بيهقي


یاددداشت اول |

■ آزاده حسینی

يکم آبان روز ملي بزرگداشت ابوالفضل بيهقي، پدر نثر پارسي است. در ايران شاعران شناخته شده تر از نويسندگان هستند. و شعر محبوب تر از داستان و نثر ادبي است. روز بزرگداشت عطار، سعدي، فردوسي، حافظ و تا سالروز درگذشت شهريار که روز شعر پارسي ثبت شد. اما خبري از بزرگان نثر پارسي در تقويم نبود. پس از سال ها تلاش، پيگيري ادب دوستان و برگزاري چندين همايش، سال 1400 يکم آبان روز ملي بيهقي ناميده شد.

پيش از اين بيهقي به عنوان مورخ برجسته ايراني در دانشگاه و ميان متخصصان ادبيات پارسي شناخته شده بود، اما عموم مردم شناخت و مطالعه اي از ايشان نداشتند.

«تاريخ بيهقي» يکي از منابع مهم و معتبر شناخت تاريخ ايران در دوره غزنويان است. با خواندن کتاب از شرح احوال حکومت هاي هم عصر آگاه مي شويم. او با نثري آهنگين و سرشار از آرايه هاي ادبي به شرح اوضاع اجتماعي و شرايط جغرافيايي زمان مي پردازد و گنجينه اي ارزشمند از ثبت لحظه هاي گذران به جاي مي گذارد.

او مي گويد: «غرض من آن است که تاريخ پايه اي بنويسم و بنايي بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار بماند». که به حق تاريخ پايه اي نوشت و ماند. روز ملي بيهقي و نثر پارسي مي تواند فرصتي براي آشتي مردم با ادبيات و تاريخ باشد. او مدعي است که «داد تاريخ را به تمامي داده» است. سخنانش هنوز تاريخ معاصر است و حکيمانه حرص انسان نسبت به مال دنيا را چنين نکوهش مي کند: «ندانم اين نوخواستگان در اين دنيا چه بينند که فرا خيزند و مشتي حطام گرد کنند و ز بهر آن خون ريزند و منازعت کند و آنگاه آن را آسان فرو گذارند و با حسرت بروند». در اين سخن بيهقي با واژه «حُطام» تصوير پرغبار و بي دوامي از ثروت ترسيم مي کند و خواننده ناگزير به انديشه در ارزش هاي واقعي زندگي مي شود.

«حُطام» کنايه از مال دنياست و از ريشه «حطم» به معني شکستن، مي آيد. بيهقي با انتخاب اين واژه به مخاطب مي فهماند که مال و خواسته در ذات خود «شکسته و ناپايدار» است. «نوخواستگان» يعني تازه به دوران رسيده ها و افرادي که تازه به قدرت يا ثروتي رسيده اند. عبارت «با حسرت بروند» ضربه نهايي را بر ذهن خواننده وارد مي کند که تلاش در راه دنيا بي ثمر است و از لحاظ اخلاقي و فلسفي به ناپايداري دنيا اشاره مي کند. چنانکه در داستان بر دار کردن حسنک مي گويد: «احمق مردا که دل در اين جهان بندد! که نعمتي بدهد و زشت بازستاند».

در حالي که کتابش پاينده ماند و آدميان آن تاريخ رفته اند. «و اين افسانه اي است با بسيار عبرت»!