عقلانيت نخبگان سياسي؛ تعامل با محيط جهاني


یادداشت |

عظيم قرنجيک

 

به قاعده، عقلانيت را بايستي در ميان نخبگان سياسي جستجو کرد. در عصر کنوني نخبگان سياسي نقش تعيين کننده و بارزي را در روند تحولات استراتژيک جامعه دارند و رسالت مزبور، هنگامي به خوبي عينيت پيدا مي کند، که نخبگان سياسي داراي کارآمدي مناسب و مطلوبي  باشند.  يکي از ارکان اصلي کارآمدي نخبگان سياسي، به عقلانيت و خرد ورزي بازگشت دارد. بنابراين کالبدشکافي عنصر عقلانيت در نزد نخبگان سياسي، زمينه ساز نيل به کارآمدي مناسب تر و حسن انجام وظايف آنان در روند تحولات استراتژيک جامعه خواهد بود.

از آنجا که دامنه مؤلفه هاي عقلانيت و خرد ورزي در نزد نخبگان سياسي گسترده است،به اقتضاي شرايط فرهنگي، اجتماعي کشور، مي توان به عنوان نمونه  به دو وجه از آن اشاره کرد: رابطه عدالت و عقلانيت، و رابطه تحولات محيطي و عقل.

به عبارت ديگر، نخبگان سياسي، بايد تبيين عقلي مناسبي نسبت به عدالت و تحولات محيطي داشته باشند. بنابراين در تبيين اين موضوعات، ضرورت دارد در باب عدالت، به چگونگي عدالت مطلوب و معقول پرداخته شود و در باب تحولات محيطي نيز، لزوما بايستي ماهيت و چيستي جهاني شدن، توسط نخبگان سياسي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده شود. در عصر کنوني بقا و حيات هر کشور توام با تحرک و پويايي است، که خود را در پيشرفت و توسعه جامعه نمايان مي سازد. در صورت عدم درک اين تحول مفهومي از سوي نخبگان سياسي، حيات و منزلت سياسي و استراتژيک آن جامعه دچار فرسايش و فرسودگي مي شود که اين امر را بايد نوعي تهديد تلقي کرد. نخبگان سياسي بايد با تدابير و چاره انديشي هاي مهم و اساسي مبني بر اتخاذ خط مشي هاي پيشرفت و توسعه گرايانه، نسبت به غلبه به اين تهديد تلاش نمايند، و لذا به نظر مي رسد، تلاش عملي براي تحقق بقاء توام با پيشرفت و توسعه جامعه، از نمادهاي اصلي عقلانيت نخبگان سياسي محسوب باشد. در قرن حاضر، رسالت اصلي نخبگان سياسي را بايد در تحقق  اهداف مرکب،- بقاي سرزمين همراه و توام با پيشرفت و توسعه جامعه - باز تعريف کرد. به عبارت ديگر، در ادبيات توسعه پايدار، اهداف عقلاني نخبگان سياسي از يک سو به بقاء به منزله شرط لازم، و از سوي ديگر، به توسعه و پيشرفت به مثابه شرط کافي ناظر است.

تحقق اهداف مرکب مزبور، صلاحيت هاي بيشتري را براي نخبگان سياسي که بر مصدر امور اداره جامعه مي نشينند، طلب مي کند که کانون آن را عنصر عقلانيت تشکيل مي دهد، و عنصر مذکور نزد نخبگان سياسي بستر ساز تحقق اهداف نوين نخبگان سياسي و موجب تغييرات قابل توجه در وضعيت جامعه خواهد بود. البته برخورداري از نخبگان سياسي عقلاني، در کشورهاي در حال توسعه که داراي ضعف هاي ساختاري و کاستي هاي مختلف در کيفيت نهادهاي مدني هستند، ضرورت اساسي تر و بنيادين تري دارد.

تفکيک ميان اصول و مباني توسعه و الگوهاي راهبردي آن

يکي از نکات اساسي که براي نخبگان سياسي از اهميت بسزايي برخوردار است، دقت نظر در تفکيک ميان اصول و مباني توسعه و پيشرفت، و الگوهاي راهبردي آن است. بدين معني که، معمولا اصول و مباني پيشرفت و توسعه در جوامع مختلف مشترک  هستند، ولي الگوهاي مربوط به آن متفاوتند. به عنوان مثال، اصول عام و شاخص هايي همچون رشد اقتصادي، عدالت اجتماعي، وضعيت زيست محيطي، همبستگي اجتماعي، نيروي انساني کارآمد معمولا نزد همه کشورها و جوامع مشترکند،  اما هريک از مفاهيم و اصول و شاخص هاي مذکور، داراي الگوهاي مختلف، جزئيات متفاوت و همچنين روش هاي تحقق خاص خود را دارا هستند که بايستي متناسب با شرايط و ويژگي هاي فرهنگي و بومي  هر کشور و حوزه هاي سرزميني، با مدنظر قراردادن ارزش هاي مربوط با آن سرزمين طراحي شوند. لذا مي توان گفت عقلانيت نخبگان سياسي بايد قابليت و توانايي ترکيب مفاهيم عام و مشترک پيشرفت و توسعه را با شرايط خاص و متفاوت کشور داشته باشند. که دقت نظر در اين موارد،  موجب مي شود مباحث مربوطه از عمق استراتژيک برخوردار شوند و فرصت بهره گيري از تجارب علمي ساير کشورها نيز فراهم آيد. تا زمينه هاي تدوين و اجراي الگوهاي مناسب پيشرفت و توسعه  بهتر فراهم شود. عدم توجه به اين موارد، از يک سو، سرنوشت استراتژيک جامعه و از سوي ديگر، کارآمدي نظام حکمراني را دچار چالش هاي اساسي و بنيادين خواهد کرد. متاسفانه هم اکنون شکاف قابل توجه و عميقي بين قابليت ها و امکانات کشور با عملکرد نخبگان سياسي وجود دارد.

 

تعامل با محيط جهاني

تحقق الگوي پيشرفت و توسعه از يک جنبه ديگر نيز قابل بررسي است. و آن هم اين که اين امر، بدون بهره گيري از قابليت ها و ظرفيت هاي سرزميني در تعامل مناسب با محيط جهاني و منطقه اي ميسر و مقدور نيست. بهره گيري از فرصت هاي محيطي، بدون شناخت مناسب از آن ميسر نخواهد شد. نخبگان سياسي بايد شناخت دقيقي از روند تحولات محيطي در مقياس هاي منطقه اي و جهاني برخوردار باشند تا بتوانند زمينه هاي شکوفا سازي ظرفيت ها و قابليت هاي سرزميني را فراهم کنند. تحولات محيطي  نيز داراي دامنه و گستردگي قابل توجهي است و در دهه هاي اخير يکي از نمادهاي آن در قالب جهاني شدن ظهور و بروز يافته است. لذا هر کشوري  نياز دارد که نسبت به روند جهاني شدن، موضع خاص اتخاذ نمايد، و البته، نسبت به سازوکارهاي جهاني شدن، مي توان  يکي از وضعيت هاي؛ انزوا، تقابل. ادغام و تعامل فعالانه را براي کشور تعريف کرد. نخبگان سياسي، بايد نسبت به يکي از گزينه هاي مذکور انتخاب خود را بعمل آورند، کيفيت انتخاب آنان نيز دلالت بر کيفيت عقلانيت نخبگان سياسي دارد.

نياز به گفتن ندارد که، الگوي پيشرفت و توسعه اي که متناسب با شرايط محيطي و سرزميني کشور بلحاظ قابليت ها، ظرفيت ها، محدوديت ها، فرصت ها و تهديدات و...باشد،  محتاج قدرت مرکزي توانمند و دولت کارآمدي است که داراي ظرفيت هاي لازم  براي بهره گيري از نخبگان سياسي بوده، و درک متناسبي از يکي از مباني و اصول اصلي پيشرفت ( همچون عدالت )داشته باشد و از سوي ديگر درک هوشمندانه اي از شرايط متحول محيط برون سرزميني و سازوکارها و فرآيندهاي مربوط به آن  که در عصر و روزگار امروزي خود را در قالب جهاني شدن تبلور بخشيده است، داشته باشد.

در نهايت مي توان به اين جمع بندي رسيد که، دولت عقلاني با بهره مندي از عقلانيت نخبگان سياسي، براي ارتقاي وضعيت جامعه و کشور، بايد داراي تفکرات، انديشه ها و نگرش هاي جامع و استراتژيک نسبت به قابليت ها و امکانات سرزميني و همچنين تجربيات جهاني باشد. تمامي اين نکته ها بدون تعامل فعالانه با محيط جهاني ميسر و مقدور نمي باشد. ارتباط فعالانه با سازوکارها و فرآيندهاي محيطي، بسترهاي لازم و مناسب را براي افزايش قابليت ها و ظرفيت هاي دروني جهت نيل به پيشرفت و توسعه فراهم خواهد کرد.