ادبیات کودک و نوجوان
کودک و نوجوان |
چرا حافظ بخوانيم؟
آزاده حسيني
افرادي که با غزل حافظ آشنايي دارند، مي کوشند تا به اين پرسش پاسخ دهند. يک راه حل ساده اين است که به جاي توضيح دادن و شنيدن، حافظ بخوانيم، پاسخ ميان همان بيت ها پيدا مي شود. امسال هم مانند سال گذشته، گلشن مهري ها دست به قلم شدند و نامه اي به حافظ نوشتند. نامه اي که بايد مرز ميان قرن ها را بردارد و فراتر از زمان برود. با بعضي از گلشن مهري ها، به بهانه بيستم مهر ماه، غزل حافظ را روي برگه هاي رنگي نوشتيم، به تعداد همکلاسي ها، فال حافظ درست کرديم و با گل، شيريني و شکللات به مدرسه برديم. در ميان دوستان شعر خوانديم. به جاي اينکه بگوييم چرا در ايران روز حافظ را قدر نمي دانند، خود دست به کار شديم.
سلام حافظ گرانقدر
يسري شهواري
اميدوارم در بهشت در جايگاهي که شايسته توست خوش باشي! شعرهاي عاشقانه و جالبي نوشته اي و اگر در زماني که جانت، وقتت، عمرت را صرف نوشتن شعرها کرده اي، بودم حتما يک روز براي ديدار مي آمدم و از تو مي پرسيدم که چه کسي الهام بخش سروده هايت است؟ من قبلا هم برايتان چندبار نامه نوشته ام، اما حيف که در اين دنيا نيستي که بخواهي با سروده هاي دلنشينت جوابم را بدهي. حالا من ميخواهم يک بيت را که خودم سروده ام تقديمت کنم:
غزل و شعر و سخن، براي چه يار؟
به ياد حافظ گرانقدر و ابر و بهار
من هيچ وقت با آدم هاي مهم حرف نزده ام. من اهل داستان نوشتن هستم بنابراين اگر شعرم وزن ندارد از شما عذرخواهي مي کنم. فقط مي خواستم با اين شعر از زحمات شبانه روزي شما تشکر کنم. کسي چه مي داند؟ شايد من هم شاعر شدم. در هر حال خوشحالم که باهاتون حرف زدم.
سيده تيدا موسوي
يارم چو قدح بدست گيرد
بازار بتان شکست گيرد
هر کس که بديد چشم او گفت
کو محتسبي که مست گيرد
روز بيست مهر روز بزرگداشت شما است و من امسال تصميم گرفتم مثل خواهرم در کلاس فال حافظ پخش کنم و براي دوستانم حافظ بخوانم. خواهرم کلاس حافظ خواني شرکت ميکند و من هميشه کنار او هستم و شعرهاي شما را گوش ميدهم من عکس شما را ديدم به نظر من شما خيلي قوي بوديد. من دوست داشتم شما زنده بوديد تا بتوانم سوال هايي که در مغزم هست از شما بپرسم. من هر روز يک بيت از شما مي خوانم. حافظ خواني به من شادي مي دهد.
خرده ناچيز هايي در وصف حافظ
فاطمه زهرا ترابي
انگار که جان را روح را و تماما جهان پارس را در گره به گره ي سخن فرش حافظ رج زده اند.
زيبايي عشق را در گنج سخن حافظ و نور عرفان را در تاريک ترين پستوي نورخانه حافظ يابيد.
سخنور زيبا سخن خانه ام ايران چه نازپروانه روح لطيف قند پارسي را آن چنان و اين چنان در ميان ما و اينان و آنان گنجانده است که تو حافظ بشنوي و اقليم پارس را بيابي.
نهان نيست که غزل ساز روح فارسي حافظي است که آن چنان عشق هايش واژه به واژه و واج واج عشق اند که ميان بي قلب ترين آدميان نيز ميتواني آن را بيابي. و در انتهاي اين سخن هاي هيچ در وصف فرح انگيز ترين آدميان، حافظغ، غزل را، عرفان را، روح ايراني را در لطافت واج هاي حافظ يابيد.
مقلد عاشقي
پرستو علاءالدين
درود بر استاد بزرگوار، حافظ شيرازي!
نميدانم از چه سخن بگويم نزد تو؛ بخواهم از عشق بگويم، نميشود. تو خودت عاشق ترين عاشقان هستي، تو کسي هستي که ميتوان با غزل هايت هزاران بار عاشق شد، عاشق يک عشق بيتکرار. ميداني، فنجان چاي در کنار معشوق، با غزل هايت، ترکيب محشري ميشود! به روش تو گره از زلف يار باز ميکنم، وفادار ميمانم، مست ميشوم؛ من همانند تو عاشق ميشوم، عميق و لبريز از احساس. و اي کاش بشود تک تک غزل هايت را زندگي کرد.
سلام بر حافظ بزرگ
مريم ابراهيمي
سلام بر يگانه شاعر شب يلدا. درود بسيار بر شما. اينک که با شما سخن مي گويم بسيار دل شادم. ابتدا ميلاد شما را فرخنده مي دارم و برايتان بهشتي پايدار مي خواهم. بسيار مشتاقم که مخاطب نوشته من شما هستي و براي اولين بار سعادت تجربه اي چنين ناب را دارم. از همان کودکي کتاب فال را درميان خوراکي هاي شب يلدا ديدم و پس از آن در نوجواني اشعار بنام شما را در جمع دوستان خواندم. شما همچنان در زندگي من مانند جوي آب جريان داشتي و اين جريان جوي خشک نشد، بلکه پرآب تر هم شد.آن گاه که با قرائت تک بيتي هاي جناب دل به يار سپرديم و در جواني ديوان را آغاز و تا پايان لب به آن خواهيم دوخت و از آن بهره خواهيم برد، نشان از تاثير بسيار شما بر احوال بنده است. من شعر را از شما آموختم و علاقه من به شعر و شاعري ريشه در اولين باريست که ديوان را خواندم.
تا به امروز نيامد بزرگي چنين
که در فارسي بياورد اين
با فخر سربه زانو خم آورم
که بيايد اين تاج بر سرم
تو جاويد و نام آوري و دانا
که کم ديد آدمي کنار تو همتا
نيفتاد قلم پس از تو بر زمين
تويي فخر ايران و ديگر همين
با حفظ احترام بر ديگر پارسيان که صاحب قلم بوده و هستند، شما را لايق چنين شعري مي دانم که قلم لغزانم آن را سرود.
از آن جا که طعنه بسيار زديد در شعر و سرود
بگذاريد که آرم دمي از سرور
تو گفتي هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است به جريده عالم دوام ما
ولي من بگويم، ز عشقي هزاران بار مردم
چنان مرا از ياد ببرد که بر جريده عالم بماند
اميدوارم پايان چنين نامه ايي لبخند بر روي چهره ي گشاده شما آورده باشد.
کلمات جادويي تو
سيده زهرا علوي نژاد
سلامي به مرد بزرگ ايران زمين. آقاي حافظ بزرگوار، زيبايي بخش ادبيات فارسي. کاش مي شد، براي يک بار شما را از نزديک ببينم و از راز شعرهاي شما سر در بياورم. شعر هايت، جوري است که آدمي غرق مي شود در رويا و خيال. نوشته هايت از جنس غزل بودند، زيبا و نرم و دلنشين. همان دلنشيني و جادوي کلامت، بعضي از ما مردم ايران را به غزل علاقه مند کرد. بزرگوار و بلند مرتبه اي، براي خودت، تلاشت، زيبايي و شعرهايي که به ادبيات فارسي بخشيده اي. کلمات را جوري به هم مرتبط کرده اي که گويا جادويي زيبا ميان بيت به جريان مي آيد. گويي کلمات سحر و جادو دارند. اما جادوي تو، با دستانت قدرت گرفت. ذهنت آن جادو را تصور کرد. سپس دستانت جادو را به تصوير در آورد. ما مردم ايران، از اين که چنين مردي در تاريخ کشور خود داريم، افتخار مي کنيم. هرچند که اين متن کوتاه اوج تقدير را نشان نمي دهد. اما شما افتخار کشور مايي.
تله پورت
فاطمه لاکتراش
سلام بر شاعر بزرگ، حافظ! ميخواهم برايت اتفاقي را شرح دهم. ديوان حافظ را در دست داشتم و غرق در غزلهايت بودم که ناگهان کتاب از دستم افتاد. وقتي خم شدم تا آن را بردارم، نوري ملايم از بين صفحاتش بيرون زد. چشم هايم را که باز کردم، دريچه اي روشن و عجيب باز شده بود و مرا به دنيايي ديگر کشانده بود.
هوا پر از بوي گل و زمزمه شعرهاي تو بود. شبنم روي گل ها ميدرخشيد و نسيم با لحن شعرهايت آرام مي وزيد. هر بيتي که ميخواندم، انگار زندگي خودش را پيدا ميکرد و اطرافم زنده ميشد. پرنده ها با کلمات تو پرواز ميکردند و راهي از نور پيش پايم شکل گرفت. قدم به قدم جلو رفتم، گويي خودم هم بخشي از شعرها شده بودم. وقتي دوباره به دنياي واقعي برگشتم، ديوان حافظ را در دستم گرفتم و لبخندي روي لبم نقش بست. فهميدم که اشعار تو تنها چينشي از کلمات نيست، بلکه دروازه اي به جهاني است که هر بار با خوانش، جادوي خود را آشکار ميکند.
سلام جناب حافظ عزيز
نازنين زهرا خانقلي
اميدوارم که حالتون هميشه خوب باشه! ميخواستم چند خطي با شما صحبت کنم و از احساسم در مورد اشعار زيباتون بگم. هر بار که شعراتونو ميخونم، انگار يک ماهي توي دريا به جستجو ميرم. حس ميکنم شما واقعاً ميدونيد چطور دل ما رو به دريا بزنيد و احساساتمون رو بيان کنيد. شعراي شما نه تنها به ما زيبايي ميدن بلکه گاهي وقتها کمک ميکنن تا خودمون رو پيدا کنيم و در برابر چالش ها صبوري کنيم. واقعاً حس ميکنم ما از شما ياد ميگيريم که چطور ميشه با اميد و عشق به جلو رفت. دوست دارم بدونيد که اشعار شما هميشه در قلب من جا دارن و در مواقع سخت، به کمک من ميان. خوشحالم که در اين دنيا شما رو داريم و از کلماتتون الهام ميگيريم. اميدوارم هميشه با شعرتون دلهامونو روشن نگه داريد و زندگي رو براي ما زيباتر کنيد. و ميخوام از استاد عزيزم خانم حسيني عزيز بابت تمام زحماتي که براي ما کشيدند تا بتونيم شعر شما رو ياد بگيريم تشکر کنم. با تمام عشق و احترام.
زهرا مازندراني
سلام من از غزل هاي شما خوشم مي آيد و به کلاس حافظ خواني مي روم. بيست مهر روز شماست و ما براي اين روز در برگه بيت هاي شما را مي نويسيم و براي بچه هاي مدرسه غزل مي خوانيم تا همکلاسي ها با شعرهاي شما آشنا بشوند و اگر بيت ها زياد باشد بچهها حوصله شان نميگيرد. من وقتي چهار ساله بودم به کلاس حافظ خواني ميرفتم و شعرهاي شما را ميخواندم. و من از شما خوشم مي آيد. شما به جز شاعري کار ديگري هم مي کرديد؟
نوبهاري در دل پاييز
سيده فاطيما عقيلي
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد يارش
گُل در انديشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
درودي به جنس نور و معرفت به صبا سپردم تا تقديمتان کند. مرا به ياد مي آوري؟ همان دخترکي که روياي حافظ خوان شدن در سر مي پروراند و آرزويش ديدار با آرامگاهت بود؟ شايد هنوز فرصت ديدارتان برايم مهيا نشده، اما خبر شيراز، «شهر عشاق» را سحرگاه موقع آماده شدن براي مدرسه، از بلبلان ميگيرم! شايد صبح زود بيدار شدن و رفتن به مدرسه آن هم در هواي شمال، برايم تجربه ي مطبوعي نباشد. اما هم کلام شدن با باد صبا حالم را بهتر ميکند! آن هم سخن گفتن درباره غزليات شما. اي ياور راستي، با انتظار پاسخي ز سويت نامه را به پايان ميرسانم. تا روز ديدارمان که دل انگيز تر از نوبهار است. دوستدار هميشگي شما: فاطيما.
سلامي چو بوي خوش آشنايي
سيده ماتيسا حسيني
سلام و اردات به حافظ، بهترين شاعر جهان. شعرهايي که از تو شنيده ام و خوانده ام سبب آرامش من است. درست است که تو من را نميشناسي، اما من تو را از دو سالگي مي شناسم و شعرهاي تو را ميخواندم. اولين غزلي که ياد گرفتم «سرو چمان» بود. شعرهايي عاشقانه که بر مغز ما تاثير ميگذارد. با اينکه غزل هاي تو در شهر ما جاي نگرفته است اما من در کنار معلم کاربلد و دوستان خود سعي ميکنم که به شعرت در شهرمان جاني دوباره دهيم. يکي از آرزوهايم خواندن غزلي از تو در کنار آرامگاهت هست که هم تو و هم بقيه افرادي که آنجا هستند، بشنوند و در کنار آواي بلبلان لذت ببرند.
ديداري روياهانه
بهار جام خورشيد
بدان مردم ديده را روشنايي
سلام بر جناب حافظ من سال گذشته هم برايتان نامه نوشتم و جوابتان را از غزل هاي زيبايتان گرفتم. من از نه سالگي به کلاس ادبيات نزد استاد ادبيات و نويسندگي رفتم. از آن موقع غزل هايتان را با کمک استادم ياد گرفتم و خواندم. با غزل هايتان زندگي ميکنم و فکر ميکنم شما زنده هستيد و يکي از آرزوهايم اين است که شما را از نزديک ببينم و شما برايم بخوانيد و من به صداي دلنشين شما گوش بدهم. من غزل هايتان را با سنتور مينوازم و لذت ميبرم.
خاص ترين بزرگوار ديرينه
سيده نيکا موسوي
کي شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد
يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد
اي خاص ترين اي حافظ باز بيست مهر آمد و روز بزرگداشت شما بزرگوار است. دو سال بيشتر هست که من در تلاش يادگيري شعرهاي شما زير نظر استادم خانم حسيني هستم از شنيدن و خوانش شعرهاي شما لذت ميبرم. دوست دارم روزي به آرامگاهت سري بزنم و آرزو دارم من هم مثل شما شعرهاي دل انگيزي بنويسم. چند وقتي است صبح کنار پنجره اتاقم بلبلي شروع به نغمه سراي ميکند و مرا از خواب بيدار ميکند و من مطمئن هستم خبري از شما برايم آورده. به مناسبت بزرگ داشت شما مي خواهم مانند سال گذشته فال هايي از شما در ميان دوستانم پخش کنم و امسال هم قرار است دوباره يکي از غزل هايتان را براي دوستانم بخوانم و در کلاسم اين روز را جشن بگيريم آن ها هم با شعرهاي شما آشنا شوند و کلي لذت ببرند.
آرزوي ديدار
آتريسا فغاني
سلام و درود بر جناب حافظ. از زماني که با اشعار شما در کلاس حافظ خواني آشنا شدم دو سالي ميگذرد. کاش مي شد که به ديدارتان بيايم و به غزل هايتان گوش جان بسپارم خيلي دلم ميخواست همانند شما شعري بسرايم تا ديگران هم بخوانند و لذت ببرند ولي صد حيف که چنين استعدادي ندارم ولي تمام تلاشم را به کار ميگيرم تا اشعار بي مانند شما را به خوبي فرا بگيرم و قدمي کوچک در حفظ ادبيات ايران زمين بردارم و با اينکه خيلي به آنها علاقه دارم اما گاهي اوقات بعضي کلمات را متوجه نميشوم به همين دليل از استاد عزيزم کمک ميگيرم. از اينکه ميتوانم غزلها را به همانگونه اي که شما سروده ايد، بخوانم به خودم ميبالم و برايم بسيار ارزشمند است.
زهرا حسينقلي ارباب
سلام و درود بر تو حافظ که وقتي شعرهاي تو را ميخوانم به خودم افتخار ميکنم. شما فقط يک شاعر ساده نيستيد با خواندن شعرهاي شما زبان فارسي خود را پاس ميداريم. کاش ميشد شما را ميديدم حالا که نميتوانم شما را ببينم اما دوست دارم به مزار شما بيايم.
خيلي احساس خوبي دارم که شاعري مثل شما شعرهايي نوشت که من و تمام دوستداران ادبيات آن شعرها را ميخوانيم. شعرهاي شما خيلي زيبا هستند: «گل بي رخ يار خوش نباشد/ بي باده بهار خوش نباشد». اين شعر مورد علاقه ي من است. شعرهاي شما آنقدر دلنشين است که از قرن هشتم تا به الان همه به شعرهاي شما علاقه دارند. من از وقتي که با شما آشنا شدم، هر جا از آشنايي با شما و شعرهاي شما ميگويم مورد تشويق قرار ميگيرم. و من اين آشنايي را مديون استاد عزيزم هستم.
سلام و درود بي پايان به استاد گرانقدر حافظ شيرازي
سامينا سلطاني پايه پنجم
مرا يادت هست سال قبل هم برايت نامه اي نوشتم و از دلتنگي هاي خودم به شما گفتم. شما فراتر از يک استاد هستيد هرکدام از اشعار شما معني و مفهوم خاصي دارند. نسبت به سال قبل با شعرهاي زيادي از کتاب شما آشنا شدم و توانستم با کمک استادم خانم حسيني بخوانم و مفهوم آن را ياد بگيرم قسمت نشد که به آرامگاه شما بيايم و در کنار شما غزل هايي برايتان بخوانم. در يکي از بيت هاي شما که گفته بوديد: «قدر مجموعه ي گل مرغ سحر داند و بس/ که نه هر کوه ورقي خواند معاني دانست». متوجه شدم که با خواندن يک بيت از غزل هاي شما نميتوان اين همه معني و مفهوم غزل ها را بدانيم پس با سعي و تلاش ميخواهم چيزي بيشتر از يک غزل را ياد بگيرم.
هديه زهرا رکني
استاد بزرگوار و شاعر گرانقدر من هديه زهرا رکني، شاگرد کلاس پنجم ابتدايي هستم و اولين بار هست که برايتان نامه مي نويسم. من آشنايي زيادي با اشعارتان ندارم و فقط در حد اينکه در شب هاي يلدا با خانواده ام دور هم جمع ميشديم و براي هم فال حافظ ميگرفتيم وکلي با خواندن شعرهايتان و فالي که برايم مي افتاد ذوق ميکردم. الان که تازه به کلاس حافظ خواني آمده ام اميد آن دارم که با خواندن شعرها و غزليات شما بتوانم هم مايه نشاط روح و روانم شوم، هم چراغ راهي براي آينده ام پيدا کنم. به اميد آنکه بتوانم به کمک استاد عزيزم خانم حسيني غزليات شما را کامل ياد بگيرم و براي سال هاي آينده با شناخت بيشتر و افکار بازتري برايتان نامه بنويسم. «تشنه باديه را هم به زلالي درياب/ به اميدي که در اين ره به خدا مي داري».
حلما رسولي
سلام حافظ شيرين سخن، من از زماني که بيسواد بودم، يعني خوندن و نوشتن بلد نبودم و در اوج کرونا و آنلاين با شما آشنا شدم. زماني که ويس ها رو گوش ميکردم و غزل هاي زيبا را حفظ ميکردم. الان کلاس ششم هستم. هنوز هم با تو همراه هستم. برايم لذت بخش ترين ساعت زماني است که غزل شما را ميخوانم. چه در کلاس حافظ خواني با استاد مهربونم و با دوستانم، چه وقتي تو خونه هستم. تازگي در بعضي مهمونيا آنهايي که شعراتو دوست دارند ازم درخواست ميکنند غزلي به سليقه خودم بخوانم، من هم با ذوق تمام ميخوانم. شايد خيلي ها شما را نشناسند يا کتابتان بر طاقچه خانه هايشان، يا کمد کتابخانه خاک ميخورد. ولي من خيلي خوشحالم که در مسيري قرار گرفتم با شاعر بزرگ کشورم به واسطه خانم حسيني عزيز آشنا شدم. کمتر بچه اي به سن ما دنبال ادبيات هست. شايد هنوز نميداند که شما چقد زيبا شعر گفتيد. کاش ميشد همه شما را بشناسند. خلاصه که سرتان را درد نياورم جناب حافظ. از آشنايي شما خيلي خوشحالم. به اميد روزي که همه شما را بشناسند و به اميد روزي که من و دوستانم شاعر و نويسنده بزرگي شويم. وبه اميد روزهايي که ما هم بتونيم مثل خانم حسيني ادبيات فارسي را در کشورمون به همه بشناسانيم.
نازنين زهرا همتي نيا
سلام بر شما اي جناب حافظ. من خيلي خوشحالم که با شما آشنا شدم. چون غزل هايي زيبا و خوب براي ما سروده و به جا گذاشتيد. در اين سه سالي که با شما آشنا شدم، غزل هايي دلنشين آموخته ام و وقتي هم که شعر هايتان را ميخوانم، لذت ميبرم. وقتي هم که ميروم بيرون به من ميگويند که شعري از حافظ برايمان بخوان. ولي از شما ميخواهم که برايمان دعا کنيد تا بتوانيم همانند شما شاعر و يا نويسنده اي بزرگ شويم. خلاصه اينکه سرتان را زياد درد نمي آورم به اميد روزي سرشار از آروزهاي خوب و پر انرژي. خدانگهدار.
مرد زبان پارسي
ويانا روحافزايي
سالها گذشت ولي شعرهايت پابرجاست و يادت در دلها باقي. تشکر دارم بابت تمام شعرهايي که نوشتي. ما غرقه شکوه و عظمت کتابت و شعرهايت شده ايم. خواندن شعرهايت اوج آرامش است و خيلي خوشحالم که شعرهايت را با معني کامل و درست حفظم. خوشحالم که در کشوري زندگي ميکنم که زبان آن کشور پارسي است و شما يکي از بهترين شاعرهاي آن بوديد. روزت گرامي.
آيلين عبدلي
حافظ عزيزم سه سالي هست که شعرهاي پر از معني شما را ميخوانم و روحم با آنها جلا پيدا ميکند. با جان و تنم هر روز يکي از ابيات شما را حفظ ميکنم. با خواندن اشعار شما تازه قدر زبان پارسي را ميدانم و به خودم ميبالم که در کشوري زندگي ميکنم که شما در آن زيسته ايد معلمي دارم همچون برگ گل که برايم زحمت زيادي کشيده و اين شعر شما تقديم خانم حسيني عزيزم: «تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد/ وجود نازکت آزرده گزند مباد».
آذين شهاب الدين
درود به شما استاد گرانقدر اي حافظ شيرازي! اگر بخواهم صادق باشم نه اهل شعرم و نه داراي طبع شعر، اما کسر شأن ميدانم که وقتي در سرزميني با اين حجم از غنائم ادبي زندگي ميکنم با شما و گزيده اي از اشعارتان آشنا نباشم؛ مخصوصاً نخستين غزل ديوان که غزل موردعلاقه ام است. با اينحال بسيار براي مناسبت آخرين شب آذرماه يعني همان شب چلّه شور و شوق دارم تا با در دست گرفتن ديوانتان فالي شورانگيز را با آغوش باز پذيرا باشم. «اي حافظ شيرازي/ تو محرم هر رازي/ تو را به خدا و شاخه نباتت قسم ميدهم/ که هرچه صلاح و مصلحت ميبيني. برايم آشکار و آرزوي مرا/ برآورده سازي».
فاطمه دل دار
سلامي آتشين همچون عشقِ صنما و ضمن عرض تبريک روز بزرگ مردي چون شما. بزرگي که با اشعار خود عشق حقيقي و زميني را چه زيبا وصف ميکند و خود را به صراحت عاشق ميخواند. به شما مينويسم از ميان دغدغه هاي بلبلاني که گل ها شدند يارشان و انديشه گل هايي که عشوه در کار دارند در فصلي رنگارنگ و خزان. حافظا فالي گير شايد برخلاف آرزوها نباشد، شايد زندگي در ميان اشعار جريان داشته باشد. گاهي فکر ميکنم چه خوب توصيف ميکند غزل هايتان احوالمان را، و چه خوب توانستيد ما را در درياي احساس غرق کنيد. گوشه چشمي به غزليات شما ميتواند دستان آدمي را گيرد و با خود به هر کجا که «زلف يار و نسيمش وخيال روي اوست بکشاند. حافظا در کنج خلوت خويش از شما ميخواهم، صبحگاهي که تاريکي و سکوت فراگير شد و حضور قلب را گلريزان کرد، وصلمان کني به خدا همان معشوق حقيقي که روزي يافتيد.
سلام حافظ
اميرمحمد عرب
اولين بار است که براي شما نامه مي فرستم. از اين موضوع خوشحالم من به خاطر روزي که به شما داده شده اندازه کلاسم فال حافظ درست کردم. بردم مدرسه، دوست داشتم وقتي ميدم دوست داشته باشن. ولي هيچکس دوست نداشت من ناراحت به خونه رفتم به مامانم گفتم. گفت ناراحت نباش مهم اينه که تو درست کردي بعد به کلاس زبان رفتم معلم گفت: «آنقدري که مردم اهميت به اين چيزها نميدن کسي که اهميت ميده فکر ميکنه اشتباه کرده». خلاصه زياد کتابي که نوشتي رو نخوندم ولي من بيشتر کتاب ديوان پروين اعتصامي رو مي خوندم ولي دوست دارم کتاب شما را هم بيشتر بخونم.