اسلام ديني اجتماعي در کلام مثنوي
یادداشت |
محمدرضا ايزد
مرغ گفتش: خواجه درخلوت مايست
دينِ احمد را تِرَهُّب نيک نيست
پرنده به صياد گفت: اي آقا در خلوت توقف مکن. يعني خلوت نشيني مکن، زيرا در آيين حضرت احمد(ص) ترک دنيا کار خوبي نيست.
از تِرَهُّب نهي کرده ست آن رسول
بدعتي چون در گرفتي اي فضول؟
آن رسول (حضرت محمد (ص) مردم را از ترک دنيا نهي کرده است. اي ياوه گو چرا چنين بدعتي را پيش گرفته اي؟
بر مکَن پَر را و دل برکَن ازو
زآنکه شرطِ اين جهاد آمد عدو
مولانا بيان ميدارد که طريق سلوک و تعالي روحي اختيار کردن گوشه نشيني و رهبانيت نيست و طبق مفاد آيه 27 سوره حديد، رهبانيت در اصل شريعت عيسي(ع) نبوده است ليکن پيروان او آن را برساخته اند.
در مکتب عرفاني و اخلاقي مولانا نيز رهبانيت و چلّه نشيني به صورتي که انقطاع کامل از خلق باشد و کار و بار را تعطيل کند، وجود ندارد. چنان که سلطان ولد گويد: چلّه، راه انبياء نبوده، بدعت است. آري عزلت، نيک است چون ياران بد باشند اما از ياران نيک، عزلت جهل باشد که الجماعَه رحمه. مولانا در بيت 25 دفتر دوم ميفرمايد:
خلوت از اغيار بايد، نه ز يار
پوستين بهر دي آمد نه بهار
يعني اي طاووس پر و بال خود را مَکَن بلکه دل از پر و بال زيباي خود بکن، زيرا شرط جهاد با نفس وجود دشمن است. همانطور که هيچ پيکار بروني بدون دشمن معني ندارد. جهاد دروني نيز بدون وجود دشمن نَفس بي مورد است.
چنان که صوفيان در معني فقر نيز اين نکته را گفته اند: فقر، فقدان غِنا نيست، بلکه فقدان ميل و رغبت به هر گونه غناست.
چون عدو نَبْوَد، جهاد آمد مُحال
شهوتت نَبْوَد، نباشد امتثال
پس اگر دشمن نباشد، پيکار نيز محال است و اگر شهوت نداشته باشي امتثال از اوامر الهي نيز تحقق نمييابد.
جمعه شرط است و جماعت در نماز
امرِ معروف و ز منکَر احتراز
نماز جمعه بر پا کردن و اقامه نماز به جماعت و امر به معروف و نهي از منکر شرط موکد مسلماني است. آيين حنيف احمدي چنان به جامعه گرايش دارد که مهمترين عبادات آن نظير نماز و حج و غيره صبغه اجتماعي يافته است. نماز را به جماعت بر پا داشتن مستحب موکد است و نماز جمعه را فُراداي نميتوان اقامه کرد و اداي آن با کمتر از پنج نفر صحيح نيست.
در داستان صياد و پرنده در دفتر ششم، صياد نماد سالک اهل خلوت است و پرنده نماد سالک اهل صحبت. داوري مولانا در مسأله خلوت و صحبت و رجحان آن دو، جزيي و کلي و به صورت سلب و ايجاب نيست. يعني نه جزماً خلوت را مقبول دانسته و نه قاطعاً صحبت را مذموم شمرده است. بلکه ميتوان گفت که مولانا خلوت و صحبت را منوط به احوال و مراتب سالکان دانسته است. ليکن خود، صحبت را بر خلوت ارجح شمرده است، به شرط آنکه حشر و نشر با صالحان باشد نه با طالحان. چنانکه گويد: دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هيچ دارويي خوش نشود نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن الا به ديدار دوست که لقا الخليل شفاء العليل و الا اگر منظور صحبت و همنشيني با بدان باشد مسلماً خلوت بر صحبت رجحان دارد چنانکه آمده است؛ تنهايي بهتر از مصاحبت با همنشين بد است.