دفاعيه سقراط، فلسفه اي براي رسيدن به حقيقت
یادداشت |
حسينعلي عرب
معرفي:
رسالهي آپولوژي يا «دفاعيه سقراط» از آثار فلسفي-ادبي افلاطون و يکي از متون بسيار مهم و بنيادي بر جاي مانده از فلسفه يونان باستان است. اين رساله در حقيقت گزارشي از دفاعيات سقراط در دادگاه آتن در سال 399 پيش از ميلاد است؛ زماني که وي به اتهام فساد جوانان و عدم باور به خدايان و معرفي خدايان جديد، محاکمه و محکوم به مرگ شد. اين محاکمه در زمان حکومت دموکرات ها و علي رغم عفو عمومي اعلام شده براي آزادي مخالفان از جمله سوفيست ها، انجام شده است. دليل آن ترسي بود که به سبب لب فرو نبستن سقراط در خرده گيري از شيوه حکومت دموکراسي در دل رهبران سياسي آتن ايجاد شده بود. اما از آنجايي که محاکمه او به اتهام سياسي بعد از اعلام عفو عمومي امکان پذير نبود، مخالفان او سه تن به نام هاي آنيتوس، ملتوس و ليکون را برانگيختند تا سخناني را که سقراط در گفتگوهاي فلسفي با جوانان درخصوص خدايان گفته بود را دست آويز قرار داده و با متهم ساختن او که «خدايان رسمي آتن را قبول ندارد و با سخنان کفرآميز خود، جوانان را از راه به در مي کند»، بر عليه سقراط اقامه دعوي نمودند. افلاطون که خود از شاگردان مستقيم سقراط بوده و در دادگاه نيز حضور داشت در اين اثر ارزنده و تاريخي به خوبي تلاش کرده که نه تنها متن دفاعيات او را ثبت و ضبط کند، بلکه انديشه و شيوهي فلسفي سقراط را نيز بازتاب دهد. اين دفاعيه از سه بخش اصلي تشکيل شده است؛ در بخش نخست سقراط در دفاع از خود مي پردازد، بخش دوم شامل سخنان او پس از صدور رأي دادگاه به گناهکاري اوست و بخش سوم و پاياني سخن او پس از اعلام مجازات مرگ ارائه شده است. در اين رساله سقراط با بياني ساده و شجاعت کم نظير اما مستدل و ژرف، به دفاع از خود و افکار و انديشه هايش مي پردازد و هر چند او به دنبال تبرئه خود نبوده و انتظاري هم نداشته که در اين دادگاه با شرايط حاکم بر آن تبرئه شود، اما هدف او افشاگري و معرفي افراد نادان و بيخردي بود که بر جاي بزرگان نشسته بودند. سقراط همچنين در اين دفاعيه به دنبال معرفي حقيقت فلسفه و توجه دادن به معرفت و دانايي بوده است و با شايستگي و درايت کامل ارزش هاي انساني، ميدان اخلاق و معرفتشناسي را به خوبي به نمايش ميگذارد. او در اين فرايند با شجاعت اخلاقي، فروتني معرفتي و تعهدي راسخ به رسالت فلسفي خود، معنايي نو از عدالت، فضيلت و حقيقت را آشکار ميسازد. شايد بشود گفتن که اين سخنراني صرفاً يک متن دفاعيه سياسي يا حقوقي نيست، بلکه خطابه اي در معرفي انديشه هاي فلسفي يونان باستان بر پايهي خودآگاهي، پرسشگري و مسئوليت اخلاقي در راه رسيدن به حقيقت است.
خلاصه رساله:
دفاعيه سقراط داراي محورهاي مختلفي از جمله افشاي زمينه سازي ها براي متهم کردن او، دفاع معرفت شناختي و استدلالي از افکار و انديشه هاي خود، رد اتهامات فساد جوانان و بي اعتقادي به خدايان آتن، تأکيد بر درستي راه و افکارش، داشتن مأموريت از طرف خداوند و استقبال شجاعانه از مرگ پس از صدور حکم اعدام، مي باشد. سقراط پس از قرائت اتهاماتش، دفاعيه خود را با اين عبارت آغاز مي کند که هيچکدام از اتهامات و سخنان شاکيان راست نبوده و مي گويد، اما آنچه از من خواهيد شنيد جز راست نخواهد بود و خطابه اي دلنشين مانند گفتار آنان نخواهد بود که از سخنان گزيده و زيبا ترکيب شده باشد. بلکه با شما به سادگي سخن خواهم گفت و در دفاع خود همان گونه سخن خواهم گفت که همواره در ميدان هاي شهر و ميزهاي صرافان گفته ام. در ادامه مي گويد که بر زبان شهر خود سخن مي گويد و لذا نبايد بر او خرده گرفت، بلکه تنها بدان توجه شود که آنچه مي گويد راست يا نه؟، زيرا وظيفه قاضي تميز دادن حق از باطل است و وظيفه سخنگو سخن راست گفتن. سقراط در ادامه دفاعيات خود به دو گروه از مخالفان خود اشاره مي کند، يک گروه که او آنها را مدعيان ديرين مي نامد و مي گويد دشمني آنان با او بس طولاني است و ديرگاهي است که از او پيش مردم شکايت برده اند و در پي بدنامي او بوده اند و گروه دوم کساني اند که سخنان بدگويان را باور کرده اند و بر عليه او اقامه دعوي کرده اند. سقراط مي گويد که از دوران جواني خود در ميان مردم آتن شايعه بوده که «او در آسمان و زير زمين کاوش ميکند و سخن باطل را حق جلوه ميدهد». او ريشه اين سوءبرداشت را ناشي از نمايشنامهي اريستوفانس و حسادت و کينهي مخالفان قديمي خود ميداند و از نظر او اتهامات رسمي دادستان ها (ميلتوس، آنيتوس و ليکون) تنها نمود ظاهري دشمنيهاي ديرينه است. لذا در پاسخ به اين سئوال که چرا گروهي در پي بدنام کردن او هستند، مي گويد علت آن دانش خاصي است که او دارد و آن دانشي بشري است که در آن صاحب نظر است. سقراط در ادامه دفاعيه خود روايت هايي را درخصوص شهرتش نقل مي کند؛ از جمله اشاره مي کند که دوستش کرفون به پيشگوي معبد دلفي مراجعه کرده بود و وقتي از خداي معبد پرسيده که آيا کسي داناتر از سقراط است، پاسخ آمده که هيچ کس داناتر از سقراط نيست. سقراط مي گويد، وقتي اين خبر به گوشش رسيده شگفت زده شده و اين موضوع برايش به صورت معما در آمده بود؛ چون خودش مي داند که از دانايي کمترين بهره ايي ندارد. از اينرو تصميم گرفت با سياستمداران، شاعران، هنرمندان و افراد مختلفي که به دانايي مشهورند مراجعه کند تا به خداي دلفي ثابت کند که آنها از او داناتر هستند. سقراط مي گويد وقتي با يکي از مردان مشهور سياسي که به نظر مردمان و به نظر خود بسيار دانا مي آمد، گفتگو کرده و او را خوب آزموده بود، و دريافته که بوئي از دانايي به مشامش نرسيده است. سپس مي گويد وقتي کوشيدم براي او روشن کنم پنداري که درباره خود دارد نادرست است، از او آزرده شده و بعد از بيرون آمدن از خانه او دريافته که خود براستي از او داناتر هست. سقراط مي گويد در حاليکه خود و او در ناداني برابر بوده اند ولي او با اينکه هيچ نمي دانست گمان مي برد که داناست، در حالي که من نه مي دانستم و نه خود را دانا مي پنداشتم؛ پس دانستم که من از او داناترم، زيرا اگر چيزي را ندانم خود را دانا به آن نمي پندارم. سقراط در دادگاه ادامه کاوش هاي خود را در مورد مصاحبه و آزمودن شاعران و پيشه وران مختلف را به تفکيک شرح مي دهد و نتيجه يافته هاي خود را به اين صورت بيان مي کند که صاحبان حرف و هنر گرچه دانشهايي داشتند، اما دچار «توهم دانايي» بودند. پس از آن سقراط به اين جمع بندي مي رسد که دليل دانايي او در اين است که ميدانم که نميدانم و ادامه مي دهد که اين جست و جو و کاوش باعث شده که گروهي او را به ديده دشمني بنگرند و تهمت هاي ناروايي بر او وارد سازند که سبب مشهور شدنش به دانايي شده است. سقراط در بخشي از خطابه خود تأکيد ميکند که داننده راستين جز خدا نيست و مراد خدا از پاسخي که بر زبان سخنگوي معبد دلفي جاري ساخته اين بود که بي ارجي بشر را عيان سازد و نام او را براي مثال برده تا بگويد که داناترين شما آدميان کسي است که چون سقراط بداند که هيچ نمي داند. سقراط مي گويد کساني که اتهام «سقراط اسرار آسمان و زير زمين را کاوش مي کند، منکر خدايان است و باطل را حق جلوه مي دهد» را بر زبان خود جاري مي سازند، مي خواهند با اين کار درماندگي خود را پنهان سازند، ولي هرگز حقيقت را نمي گويند. آنها به جاي اينکه به ناداني خود پي ببرند بر او خشم مي گيرند و مي گويند سقراط جوانان را گمراه مي سازد. او با اشاره به کوتاهي زمان براي دفاع کامل از خود و بيان تمامي حقايق، مي گويد دشمني بسياري نسبت به او به اين دليل است که او رسالتش را به جاي پژوهش درباره پديدههاي طبيعي، بر بررسي ارزش هاي انساني و اخلاق قرار داده است و در جستوجوي کسب حقيقت از طريق پرسشگري و آزمون عقايد مدعيان دانش است. سقراط ادامه مي دهد که بسياري از جوانان از پژوهشي که او بدين سان درباره آدميان پيش گرفته لذت مي برند و به دنبالش مي آيند و از او تقليد مي کنند و بر همان مبنا به آزمايش اشخاص مي پردازند. اما کساني که در معرض آزمايش قرار مي گيرند به جاي آنکه به ناداني خود پي ببرند بر او خشمگين مي شوند و مي گويند سقراط جوانان را گمراه مي سازد. اگر کسي از آنان بپرسد سقراط چه چيز به جوانان چه مي آموزد و چگونه آنان را از راه به در مي کند، جوابي ندارند و براي اينکه درماندگي خود را نهان سازند همان اتهامات بي اساس منکر خدايان بودن و کاوش درباره اسرار آسمان را تکرار مي کنند. لذا مي گويد هر چند مي دانم که فاش کردن حقيقت سبب دشمني بيشتر نسبت به او خواهند شد اما مي گويد که راهي جز راستگويي نمي بيند و سبب بدنامي او همين راستگويي است. او در ادامه دفاعياتش يکي از افرادي را که بر عليه او اقامه دعوي کرده بود را به گفتگو فرا مي خواند و درباره اشخاص واجد صلاحيت در تربيت جوانان از او سئوال مي کند که آن فرد مدعي مي شود که همه افراد لايق تربيت جوانان مي باشند. سقراط با تعجب مي پرسد مگر مي شود همه در انديشه تربيت جوانان بوده باشند به جز خودش که به ادعاي متهم کنندگان در پي تباهي آنان بوده است، و پس از طرح سوالات ديگر در همين خصوص، مي گويد بسياري از کساني که او با آنان در ارتباط هستند از نزديکان اويند و لذا مي پرسد مگر مي شود کسي براي نزديکان خود زيان بخواهد؟ بدين ترتيب سقراط به خوبي ثابت ميکند که اتهام فساد جوانان بيپايه است، چون افراد بدکار به جامعه و اطرافيان نيز آسيب ميزنند، خود نيز از ضرر وارده آسيب ميبيند و لذا عقل ايجاب نميکند کسي عمداً چنين زياني را بر خود روا دارد. اگر هم نادانسته چنين کرده باشد، بايد او را از خطايش آگاه سازند و شايسته تذکر است نه محاکمه. سقراط مي گويد در حاليکه مخالفان هيچوقت به سراغش نرفته و او را به اشتباهش واقف نساخته اند، ليکن او را به دادگاه فرا خوانده و محاکمه اش مي کنند. او درخصوص وجود تناقض در اتهام بيديني مي گويد که مخالفين او مدعياند که: «سقراط به خدايان باور ندارد اما خدايان ديگري را مي پرستد»؛ بدين جهت سقراط نتيجه ميگيرد که طرح چنين اتهامات نشان از ناآگاهي و تناقضگويي دارد و بنابراين اتهام زنندگان خود معتقدند که او مطلقاً منکر خدايان نيست. سقراط در اين دادگاه و در دفاعيه اش به نقش يک فيلسوف متعهد و عدالت جو تأکيد دارد و مي گويد کسي که راهي را درست دانست و پيش گرفت نبايد از خطر بهراسد و اعلام مي کند که از جانب خداوند مأمور است تا در جستجوي دانش بکوشد و مردم را از خواب غفلت بيدار کند. او مي گويد فرقش با ديگران اين است که چون درباره جهان ديگر چيزي نمي داند خود را نمي فريبد و چون گمان نمي برد که مي داند، پس به همين دليل داناتر از ديگران است و تنها از چيزهايي مي ترسد که به راستي مي داند زيان آور هستند. سقراط در ادامه مي گويد که حتي اگر اعلام کنيد که در صورت دست برداشتن از جستجو و نگشتن بر گرد دانش تبرئه خواهد شد چنين شرطي را نخواهد پذيرفت. زيرا فرمان خدا را محترم تر از فرمان آنان مي داند و از رويه پيش گرفته دست بر نخواهد داشت و اگر هر کدام از آتنيان را ببيند باز به عادت پيشين با آنها به گفتگو خواهد پرداخت و معتقد است هيچ سعادتي بالاتر از اين نيست که سر در پي پيران و جوانان بگذارد و به آنان ثابت کند که پيش از آنکه در انديشه تن و مال و جاه باشند بايد به روح خود بپردازند. او مي گويد اگر کسي جز اين سخني از او شنيده است، دروغ مي گويد و در هيچ حال رفتاري جز اين نخواهم کرد، ولو بارها کشته شود. سقراط در ادامه به طور مفصل داستان زندگي خود و خدماتش، روش هاي گفتگو با مردم و نام بردن از افراد معروف و مشهوري که او با آنان به گفتگو نشسته و همچنين تحليل شرايط سياسي اجتماعي آتن مي پردازد و پس از شرح مفصل داستان زندگي خود و گفتن حقايقي درباره فعاليت هاي تربيتي و اجتماعي مي گويد از نظر حيثيت ملي و اجراي عدالت و لزوم تن دادن به قانون، در شأن و جايگاه او نيست که زاري کند و از دادگاه بخواهد که به حال او رحم آورند و آزادش کنند. او در پايان اين بخش از دفاعيه اش گفت که تلاش کرده تا حقيقت را بر آنان روشن سازد و بيگناهي خود را اثبات کند و اگر بخواهد با استغاثه و زاري دادگاه را به شکستن سوگند برانگيزاند خود دليلي بر اين است که وجود خدايان را منکر است و انکار آنان را به مردم مي آموزد. هيئت منصفه پس از شنيدن دفاعيات سقراط، او را با اختلاف اندک رأي گناهکار دانستند، اما سقراط پس از شنيدن راي مي گويد که از اين رأي خشمگين نيست و آزرده نشده، چون برخلاف انتظارش نبوده است. پس از اعلام راي چون از او خواسته شده بود که مجازاتش را خود تعيين کند او مجازات مرگ را پيشنهاد مي کند و در جواب اينکه چرا پيشنهاد جريمه سنگين براي رهايي از مرگ را نداده مي گويد، مالي ندارد که از عهده جزاي سنگين نقدي بر آيد و در اينصورت مجبور خواهد بود تا پايان عمر در زندان بماند. پس از آن پيشنهاد جريمهاي ناچيز را ميدهد و چون پذيرفته نمي شود با کمک دوستانش جريمه بيشتري پيشنهاد مي دهد، اما از التماس و خودکم بيني ميپرهيزد. چون پيشنهاد دوم هم پذيرفته نمي شود، دادگاه مجازات مرگ را صادر ميکند. پس از صدور مجازات مرگ سقراط بيان ميکند که مرگ نه شر است و نه ترسناک؛ يا خواب بيروياست يا فرصتي براي ديدار با خردمندان گذشته است، و لذا او خود را پيروز واقعي محاکمه مينامد، چون حقيقت را فداي منفعت نکرد. سقراط با آرامش و صداقت، به کساني که به او رأي گناهکاري دادهاند هشدار ميدهد که عقوبت اخلاقي در پيش خواهند داشت و به دوستانش نويد ميدهد مرگ براي نيکان زيانآور نيست. مي گويد آنچه پس از مرگ او براي اعدام کنندگان او روي خواهد داد به عکس آرزوهايشان خواهد بود؛ زيرا بس کسان سر برخواهند داشت که آنان را به پاي محاسبه خواهند کشيد و به آنان مي گويد اگر در اين گمان هستيد که با کشتن افراد مي توانيد مانع از آن شويد که زندگي زشت شما در برابر ديدگانتان قرار داده نشود، سخت در اشتباهيد. بدانيد که والاترين و انجام پذيرترين راهها اين است که انسان آزادي را از ديگران سلب نکند، بلکه بکوشد که خود را هر روز خردمندتر و بهتر بگرداند.
تحليل و جمع بندي:
آپولوژي افلاطون در حقيقت محاکمه سقراط در دادگاهي است که شاکيان آن دست اندرکاران دموکراسي آتن بودند که معتقدند سقراط با «توهين به مقدسات» و «تشويش و گمراه کردن اذهان جوانان» باعث فريب و انحراف مردم آتن شده است (گناهي که بسياري از روشنفکران و متفکران بزرگ تاريخ به خاطر آن محاکمه و مجازات شده اند). اما سقراط به عنوان يکي از قهرمانان انديشه و تفکر و به عنوان يک پرسشگر هميشگي و در حاليکه اميدي به تبرئه شدن خود نداشت تلاش کرد از فرصت به دست آمده استفاده کند و تحت عنوان دفاعيه، مدام آتنيان را به انديشيدن در کردار، رفتار و گفتار خود دعوت کند. محاکمه سقراط نشان از سقوط و انحطاط دموکراسي و جامعه آتن آن روز بوده است. دغدغه هايي که سقراط در دادگاه مطرح مي کند، دغدغه هاي اصلي تمام انديشمندان و انسان هاي بزرگ در طول تاريخ است. فضيلت، صداقت و خودشناسي از مهم ترين اصول سقراط است، اصولي که به قيمت جان به پاي آنها نوشته شده است. نداي جاودان سقراط ندايي براي همه زمان ها و همه انسان ها در اعصار تاريخ است. سقراط با مخاطب قرار دادن مداوم آتنيان گويي تمام انسان ها در تمام اعصار را مورد خطاب قرار داده و نهيبي بر آنها مي زند تا وظيفه انساني خود و مسئوليت فردي و اجتماعي شان را يادآور شود. سقراط در اين دفاعيه به خوبي نشان مي دهد که فلسفه هنر انديشيدن درباره حقيقت، ارزش هاي انساني و حقايق مربوط به زندگي شرافتمندانه است. اگرچه نمي توان همگان را به مطالعه فلسفه و آثار فيلسوفان بزرگ فراخواند، اما مي توان آنها را به انديشيدن درباره آنچه فيلسوفان گفته اند و زندگي انساني مرتبط با خود و ديگران، فراخواند و دعوت کرد. دفاعيه سقراط نه فقط نظريه، بلکه نمونهاي از «زندگي فلسفي» است و او مي خواهد نشان دهد که فلسفه با زندگي مردمان درهم آميخته است و روشي براي آموختن و تمرين صداقت، فروتني معرفتي و مقاومت در برابر ناعدالتي ها است. در اينجا فلسفه نه مکتبي محدود به بحثهاي نظري، بلکه راهي براي اصلاح نفس و جامعه است. مضمون مرکزي اين رساله و دفاعيات سقراط، فروتني معرفتي، يعني دانايي در آگاهي به ناداني خود است و سقراط با افشاي جهل مدعيان دانش، نظام ارزشي جامعه آتن را به پرسش کشيده است. او در تلاش است که تا توهم دانايي يا «خودفريبي معرفتي» که بسياري از سياسيون و افراد مدعي علم و معرفت به آن دچار هستند را افشاء کند. زيرا انسانها غالباً ميپندارند دانا هستند در حالي که دچار جهل مرکب هستند. پيام سقراط هنوز زنده است و براي بسياري از جوامع امروز نيز معتبر است. او مي خواست اين پيام را به جوامع بشري بدهد که جامعهاي که نقد و پرسشگري را سرکوب کند، دچار زوال فکري و اخلاقي ميشود. سقراط الگوي يک شهروند اهل تفکر و انديشه است که به قانون احترام ميگذارد اما در برابر ظلم تمکين نميکند و استدلال ميکند که عدالت مقدم بر امنيت، حقيقت مقدم بر مصلحت و وظيفه وجداني مقدم بر منافع شخصي است. برخلاف تصور سطحي انديشان، سقراط نه بيدين است و نه معارض با دين بوده، بلکه حتي باور داشت که اقداماتش براساس فرمان خدا بوده است. دين سقراطي، ديني عقلاني و اخلاقي است و معتقد بود که خدا خير انسان ها را ميخواهد و آنان را به فضيلت و سعادت فرا ميخواند. محاکمه سقراط نمونهاي از برخورد جامعه با اهالي فکر و انديشه است و نشان مي دهد که روشنفکران مستقل و عدالت جو قرباني تعارض ميان حقيقت و قدرت ميشوند؛ هر چند نظام سياسي ادعاي دموکراسي را داشته باشد. خلاصه اينکه افلاطون با نوشتن رساله آپولوژي و گزارش دفاعيه سقراط همي خواسته نشان دهد که بدون تربيت اخلاقي و فلسفي، دموکراسي نيز به نظام سلطه و پوپوليسم مي انجامد و سقراط با پذيرش مرگ نشان ميدهد که حقيقت بالاتر از زندگي بيولوژيک است. رساله آپولوژي سندي جاودانه از ورود فلسفه به متن زندگي اجتماعي انسانها و نشان دادن مسئوليت اخلاقي و کنش نقادانه متفکران و انديشمندان است. سقراط نشان داد که آگاهي شخص به ناداني خودش، سرچشمهي حکمت است و فلسفه نه مجموعهاي از گزارهها، بلکه شيوهاي براي زيستن است، و انسان بايد به حقيقت وفادار باشد؛ حتي اگر هزينه آن به قيمت از دست دادن جانش باشد. سقراط همچنين نشان داد که جامعه و سياست بدون اخلاق و تفکر انتقادي به فساد ميافتد و مرگ براي انسان نيک نه يک خسارت و نابودي که انتقال به مرتبهاي ديگر است. بالاخره، دفاعيه سقراط هشدار ميدهد که جامعهاي که صداي انديشه را خاموش کند محکوم به زوال است. افلاطون با ثبت اين سخنراني، نه فقط از استادش دفاع ميکند بلکه خواسته بنيان سنت فلسفه حقيقي را پايه گذاري کند؛ سنتي که در آن پرسشگري مقدس است و حقيقت والاتر از قدرت و سياست است.
استاد فارماکولوژي و دانشجوي فلسفه