گلستان شاد
یاددداشت اول |
■ فاطمه سراوانی
روزنامه شرق در شماره اخير با تحليلي آماري، استان گلستان را در کنار سمنان و مازندران به عنوان يکي از شادترين نقاط ايران معرفي کرده است. به عنوان يک روزنامهنگار که بيش از بيست سال در عرصه گزارشنويسي و تحليل مسائل اجتماعي و اقتصادي قلم ميزنم، ميتوانم بگويم که بررسي وضعيت شادي و غم در ايران، تنها يک تحليل آماري ساده نيست. اين موضوع به طور مستقيم با زندگي روزمره مردم، چالشها و اميدهايشان، و البته تأثيرات پيچيده فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي پيوند دارد. گزارشها ميگويند حدود 13 درصد جمعيت ايران، يعني نزديک به 12 ميليون نفر، درگير افسردگياند؛ رقمي دو برابر ميانگين جهاني. اين عدد بزرگ، نه فقط يک شاخص بهداشتي، بلکه هشداري است درباره شبکهاي از مشکلات اقتصادي، فرهنگي، مديريتي و حتي زيستمحيطي که دست به دست هم ميدهند تا سايه غم را سنگينتر کنند. بر همين اساس، ايلام، کردستان و کرمانشاه به عنوان غمگينترين استانها معرفي شدهاند. در نقطه مقابل اما گلستان، سمنان و مازندران قرار دارند.
اما گلستان چگونه در اين نقطه ايستاده است؟
به نظر مي رسد شادي در گلستان نه حاصل تصادف، که نتيجه ترکيب چند عامل بنيادين است. نخست، تنوع قومي و فرهنگي است؛ از ترکمن تا فارس، کرد، سيستاني، بلوچ تا طبري، اين آميزه انساني نه تنها تنشزا نشده، بلکه اغلب به انسجام اجتماعي انجاميده است. مردم اين استان، فارغ از تفاوتها، عموماً سبک زندگي بر پايه همزيستي مسالمتآميز دارند؛ موضوعي که به طور مستقيم با احساس امنيت رواني و در نتيجه شادي جمعي ارتباط دارد.
دوم، نقش طبيعت است. جنگل، دريا، دشت و کوه در کوتاهترين فاصلهها. بسياري از مردم گلستان، روزانه از اثر درمانگر طبيعت بهره ميبرند. آب، هوا و چشمانداز، کارکردي فراتر از زيباييشناسي صرف دارند؛ آنها سرمايههاي روانشناختي يک جامعهاند.
سوم، ساختار اقتصادي گلستان هرچند خالي از چالش نيست - از بيکاري جوانان تا ضعف زيرساختي- اما برخلاف برخي استانهاي غربي که درگير سالها محروميت مزمناند، فشارهاي انباشته تاريخي کمتر بر آن سايه افکنده است. اين تفاوت در بار رواني گذشته، ميتواند در تبيين تفاوت سطح شادي نقش داشته باشد. با اين حال، روايت شادي در گلستان نبايد ما را از واقعيتهاي پشت پرده غافل کند. شادي ثابت نيست و شرايط اقتصادي و اجتماعي ميتوانند آن را دستخوش تغييرات جدي کنند. بحرانهاي اقتصادي اخير، فشار تورم، مهاجرت نخبگان و فرسايش اعتماد عمومي اتفاقاً همان عواملياند که اگر مهار نشوند، ميتوانند استانهاي شاد امروز را به مناطق آسيبپذير فردا تبديل کنند. افزون بر اين، شادي آماري لزوماً به معناي رفاه واقعي نيست؛ ممکن است تنها نشان دهد برخي استانها، نسبت به ديگران، از سطح پايينتري از غم رنج ميبرند؛ نه اينکه لزوماً در وضعيت مطلوب قرار دارند. از سوي ديگر، وضعيت استانهاي غمگينتر بايد به عنوان مسئلهاي ملي ديده شود، نه منطقهاي. آنچه در ايلام يا کردستان رخ ميدهد، محصول فرايندي تاريخي، ساختاري و مديريتي است؛ و راهحل آن، در سطحي ملي و با توجه به عدالت منطقهاي قابل پيگيري است.
در پايان مي توان گفت، نقشه شادي و غم ايران، نقشه راه است؛ راهي که نشان ميدهد کجا بايد سرمايهگذاري رواني، فرهنگي و اجتماعي بيشتري کرد. براي ما در گلستان، اين يافتهها دعوتي است به مراقبت از داشتهها؛ به تقويت سرمايه اجتماعي؛ و به اين درک مهم که شادي، اگرچه نعمتي طبيعي است، اما براي ماندگاري به مديريت، برنامهريزي و مشارکت واقعي مردم نياز دارد.