نوشتن يا ننوشتن


یادداشت |

محمود شفيعي

ناگفته هايي پيرامون نوشتن يا ننوشتن قابل طرح است.

اصل ضرورت نوشتن در حوزه هاي گوناگون معرفتي را نمي توان انکار کرد. مانند گفتن، بخشي از انديشه آدمي با استفاده از قلم پديد مي آيد.

نکته اساسي چگونه نوشتن است.

آيا نويسنده در چارچوب مشخصي مي نويسد؟

آيا نويسنده پروژه فکري دارد؟

 آيا نويسنده قبل از نوشتن انديشه کرده و ايده جديدي به ذهنش رسيده است که ايده هاي قبلي درباره موضوع تحقيقش را کامل کند و هدفش نه اضافه کردن بر نوشته هاي موجود که تکميل کردن انديشه قبلي خودش باشد؟

 آيا نويسنده با نوشتن به انديشمند کنش گر تبديل شده است؟

 آيا نويسنده با تاريخ موضوع کاملا آشناست و مي داند در کدام شرايط تاريخي به انديشه مي پردازد و بعد از نوشتن او در اين شرايط چه تحولي ايجاد خواهد شد؟

  آيا با جدال هاي رايج پيرامون موضوع تحقيق درون جامعه علمي مربوط، به قدر کافي آشنا شده و بالاتر از آن، با اين جدال ها انس گرفته است؟

آيا آماده است نوشته خود را در معرض نقد و برررسي ديگران قرار دهد؟

 آيا نوشتن براي او لذت بخش بوده و از سر عشق و دغدغه هاي نظري و عملي مي نويسد؟

گاهي نويسنده بدون داشتن چارچوب هاي بنيادين معرفت شناختي و روش شناختي مشخص، دست به قلم مي شود.

 افرادي بدون داشتن پروژه فکري مشخص نمي دانند نوشته هاي آنان در خدمت کدام مکتب فکري و چه نوع گرايش هاي عملي در جامعه قرار مي گيرند.

 چه بسا نويسنده اي بدون برخورداري از حتي يک واحد از محصول فکري متعلق به خود، به بازنويسي افکار ديگران مشغول گردد.

 نويسندگان زيادي ممکن است اساسا انديشمند کنش گر نباشند. انديشمند کنش گر کسي است که انديشه او همچون ابزار فيزيکي به گونه ديگري انديشه هاي محکمي را سست يا انديشه هاي سستي را استحکام مي بخشد و از اين راه تغيير مناسبي در مناسبات موجود مرتبط با انديشه مورد نظر، به وجود مي آورد. به عنوان مثال انديشمند کنش گر، با درکي عميق از امتناع هاي ذهني در يک جامعه مشخص، مي تواند با طرح انديشه اي جديد سست کننده انديشه رايجي که تقويت کننده تقديرگرايي اجتماعي است، زمينه ساز فکري گرايش جامعه به انتخاب آگاهانه سياسي گردد.

 چه بسيار نويسندگاني که نمي دانند در کجاي تاريخ علم مربوط به خود قرار گرفته اند يا در حال حاضر مهمترين جدال ها در جامعه علمي مربوط پيرامون چه ادعاها و استدلال هايي مي چرخد. نوشتن و انديشيدن، در غفلت، و در نتيجه، در بيرون از نظام دانايي رايج، نه خدمتي به عالم انديشه و نه درماني براي مسائل عملي مرتبط با آن حوزه معرفتي خواهد بود.

اگر نويسنده اي انديشه خود را فراتر يا فروتر از نقد و بررسي بداند، ارتباط او با جامعه علمي مورد نظر قطع شده است و چنان نوشته اي فقط ممکن است رضايت نويسنده را تامين کند.

 و در پايان، نويسنده اي که کارش همراه با عشق و انرژي بي پايان دروني نيست و دنبال رفع تکليف، کسب منفعت مادي يا پرکردن اوقات فراغت و اهدافي از اين دست باشد، نمي توان برکتي از آن نوشته انتظار داشت.

 

استاد علوم سياسي دانشگاه