را درست انتخاب کند و گام خود را دقيق بردارد از آن جمله است  مثنوي پر مغز و زيباي  عقاب  سروده استاد دکتر پرويز ناتل خانلري در مجموعه ماه در مرداب که گفت و گوي بين عقابي پير و زاغ را  به تصوير کشيده است، داستان از اين قرار است که عقاب پير شده است  و توان اوج گرفتن  و شکار در خود نمي بيند، از زاغي که سالهاي بي شمار زيسته  است مي پرسد: چرا عمر شما تا اين حد بلند و اما عمر ما تا اين حد کوتاه است. زاغ مي گويد:

 پدر من که پس از سيصد و اند  

کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که بر چرخ اثير

بادها راست فراوان تاثير

هر چه از خاک شوي بالاتر

باد را بيش گزند است و ضرر

 ما از آن سال بسي يافته ايم

کز بلندي رخ بر تافته ايم

 ديگر اين خاصيت مردارست

عمر مردار خوران بسيارست

 گند و مردار بهين درمانست

چاره رنج تو زان آسانست و...

در نهايت زاغ نشاني گند زاري را مي دهد  و خود شروع به تناول از آن مردارها مي کند. اما عقاب که:

عمر در اوج فلک برده به سر

دم زده در نفس باد سحر

ابر را ديده به زير پر خويش

حيوان را همه فرمانبر خويش

 سينه کبک و تذرو و تيهو

تازه و گرم شده طعمه او

اينک افتاده بر اين لاشه و گند

بايد از زاغ بياموزد پند.....

آشکار است  عقاب اهل چنين بزمي نبود  زيرا:

يادش آمد که بر آن اوج سپهر

هست پيروزي و زيبايي و مهر

فر و آزادي و فتح و ظفرست

نفس خرم باد سحرست

بال بر هم زد و برجست زجا

گفت کاي يار ببخشاي مرا

سالها باش و بدين عيش بناز

تو و مردار تو و عمر دراز

من نيم در خور اين مهماني

گند و مردار تو را ارزاني

گر به اوج فلکم بايد مرد

عمر در گند به سر نتوان برد....

و در آسمان اوج گرفت و پرواز کرد. اين داستان البته تمثيلي براي من و توست تا بدانيم که کدام زندگي را انتخاب کرده ايم، مي توانيم صفات زاغ را در خود مرور کنيم و بسان زاغان زيست کنيم و مي توانيم فضايل عقاب را در خود نهادينه کنيم  و چون خردمندان زندگي کنيم، اينکه چون زاغ زندگي کني يا  مانند عقاب، انتخاب ماست و البته هنر انسان ماندن. تا کدام راه را بسپريم. وقتي بگذاريد و مثنوي زيباي عقاب  استاد ناتل خانلري را بخوانيد.