خاطراتي که زنده شد
تیتر اول |
احسان مکتبي- هفته گذشته يادگاري از دوران دفاع مقدس به گلستان آمد. شهيد محمد هاشم سلطاني که نزديک به چهار دهه از آسماني شدنش گذشته بود از پس سالها چشم انتظاري به زادگاهش برگشت، و کسي از حال و هواي همسر داغدار و فرزندان سوگوارش چه مي داند، وقتي که مي رفت و دنيا را بدرود مي کرد و حالا که از پس سالها چشم انتظاري بازگشته است و سلام بر او هنگامي که صادقانه در راه آرمانهايش پاي به راه گذاشت و سلام بر او هنگامي که تکه اي از وجودش را بر روي دستها بازگرداندند، در حالي که سالهاي سال است جنگ به پايان رسيده است. روزهاست که از آن روزهاي پر شور و شوق مي گذرد، از آوردن شهدا، از اعزام به جبهه ها، از در آغوش کشيدن هاي هنگام اعزام از اشک مادران و همسران، از روزهايي که همه باور داشتند که بايد در برابر دشمن ايستاد، روزهايي که مارش عمليات در راديو و تلويزيون به صدا در مي آمد و نفس ها به شماره مي افتاد، و راديو مي گفت: شنوندگان عزيز توجه فرماييد، شنوندگان عزيز توجه فرماييد...
رزمندگان دلاور اسلام شب گذشته در محور .... عملياتي را آغاز کرده اند که .... ، همه مضطرب و نگران، آنها که فرزندانشان، يا همسرانشان در خط مقدم بودند به خانه مي نشستند و دست به آسمان که خدايا سفر کرده ما را به سلامت بدار و او را پيروز نما و ديگران مضطرب و منتظر ... نتيجه عمليات هر چه بود چند روز بعد شهيدان مي آمدند، هم کلاسي، بچه محل، برادر، پدر ... و تشييع جنازه هاي آنها در روزهاي دوشنبه يا پنجشنبه و چه حال و هوايي بود آن هنگام وقتي خودت دوست يا برادر و همسرت را ماه پيش راهي کرده بودي و اينک او را با تن پاره پاره آورده اند و مي بايد تا مزار شهيدان آنها را همراهي کنند، از آن روزها سالها گذشته است و نسل جوان امروز هيچ خاطره اي از اين صحنه ها و رفتن ها و آمدنها ندارد، مساله امروز ايران با آن روزها فرق کرده است، ديگر کسي در هواي شهادت زندگي نمي کند، رزمندگان ديروز يا در همان حال مانده اند و نتوانسته اند خود را با نسل امروز پيوند بزنند و يا حال و هوا و سبک زندگي ديگري برگزيده اند و روزگار مي گذرانند اما هنوز نسلي از آن روزگار مانده است که هم به روز است و هم داغ شهيدان را در دل و جان زنده نگه داشته است و مي کوشد در هواي شرافت و اخلاق زيست کند و دل در هواي آرمان هاي شهيدان دارد، نسلي که آن روز دختر شهيد سلطاني راوي حرفهاي آنها شد و گفت: امروز، زمان آن است که صداي حق بلند و رسا به گوش مسوولان برسد، مسوولاني که دل در گروه مردم دارند، بايد کنار هم قرار گيرند، دست در دست، تا با همدلي و اتحاد راه عدالت و پيشرفت را بگشايند، و فرصت هاي از دست رفته را باز گردانند تا عدالت نه فقط در کلام، بلکه در زندگي روزمره مردم جاري شود. مسوولين بايد بدانند دل مردم، سنگر واقعي آنهاست، همانطور که شهدا آنرا تصاحب کردند، الان فرصتي است تا شما هم تلنگري به خود بزنيد و راه و منش شهدا را در پيش بگيريد و بدانيد امنيت را فقط با ديوار نمي توان ساخت. اين مردم، اين جوانان، شايسته آينده اي روشن تر و زندگي اي عادلانه تر هستند، و اين تنها با عمل و با تصميم هاي مبسوولانه و درست محقق خواهد شد. اين مردم ديگر به سخنان بي ثعر فانع نيستند، زمان آن رسيده که عمل جايگزين حرف شود. اينها سخنان به حقي بود که از حنجره يادگار شهدا به در آمد و در صحن مسجد جامع يساقي طنين انداز شد پس کاش آنها که دستي بر آتش دارند اندکي بيشتر تامل کنند، تا کار از دست نرود. آري شهدا رفته اند و مسووليت سنگين آنها سالهاست که بر زمين مانده است.