به‌بهانه‌ي 20 مهر، سالروز درگذشت مير شمس‌الدين اديب‌سلطاني اديب‌سلطاني؛ معمار زبان فلسفي، پزشکِ کاوشگر ذهن و رياضي، و شاعر واژه‌ها


یادداشت ادبی |

سيد مهدي جليلي

 

در سالروز درگذشت مير شمس‌الدين اديب‌سلطاني (1310–1402)، انديشمندي که مرزهاي ترجمه، زبان، فلسفه، پزشکي و رياضيات را در ايران جابه‌جا کرد، بازخواني ميراث او نه فقط اداي احترام، بلکه ضرورتي براي فهم ژرف‌تر زبان فارسي و ظرفيت‌هاي آن در بيان انديشه‌هاي پيچيده است. او از آن‌دست چهره‌هايي بود که نه در يک حوزه، بلکه در چندين عرصه علمي و هنري، ردپايي ماندگار گذاشت؛ از ترجمه‌ي فلسفه‌ي کلاسيک گرفته تا طراحي ساختار کتاب، از واژه‌سازي‌هاي جسورانه تا نقاشي‌هاي انديشمندانه.

اديب‌سلطاني را نمي‌توان صرفاً مترجم دانست. او زبان را مي‌کاويد، مي‌سنجيد، و بازمي‌ساخت. ترجمه‌هايش از آثار ايمانوئل کانت و لودويگ ويتگنشتاين، نه تنها به‌لحاظ دقت فلسفي، بلکه از نظر زبان‌شناسي و زيبايي‌شناسي، نقطه‌ي عطفي در تاريخ ترجمه‌ي فلسفه در ايران محسوب مي‌شوند. «سنجش خرد ناب»، «سنجش خرد عملي»، «سنجش نيروي داوري» و «رساله منطقي-فلسفي» از جمله ترجمه‌هايي هستند که با واژگان نو، ساختار نحوي خاص و جمله‌بندي‌هاي منسجم، زبان فارسي را به چالش کشيدند و ارتقا دادند.

سبک واژه‌گزيني او، جسورانه و نوآورانه بود. به‌جاي تکرار ترجمه‌هاي رايج يا واژه‌هاي بيگانه، واژه‌هايي مي‌ساخت که هم‌ريشه‌شناسي دقيق داشتند و هم با ساختار زبان فارسي هماهنگ بودند. او «خرد» را جايگزين «عقل» کرد، «انگاره» را به‌جاي «مفهوم» نشاند، و براي «transcendental» از «فراتجربي» يا «فراشناختي» بهره گرفت. اين واژه‌سازي‌ها نه‌تنها در ترجمه‌هاي او، بلکه در آثار مترجمان بعدي نيز تأثيرگذار بود و به‌نوعي استانداردي براي ترجمه‌ي فلسفه در ايران ايجاد کرد.

در همين زمينه، جمله‌اي از خود او به‌خوبي نشان مي‌دهد که ترجمه برايش صرفاً انتقال معنا نبود، بلکه بازآفريني انديشه در زبان مقصد بود:

«زبان، نه ابزار بيان، بلکه خودِ انديشه است؛ هر واژه، يک امکانِ انديشيدن.»  اين جمله، جوهره‌ي نگاه فلسفي و زبان‌شناسانه‌ي اديب‌سلطاني را در خود دارد؛ نگاهي که ترجمه را به کنشي خلاقانه و فلسفي بدل مي‌کند.

اديب‌سلطاني در حوزه‌ي نشر و ويراستاري نيز فعال بود. کتاب «راهنماي آماده ساختن کتاب» از جمله آثار مهم اوست که اصول نگارش، صفحه‌آرايي، ساختار علمي و ويراستاري را با دقتي مثال‌زدني شرح مي‌دهد. او در اين اثر، نه‌تنها به جنبه‌هاي فني کتاب‌سازي، بلکه به زيبايي‌شناسي متن و ساختار نيز توجه دارد؛ نگاهي که نشان از روحيه‌ي تلفيقي او ميان علم و هنر دارد. در کنار ترجمه و زبان‌شناسي، او به آموزش نيز توجه داشت. آثارش، به‌ويژه در زمينه‌ي ساختار زبان فارسي و منطق، براي نسل‌هاي بعدي مترجمان و ويراستاران، منبعي غني و الهام‌بخش بوده‌اند. نگاه تحليلي و ساختارمند او به زبان، باعث شد تا ترجمه در ايران از سطحي صرفاً زباني، به سطحي فلسفي و شناختي ارتقا يابد. اديب‌سلطاني همچنين نقاش بود؛ هرچند آثار نقاشي‌اش کمتر در محافل عمومي ديده شدند، اما نگاه بصري و زيبايي‌شناسانه‌اش در ترجمه‌ها و طراحي‌هايش مشهود است. او نقاشي را امتداد انديشه مي‌دانست، نه صرفاً خلق تصوير. در حوزه‌ي رياضيات نيز، اديب‌سلطاني نگاهي ژرف و ساختارمند داشت. او به منطق رياضي، نظريه‌ي مجموعه‌ها و ساختارهاي صوري علاقه‌مند بود و اين علاقه در ترجمه‌ي آثار فلسفي‌اش نيز بازتاب داشت. نگاه رياضي‌وار او به زبان، باعث شد تا جمله‌بندي‌هايش دقيق، منسجم و گاه شبيه به اثبات‌هاي منطقي باشند. برخي از آثار او، به‌ويژه در حوزه‌ي زبان‌شناسي، با رويکردي رياضي‌محور نوشته شده‌اند و تلاش دارند ساختار زبان را همچون يک دستگاه منطقي تحليل کنند.

در زبان‌شناسي، آثار او از جمله «ساختار زبان فارسي» و «مقدمه‌اي بر منطق و زبان»، تلاش‌هايي جدي براي تحليل زبان فارسي با رويکردي علمي و فلسفي هستند. او در اين آثار، به بررسي نحوي، معنايي و منطقي زبان پرداخته و کوشيده است تا زبان فارسي را براي بيان مفاهيم فلسفي و علمي آماده‌تر کند. اديب‌سلطاني پزشک نيز بود؛ او دکتراي پزشکي خود را از دانشگاه تهران دريافت کرد و در حوزه‌ي روان‌پزشکي تخصص داشت. هرچند فعاليت حرفه‌اي پزشکي‌اش در سايه‌ي ترجمه و فلسفه قرار گرفت، اما نگاه شناختي و انسان‌محور او به ذهن و زبان، بي‌ترديد ريشه در آموزش پزشکي و روان‌پزشکي‌اش داشت. اين نگاه، در ترجمه‌ي آثار فلسفي‌اش نيز مشهود است؛ به‌ويژه در مواجهه با مفاهيم ذهن، ادراک، و ساختارهاي شناختي. تسلط زباني اديب‌سلطاني نيز خيره‌کننده بود. او به زبان‌هاي انگليسي، آلماني، فرانسوي، يوناني باستان، عربي، ايتاليايي، روسي، عبري، ارمني، لاتين، پارتي، اوستايي، فارسي ميانه و فارسي باستان مسلط بود. اين گستره‌ي زباني، به او امکان داد تا متون فلسفي را نه‌تنها ترجمه، بلکه بازآفريني کند؛ با درک دقيق از متن اصلي و ظرفيت‌هاي زبان مقصد. در نهايت، مير شمس‌الدين اديب‌سلطاني را بايد معمار زبان فلسفي فارسي دانست؛ کسي که با دقت، وسواس، و عشق به زبان، پلي ميان انديشه‌ي غرب و زبان فارسي ساخت. ياد او، نه فقط در سالروز درگذشتش، بلکه در هر مواجهه‌ي جدي با ترجمه، زبان و انديشه، زنده و الهام‌بخش است.