در هشتمين نشست صلحانديشي بررسي شد: هم انديشي براي آينده
تیتر اول |
مهران موذني- شامگاه دوشنبه، 21 مهرماه 1404، هشتمين نشست از سلسلهنشستهاي همانديشي مجازي صلحانديشي در طبرستان برگزار شد. در اين جلسه اينترنتي که به «آيندهپژوهي اجتماعي و فرهنگي در استان گلستان» اختصاص داشت، ضمن سخنراني احسان مکتبي، جمعي از اساتيد و پژوهشگران به بحث و گفتوگو پرداختند.
گلستان استاني چند فرهنگي است
دکتر احسان مکتبي، صاحب امتياز روزنامه گلشن مهر و معاونت اسبق سياسي استاندار گلستان که بهعنوان سخنران در اين نشست حاضر بود، ضمن زير ذرهبين بردن ويژگيهاي فرهنگي گلستان، به بررسي علم آيندهپژوهي و ارائه راهکار براي بهبود شرايط اجتماعي و فرهنگي استان پرداخت و گفت: گلستان، استان اقوام است و بايد تمام تلاشها بر اين باشد که آنها در کنار يکديگر زيستي مسالمتآميز داشته باشند. اگرچه که در کشور 7 قوم بنيادين و بزرگ بيشتر نداريم، اما در گلستان دهها خاندان و تيره وجود دارد که زيرمجموعه آن اقوام هستند. فارس، ترکمن، بلوچ، سيستاني، ترک، کرد، بيرجندي و... که هر يک داراي فرهنگ خودشان هستند. از ديگر سو، دو مذهب بزرگ تشيع و تسنن با نسبت جمعيتي نزديکي به يکديگر در استان گلستان وجود دارند که ممکن است در آينده نسبتشان جابهجا شود. دکتر مکتبي ادامه داد : اما آيندهپژوهي يک رشته علمي بينرشتهاي است که تلاش ميکند بهجاي پيشگويي آينده، تمام آيندههاي محتمل و ممکن را پيشبيني کرده و مطلوبترين مورد را در نظر ميگيرد. وي ادامه داد: آيندهپژوهي يک تفکر نظاممند درباره آينده است. در اين علم، واقعيتهاي موجود، الزامات و ملزومات آن سنجيده شده و تلاش ميشود تا دورنمايي از وقايع محتمل در آينده به تصميمگيران و مديران ارائه داده شود تا آنها در برابر اتفاقات احتمالي آمادگي داشته باشند. چنين نگرشي از اين جهت که هم علمي و هم حرفه است، به لحاظ فلسفي نيز داراي بنيادهاييست. مولف دين و دولت در مکتب قرارداد اجتماعي ادامه داد: غايت فلسفي آيندهپژوهي خير عموميست. موضوعي که اغلب متفکرين درباره آن اظهارنظر کردهاند. مباحث آيندهپژوهي و حرکت بهسوي يک جامعه متوازن و چارچوبدار بايد مبتني بر فراتر از ايدئولوژي و قوميت باشد. در غير اين صورت، به بنبست خواهيم رسيد و البته بايد تمامي سياست ها و تصميمات ما مقيد به حق طبيعي بشر باشد. يعني حقوق اوليه بشر يعني برابري، بيطرفي و حتيالامکان جهانشمولي در نظر گرفت. من پيشنهاداتي را در همين راستا ارائه کردم. برخي از دوستان درباره چندفرهنگي بودن ايران و گلستان بحث دارند. اما من معتقدم گلستان يک استان چندفرهنگي و چندآييني است و از همين رو، نگرشها و بينشهاي متفاوتي در بسياري از امور وجود دارد. اگر چارچوب درستي براي آيندهپژوهي داشته باشيم، اين تفاوتها ياور ما براي رسيدن به يک همزيستي دلنشين خواهند بود. وي ياد آور شد: بايد در نظر بگيريم که تمثيلها وتوصيفهاي ما درباره استان لزوماً در واقعيت موجود ريشه ندارند. توصيف استان به فرش چندرنگ بهارستان يا گلستاني از تمامي گلهاي خوشبو منجر به رفع گسلها نميشود. بلکه بايد گلستان را در سياستگذاريها يک استان چندفرهنگي در نظر بگيريم. پيشنهاد ديگر من اين است که به توسعه متوازن در استان توجه شود. علاوه بر اينکه اقوام و مذاهب مختلفي در استان وجود دارد، امروز با پديده جديدي نيز که مبتني بر جغرافياست، روبهروييم. به طوري که در برخي شهرستانها نسبت به شهرستانهاي ديگر و برخي روستاها نسبت به شهر ديگر حساسيتها و تعاريف خاصي وجود دارند ( شهري و روستايي). مکتبي تاکيد کرد: تأکيد بر توسعه سياسي بهترين راه براي جلوگيري از اين معضل است. اگر جامعه را بهسوي توسعه سياسي، جامعه مدني، گسترش فرهنگ تحزب و چارچوبهايي که در جهان مدرن براي حرکت جامعه بهسوي ثبات و آرامش تعريف شده سوق دهيم، قطعاً به يک همزيستي مسالمتآميز خواهيم رسيد. بايد در نظر داشته باشيم که تأکيد بر فرهنگ تساهل و مدارا و ارزشهاي انساني چنين دستاوردي خواهد داشت. روزنامه نگار گلستاني افزود: همچنين نبايد خود را حق مطلق در نظر بگيريم. بلکه بايد بدانيم که هر يک از ما درک خودمان را بسته به ريشههاي فرهنگي، سنتي و تاريخيمان از حقايق داريم. از همين رو، نبايد نگاهي منفي به نگرش ديگران داشته باشيم. بلکه بايد آنها را همانطور که هستند بپذيريم و تلاش کنيم تا در چارچوب قرارداد، يک زندگي متعالي داشته باشيم. مکتبي ادامه داد: پيشنهاد ديگر من اين است که بر سويههاي اخلاقي دين تأکيد کرده و نگاه انساني آن را بين شهروندان ترويج کنيم. و مبتني بر اموره هاي ديني و مدرن، تمامي اقوام و مذاهب را به چشم شهروندان نگاه کنيم و در نظر بگيريم که آنها خليفههاي خداوند بر روي زمين هستند که مبتني بر چارچوبها و ضوابط قانوني در گلستان زندگي ميکنند. به ديگر کلام، رفتار اخلاقي بايد بر تمامي نگرشها مقدم باشد. روي هم رفته، گذر از پديدههاي تقديري و تأکيد بر سويههاي انتخابي زندگي به استان گلستان کمک خواهد کرد تا از تنشها، فراز و نشيبها و درگيريها دور باشد. مکتبي در پايان گفت: من معتقد به روش جامعهمحور در سياستگزاري ها هستم زيرا اصالت در اين نگاه به انسان داده ميشود و اين انسان است که ميتواند با ارتقاي فهم خود، حضور در جامعه مدني، توسعه سياسي و گسترش نهادهاي مدني جامعه را بهسوي آرامش، ثبات و ارتقا پيش ببرد.
پلوراليسم رفتاري
دکترخسرو قبادي، رياست اسبق پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي پلوراليسم رفتاري را به عنوان حلقه مفقوده جامعه گلستان تلقي کرد و اظهار داشت: ديگرناپذيري عامل مهمي در ايجاد انواع شکافهاي خشونتآفرين در جامعه ماست. با ديگرپذيري بسياري از اين مشکلات حل خواهد شد. به طور کلي سه نوع پلوراليسم وجود دارد که نوع سوم آن که پلوراليسم رفتاري است، در جامعه ما به چشم نميآيد... عليرغم اينکه بسياري از متفکرين مسلمان بر اساس اصل کرامت اسلامي پذيرفتهاند که حتي اگر ديگري بهرهاي از حق نبرده باشد و حتي اگر به پلوراليسم نجات هم اعتقاد نداشته باشيم و بگوييم ديگري علاوه بر اينکه بهرهاي از حق نبرده، حتي نجات هم نخواهد يافت، باز هم او انسان به شمار ميرود. متأسفانه بسياري از مواضع ما به منتقدين امام حسن (ع) که ايشان را در پي صلحي که کردند، مذلالمومنين ميناميدند نزديکتر است. پلوراليسم رفتاري حکم ميکند که حتي اگر طرف مقابل را بر حق ندانيم و راه نجاتي را نيز براي او متصور نشويم، باز هم حقوق شهروندي او را به رسميت بشناسيم. اين مفهوم حلقه مفقوده امروز جامعه ماست.
آيندهپژوهي
دکتر پرنيا رضيپور، عضو پيوسته انجمن جامعهشناسي ايران در ادامه نشست درباره آيندهپژوهي خاطرنشان کرد: آيندهپژوهي مطالعه آينده با در نظر گرفتن احتمالات و نظر به حالت مطلوب است تا با آگاهي و برنامهريزي بهسوي آينده برويم. ميگويند دو قوم تاريخ را ميسازند: آنان که ميدانند و آنان که ميخواهند. آيندهپژوهي به معناي دانستن آينده و خواستن آيندهاي بهتر است. استان گلستان عليرغم تمام ظرفيتهاي اميدبخش و زيبايش، از معضلهايي مانند بيکاري، مهاجرت و ضعف در زيرساخت برخوردار است. براي آيندهپژوهي در استان گلستان، نياز است که 5 تحول اين استان را بهخوبي بدانيم. تحول در ساختار جمعيتي نخستين تحولي است که نه تنها در گلستان، بلکه در کل کشور در حال وقوع است. به طوري که ميانگين سني کشور رو به افزايش است. قطعاً نقش بحران مهاجرت جوانان را نميتوان در بروز چنين معضلي ناديده گرفت. ديگر تحول مهمي که بايد مدنظر قرار بگيرد، انقلاب ديجيتال و بروز تحولات در دنياي تکنولوژي است. در سالهاي اخير با پيدايش شبکههاي اجتماعي و هوش مصنوعي، رشد بيش از حدي را در اين عرصه شاهد بودهايم. به طوري که سبک زندگي جامعه نيز تحتتأثير آن دستخوش تغيير شده است. امروزه ابزارهاي زندگي ما هوشمند شدهاند. اما فرهنگ نتوانسته به همان نسبت رشد داشته باشد. سومين تحول هم تغييرات فرهنگي و نسلي است. ايدههاي نسلهاي جديد که متأثر از هوش مصنوعي و شبکههاي اجتماعي هستند، در مقابل ايدههاي پدرانشان قرار گرفتهاند که با سنتهاي خود عجين هستند. اين شکاف نسلي مسئلهساز است. همچنين اقتصاد در گلستان نيز بهمانند باقي استانها تعيينکننده است. اقتصاد اين استان بر پايه کشاورزي و دامداريست. متأسفانه عدم بهروزرساني و بروز خشکساليهاي اخير معضلاتي را در استان سبب شدهاند. در آيندهپژوهي همواره با 3 آينده روبهروييم. نوع اول بهترين آيندهاي است که ميتوان متصور شد: گلستاني که در 10 سال آينده به يک قطب فرهنگي تبديل شده و از نظر اقتصادي نيز در شمال کشور ميدرخشد. دومين سناريو همين گلستانِ در حال رکودِ امروز است: استاني که بدون برنامهريزي و پيشرفت شاهد بحرانهايي حلنشده باشد که نميتوان پيشرفتي را برايش در نظر گرفت. سومين سناريو گلستانِ در بحران است: استاني که با تصميمگيريهاي غلط در مسائل اقليمي و فرهنگي، دچار مشکلات اقتصادي و فرهنگي شديدتر شود.
توسعه سياسي يا اقتصادي يا فرهنگي؟
دکتر حسين منفردي عضو هيات علمي دانشگاه از جمله منتقديني بود که توسعه سياسي را بهعنوان راهکاري براي بهبود وضعيت اجتماعي و فرهنگي استان به چالش کشيد و گفت: بايد از خود بپرسيم که آيا توسعه سياسي بهتنهايي قابلتحقق است؟ به عبارتي، آيا ديگر انديشمندان حوزههاي فرهنگي، اقتصادي و... بر سر توسعه سياسي اجماع ميکنند؟ افرادي که نگاه اقتصادي دارند با توجه به مبانيشان از ارجحيت توسعه اقتصادي ميگويند. همچنين اهالي فرهنگ نيز از توسعه فرهنگي ميگويند. حتي اگر توسعه سياسي قابلتحقق باشد و تنها به آن بپردازيم، جامعه ما به يک جامعه کاريکاتوري تبديل خواهد شد که تنها يک بعد آن رشد کرده و دچار توسعه نامتوازن شده است. پيشنهاد برخي اين است که بهترين حالت شکلگيري اين توسعه، شناسايي پيشرانهاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي و تدوين طرحي با حضور انديشمندان است تا جامعه حرکتي متوازن داشته باشد. اين پيشرانها مابقي موضوعات و ابعاد اين 3 حوزه را در پي خود ميکشانند. در چنين حالتي، اجماع نظرات و تئوريهاي مختلف را نيز شاهد خواهيم بود.
چالشهاي تغييرات اجتماعي
مجيد نعمتي سياهمزگي، فعال مدني از گيلان و مديرعامل انجمن چالش از ديگر حضاري بود که توسعه سياسي را به چالش کشيد و عنوان کرد: پرسشي که امروز لازم است از خود بپرسيم اين است که آيا روند تغيير نسبت اقوام به يکديگر طبيعي است؟ يا ارادهاي از بيرون براي آن وجود دارد؟ ما شاهد تغيير نسبت اقوام در گيلان بودهايم. در گذشته براي از بين بردن وحدت شيعه و سني، در هر روستايي که تنها يک مسجد براي اهل تشيع وجود داشت، يک مسجد براي اهل تسنن و اگر يک مسجد براي اهل تسنن وجود داشت، يکي براي اهل تشيع ساختند. بعدها کاشف به عمل آمد که بخشي از بودجه اين کار از خارج از کشور تأمين شده بود. در نهايت، حتي نيروهاي امنيتي نيز به مسئله ورود کردند. اگر ارادهاي پشت اينگونه تغييرات باشد، آيا توسعه جامعه مدني و تأکيد بر توسعه سياسي کفايت خواهد کرد؟
دکتر حسين نورينيا، عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي با بررسي برخي مفاهيم اساسي، ايران و گلستان را کشور و استاني تکفرهنگي قلمداد کرد و گفت: براي استفاده از برخي کلمات بايد مباني فلسفي، انسانشناختي، معرفتشناختي، چرايي شکلگيري و تاريخ آن را بدانيم. در واقع، ما تلاش ميکنيم بهجاي اينکه بر اساس فهم تاريخي خودمان از مناسبات اجتماعي و فرهنگي ايرانيان مفهومسازي کنيم، از مفاهيم ديگران استفاده کنيم. چرا که از لحاظ معرفتشناختي توان و ظرفيت لازم براي انجام آن کار را نداريم. اين براي ما ممکن نيست که مفهومي را از جايگاه خودش جدا کنيم و در جاي ديگري به کار بگيريم. مفهوم چندفرهنگي نيز به همين صورت است. اين مفهوم ريشههاي فلسفي، معرفتشناختي و جامعهشناختي خاص خودش را دارد. بدون فهم آنها استفاده از آن براي فهم مناسبات فرهنگي و اجتماعي ممکن نيست. پلوراليسم نيز چنين مفهومي است. ما حق نداريم چنين مفهومي که زاد و بومش در جاي ديگري است و بر مباني معرفتي و فلسفي ديگري شکل گرفته را بدون فهم درست از مناسبات فرهنگي و تاريخي ايران استفاده کنيم. وقتي بنا باشد آن مفاهيم را بدون در نظر گرفتن مناسبات چندهزارساله ايرانيان به کار ببريم، شروع به ساخت گزارههايي ميکنيم تا آن مفاهيم را به جامعه ايراني بچسبانيم. ما حتي مفهوم قوم را هم درست فهم نکرده و معناي آن را دقيق نميدانيم. حتي در بيان تفاوتهاي قوم و قوميت نيز با مشکل روبهرو خواهيم شد. به طور مثال، بايد از خود بپرسيم که قوم فارس چه ويژگيهايي دارد؟ آيا هر کسي که به زبان فارسي صحبت کند، فارس است؟ يعني بوشهريها، سرخسيها، اراکيها، تهرانيها و يزدي همگي فارس هستند؟ يا به طور مثال، 6 زبان کردي در کردستان وجود دارد. آيا اين يعني 6 قوم مختلف کرد وجود دارد؟ اصلاً واژه Ethnic از کجا آمده است؟ يکي از معاني مهم اين کلمه در زبان انگليسي و لاتين «ديگري» يا همان «کافر» است. يعني کسي که با من تفاوت بنيادي دارد. اين تفاوت مرزهاي عميقي را بين من و ديگري ايجاد ميکند. بحث چندفرهنگي نيز از همينجا آغاز ميشود و به ديگريهايي ميپردازد که داراي تفاوتهاي عميق فرهنگي، اجتماعي و تاريخي با ما هستند. بايد از خود بپرسيم که چرا مفهوم Multiculturalism تا اين اندازه در کشورهايي مثل استراليا و کانادا مطرح است و مهمترين نظريهپردازان اين حوزه در اين کشورها فعاليت ميکنند؟ و چرا مهمترين منتقدين اين مفهوم مانند هابرماس، در اروپا هستند؟ کشورهايي مثل استراليا و کانادا حاصل مهاجرتهاي اقوام و مللي هستند که نسبت به يکديگر ديگريِ مطلق بهحساب ميآيند. يعني به لحاظ تاريخي، جغرافيايي، آداب و رسوم، مناسک، هستيشناسي و مناسبات اجتماعي و فرهنگي تفاوتهاي عميقي دارند. در چنين شرايطي، با انکار نکردن ديگري بودن ديگران، دور يک ميز مينشينند. مبناي پلوراليسم همين تفاوتهاست. در ايران با چه مبنايي بين ترکمن، بلوچ، کرد، آذري، لر، لک، مازني، گيلک، تالش، يزدي، اصفهاني، شيرازي، اراکي، تهراني و... تمايز خواهيم گذاشت؟ حد ما چيست؟ در ايران مانند کشورهاي چندفرهنگي نخواهيم توانست که با خطکش بين اقوام ايراني و ساکنين نقاط مختلف کشور خط بکشيم. زبان قومي در ايران يک زبان پارهفرهنگي است. آداب و رسوم قومي نيز آداب و رسوم پارهفرهنگهاست. چرا که اين زبان و آن آداب و رسوم و سنن قومي بهرغم تفاوتهايشان، چتر بزرگي بر سر دارند که بهموجب آن، در مواردي مشابه ميگردند. از اين جهت، شباهتهاي ايرانيان در نقاط مختلف کشور بيش از تفاوتهايشان است. يکي از علتهاي آن بنياد تاريخي مشترک ايرانيان است. همه آنها کموبيش فهم مشترکي از ايران دارند. فهمي که در طول 3 هزار سال شکل گرفته است و در اين مدت، آداب و رسوم، سنن و اسطورههاي مشترکي حاصل شده است. شباهتهاي فرهنگي عميقي بين ايرانيان وجود دارد. از قبيل اسامي مشترک، نوروز، چهارشنبهسوري، مهرگان و... پس به چه حقي ميخواهيم بين ايرانيان خط بکشيم و بگوييم که با فرهنگهاي مختلفي در ايران مواجه هستيم؟ من به واسطه 3 يا 4 پيمايش سراسرياي که انجام دادم، از وضعيت گلستان آگاهم. همچنين سابقه کار با سازمان برنامه و بودجه گلستان را نيز دارم. ريشه اساسي مباحث چندفرهنگگرايي به نگاه مارکسيستياي بازميگردد که از اوايل قرن پيش در ايران رواج پيدا کرد. اين نگاه را احزاب کمونيست و سوسياليست وارد ايران کردند که رفتهرفته وارد گفتار ما نيز شد. ما بههيچوجه در ايران فرهنگهاي مختلفي نداريم. بلکه داراي پارهفرهنگها هستيم. تنها فرهنگ ايران، فرهنگ ايرانزمين است. از اين جهت که تمامي ايرانيان نسبت به کشورشان احساس مشترکي دارند. دماوند، سبلان، تفتان و دنا براي ايرانيان نقاط مختلف معناي کموبيش واحدي دارد. ما ايرانيان براي يکديگر ديگري نيستيم. ريشه واژه Ethnic در انگليسي و لاتين «کفر» است. در حالي که قوم در زبان فارسي به معناي خويشاوند، همخون، همکيش و آشنا است. ريشههاي آشنايي ايرانيان هم فرهنگي، تاريخي و اجتماع است. همچنين مهاجرتهايي که در طول تاريخ داشتند نيز بيتأثير نبوده است. 700 سال پيش دو خانواده به روستاي پيل (از توابع نور) مهاجرت کردند که يکي از آنها ترکزبان و ديگري کردزبانِ گروسي بودند. بعدها نيز مازندراني شدند و زبانشان تغيير کرد. ما چگونه يکديگر را پذيرفتيم؟ ما در ايران ديگري نداريم. چرا بايد مرزبندي ايجاد کنيم و بعد به سراغ توسعه سياسي برويم؟ توسعه نامتوازن اقتصادي استاني مثل گلستان ربطي به توسعه سياسي ندارد.