نوشدارو بعد از مرگ تاملي در چند بيت مثنوي


یادداشت |

 محمدرضا ايزد

 

بعدِ درمان چه افسوس و چه آه؟

پيش ازآن   بايست اين دودِ سياه

پس از گرفتارشدن،    دريغ خوردن و آه حسرت و تاسف خوردن چه فايده‌اي دارد؟ اين دود سياه يعني آه حسرت کشيدن و تاسف خوردن بايد پيش از گرفتار آمدن باشد. قبل از هرکاري انديشه و عاقبت کار را بسنج و غير عقلاني تصميم نگير تا بعداً پشيمان نشوي. با ديگران مشورت کن و از تجارب آنها استفاده کن و نکات مثبت و منفي آن را بررسي کن و سپس عمل کن. گز نکرده، قيچي نزن و متر نکرده قرارداد ننويس تا بعد، حسرت و آه نکشي، چون فايده ندارد.

آن زمان که حرص جنبيد و هوس

آن زمان  مي گو که اي فرياد رس

آن هنگام حرص و هواي نفس به فعاليت مي‌افتد در آن وقت است که بايد بگويي: اي خداوند فريادرس به فريادم برس.

کان زمان پيش از خرابي بصره است

بوک بصره وا رَهَد هم زآن شکست

زيرا آن زمان وقتي است که هنوز بصره ويران نشده است شايد که بصره از ويراني و انهدام نجات پيدا کند.

فُخ  عَلَيّ قبلَ موتي و اعتَفِر

 لا تَنُح لي بَعدَ مَوتي واصطَبِر

پيش از مرگم برمن گريه و شيون سر ده و خاک برسرت کن. ديگر بعد از مرگم گريه مکن و صبر پيشه کن.

آن زمان که ديو مي‌شد راهزن

آن زمان   بايست ياسين خواندن

در آن وقت که شيطان تو را گمراه مي‌کرد، مي‌بايست سوره يس مي‌خواندي

پيش از آنک اشکسته گردد کاروان

آن زمان چوبک بزن اي پاسبان

اي نگهبان، پيش از آنکه کاروان به تاراج رود و شکسته  شود طبل و نقاره بزن.بعد از اينکه راهزنان آمدند و دارايي و اثاثيه گران قيمت کاروانيان رابه غارت بردند، بر طبل و نقاره زدن و سر و صدا راه انداختن چه فايده اي دارد؟ مولانا در ادامه اين نکته، داستان کوتاهي را ذکر مي‌کند.

پاسباني   خُفت، دزد اسباب بُرد

رخت‌ها زير  هر خاکي فشرد

نگهباني که مامور حفاظت از يک کاروان بود، خوابش برد و دزدان آمدند و اسباب و اثاث اهل کاروان را دزديدند و زير خاک مدفون کردند. يعني اثاث و متاع آنان را درجايي مطمئن پنهان کردند.

روز شد، بيدارشد آن کاروان

ديد رفته رخت و سيم اُشتران

روز که شد،  اهل کاروان بيدار شدند و ديدند که اثاث و زر و سيم شتران از دست رفته است. يعني دار و ندارشان را دزد برده است.

پس  بدو گفتند: اي حارِس بگو

که چه شد اين رخت و اين اسباب  کو؟

کاروانيان گفتند: اي نگهبان بگو چه بَلايي بر سر اموال ما آمده است؟. اثاث و اسباب ما کجاست؟

گفت: دزدان آمدند اندر نقاب

رخت‌ها  بردند از پيشم شتاب

نگهبان گفت: دزدان نقابدار ناگهان آمدند و با شتاب، اثاث و اسباب شما را از جلو چشم من برداشتند و رفتند.

قوم گفتندش    که: اي چون تّلّ    

پس چه مي‌کردي؟ که اي اي مرده

ريگ  ريگ؟

کاروانيان گفتند: اي بي خاصيت، پس تو ديشب چه کاره بودي؟ اي حقير اصلاً تو چه کاره اي؟

گفت: من يک کَس  بُدم، ايشان گروه

با سلاح و با شجاعت با شکوه

نگهبان گفت: من يک نفر بودم و آنان گروهي مسلح و دلاور و با هيبت بودند.

گفت: اگر در جنگ کم بودت اميد

نعره اي زن کاي کريمان بر جهيد

کاروانيان گفتند: اگر در غلبه بر آنان اميدت کم بود، لااقل فريادي مي‌زدي و مي‌گفتي: اي جوانمردان بر خيزيد.

گفت: آن دَم کارد بنمودند و تيغ

که خَمُش، ورنه   کشميت بي دريغ

نگهبان گفت: گروه دزدان وقتي ديدند مي‌خواهم داد وقال راه بيندازم دشنه  و شمشير نشانم دادند که يعني خاموش باش، والا بي هيچ ملاحظه‌اي تو را مي‌کُشيم.

آن زمان از ترس بستم من دهان       

اين زمان هيهاي و فرياد و فغان

در آن وقت از شدت ترس ساکت شدم ولي الان مي‌توانم داد و قال راه بيندازم.

آن زمان    بست آن دَمَم که دَم زنم

اين زمان   چندان که خواهي هَي کنم

در آن زماني دزدان چنان نَفسم  را بريده بودند که حتي نمي‌توانستم نفس بکشم اما اينک هر چه دل تان بخواهد داد و قال مي‌کنم!

چون که عمرت بُرد ديو فاضِحه      

بي نمک باشد اَعوُذ و فاتحه

وقتي که شيطان رسواکننده، عمرت را تباه کرد به خدا پناه بردن و فاتحه قرائت کردن بي مزه است. يک عمر در اختيار شيطان بودي و انواع معصيت‌ها و نافرماني‌ها را انجام دادي و هرچه نفس اماره ات فرمان داد مرتکب شدي و عمرت را تباه کردي و هدر دادي، حالا چه فايده که به لفظ ميگي به خدا پناه مي‌برم و يا فاتحه قرائت مي‌کني؟.

به عبارتي پيش از آنکه با تحريکات شيطاني عمر عزيزت را در راه شهوات تباه کني، به ريسمان الهي و حقايق وحياني پناه بِبَر و خود را بر مبناي آن تربيت کن والا وقتي شيطان نقد عمرت را به باد فنا داد و کار از کار گذشت ديگر روي آوردنت بدين سوي تلاشي بي مزه و بي نمک خواهد بود، بدان هدف غائي از قرائت و تلاوت قرآن، اصلاح و تهذيب نفس و تحکيم بنيادهاي اخلاق حسنه است والا روا نيست که آيات قرآني را به مرتبه اوراد و اذکار لساني تنزل داد و از آن منظورهاي ديگر جست.