آمار؛ زبانِ دانايي و چراغ راه سياست
یاددداشت اول |
■ فرزاد نجفی امیری
آبان ماه، همزمان با دهه رياضيات و روز ملي آمار و برنامه ريزي، فرصتي است تا به جايگاه آمار نه فقط به عنوان ابزاري عددي، بلکه به عنوان زبان تصميم، سياست و توسعه بيانديشيم. شعار جهاني روز آمار در سال 2025، «تغيير را با آمار و داده هاي با کيفيت براي همه پيش ببريد»، يادآور اهميت کيفيت داده ها و تحليل دقيق در طراحي سياست هاست. براي من، به عنوان کسي که سال ها با داده و مدل هاي آماري سر و کار داشته ام، اين روزها بيش از هر زمان ديگري، يادآور مسئوليت اجتماعي و علمي ماست؛ اينکه هر تصميم کلان، هر برنامه توسعه اي و هر سياست ملي، بدون تکيه بر شواهد معتبر، احتمال خطا و آسيب را افزايش مي دهد همانگونه که رسول اکرم فرمودند: کسي که ناآگاهانه عمل مي کند، آنچه تباه مي سازد بيشتر از آن چيزي است که اصلاح مي گرداند. آمار، هنر ديدن نظم در بي نظمي است. در دانشگاه، هنگام تحليل داده هاي مشارکت اجتماعي دانشجويان، براي اولين بار متوجه شدم چطور اعداد مي توانند رفتارهاي جمعي را آشکار کنند. وقتي خوشه بندي داده ها را انجام دادم، ديدم الگوهايي که در ظاهر تصادفي بودند، ساختارمند و تکرار شونده اند. اين تجربه، مرا به فلسفه آمار نزديک کرد: هيچ پديده اي کاملاً اتفاقي نيست و هيچ مدلي نيز قطعي نيست؛ ميان اين دو مرز، عقل فروتن به تحليل مي نشيند. هر تحليل گر آمار، فيلسوفي کوچک است که مي پرسد: اين عدد از کجا آمده؟ چه مفهومي دارد؟ تا چه حد مي توان به آن اعتماد کرد؟ همان پرسش هايي که کانت درباره عقل بشر مي پرسيد، آمار درباره داده مي پرسد. در جهان امروز، آمار جايگزين حدس و گمان شده است. در فنلاند، هر قانون قبل از تصويب، از منظر مدل هاي پيش بيني چند متغيره و تحليل حساسيت بررسي مي شود تا اثر آن بر اشتغال، رشد و نابرابري سنجيده شود. در کره جنوبي، شاخص هاي توسعه شهري بهصورت لحظه اي در داشبوردهاي تحليلي در اختيار مديران محلي است.
حتي در پروژه هاي سلامت عمومي و مبارزه با بيماري ها، مانند شيوع آنفلوآنزا يا کوويد-19، آمار و مدل هاي پيش بيني نقش تعيين کننده داشته اند. اما تجربه ايران نشان مي دهد که توليد داده کافي است، اما تحليل و استفاده راهبردي از آن محدود است. پروژه اي که در دانشگاه گلستان روي شاخص هاي مشارکت اجتماعي و سياسي دانشجويان انجام دادم، نشان داد داده هاي ساده مي توانند الگوهاي رفتاري پيچيده اي را آشکار کنند، به شرط آنکه تحليل ها دقيق و چندسطحي باشد. اين تجربه، همان درس فلسفي آمار را به من ياد داد که: داده بدون تحليل، بي فايده است و تحليل بدون فهم فلسفي ناقص است. براي درک بهتر، مي توانم به پارادوکس سيمپسون اشاره کنم. گاهي رابطه اي که در زيرگروه ها مثبت است، وقتي داده ها ترکيب مي شوند، برعکس نشان داده مي شود. در آموزش عالي ايران، ممکن است در هر دانشکده زنان نرخ قبولي بيشتري داشته باشند، اما در کل دانشگاه، مردان بيشتر قبول شده باشند؛ اگر متغيرهاي مخدوش کننده مانند انتخاب رشته کنترل نشوند، تصميم گيري آموزشي مي تواند گمراه کننده باشد. اين نمونه فلسفي-روش شناختي نشان مي دهد داده بدون تحليل زيرساختي، مي تواند مخاطره آميز باشد و اهميت بينش آماري را برجسته مي کند. آمار در سياست گذاري اقتصادي نيز حياتي است. وقتي دولت نرخ تورم، بيکاري يا رشد اقتصادي را اندازه گيري مي کند، در واقع از عدم قطعيت آينده حرف مي زند. مدل هاي سري زماني، پيش بيني هاي چندمتغيره و تحليل حساسيت، اين عدم قطعيت را کمّي مي کنند و امکان برنامه ريزي دقيق تر را فراهم مي آورند. فلسفه آمار مي آموزد هيچ مدلي کامل نيست؛ هر پيش بيني محدوديت ها و ريسک هاي خود را دارد. در نتيجه، تصميم گيرنده بايد همواره با فروتني علمي عمل کند و داده هاي جديد را براي بازبيني باورها و مدل ها بهکار گيرد. در مديريت شهري، آموزش و محيط زيست، آمار پيوند مستقيم با زندگي روزمره مردم دارد. تصور کنيد مدير شهري بخواهد حمل و نقل عمومي را بهينه کند. بدون تحليل آماري دقيق، ممکن است مسيرها يا زمان بندي ها بر اساس حدس و سليقه تنظيم شوند، اما با تحليل داده هاي جمعيتي، ترافيکي و رفتار مسافران، مي توان سيستم را کارآمد و پاسخگو ساخت. در سياست سلامت ايران نيز وقتي شيوع يک بيماري مشاهده مي شود، داده هاي آماري امکان پيش بيني روند بيماري، تخصيص منابع و برنامه ريزي واکسيناسيون را فراهم مي کنند. در ايران، مشکل نه کمبود داده، بلکه کمبود تأمل در داده است. نهادهاي آماري کشور ـ از مرکز آمار گرفته تا بانک مرکزي و وزارتخانه ها ـ حجم بزرگي از داده توليد مي کنند، اما هنوز نظام منسجمي براي گردش داده و تحليل مشترک وجود ندارد. داده ها اغلب در ايستگاه ها متوقف مي شوند و هيچ گاه به مقصد سياست گذاري نمي رسند. در بهترين حالت، آمار براي توجيه تصميم استفاده مي شود، نه براي طراحي آن. در نهايت، آمار چيزي فراتر از عدد است: زبان فروتني، عقلانيت و آينده نگري است. جامعه اي که اين زبان را بياموزد، مي تواند آينده را پيش بيني و در عين حال بسازد. اين پيام فلسفي آمار است؛ پيام فروتني در برابر پيچيدگي جهان و احترام به واقعيت. آمار به ما ياد مي دهد که هيچ چيز مطلق نيست، اما هر چيز قابل اندازه گيري است. جامعه اي که با آمار مي انديشد، مي پذيرد که واقعيت چندوجهي است، خطا بخشي از يادگيري است و دانايي محصول مشاهده تکرارشونده و تصحيح مداوم است. براي ايران، آمار مي تواند همان «زيرساخت نرم توسعه» باشد؛ پلي ميان علم و سياست، ميان اقتصاد و جامعه، ميان خواستن و دانستن. جامعه اي که آمار را جدي بگيرد، مي تواند تصميمات آگاهانه و پايدار بگيرد و توسعه اي مبتني بر شواهد داشته باشد، نه بر حدس و سليقه. در روز آمار و برنامه ريزي، شايد بهترين جمله اين باشد: آمار يعني توان ديدن آينده پيش از آنکه برسد - و دانايي يعني توان تغيير آن پيش از آنکه دير شود.
دانشجوي آمار