به سوي موفقيت


یادداشت |

حيدر حسين نژاد

 

جيم کالينز نويسنده، مدرس، استاد دانشگاه استنفورد وکارافرين برتر در دنيا در کتاب GOOD TO GREAT مي نويسند:در کسب موفقيت ها، هيچ عملکرد معين، هيچ برنامه خاص، هيچ خلاقيت معجزه وار، هيچ خوش شانسي و هيچ دگرگوني و پيدايش پيچيده اي در کار نيست. روند موفقيت از بحران تا حل بحران از خوب به عالي حاصل عملکردي تدريجي، مرحله به مرحله و تصميم به تصميم هست.

خواندن دوباره اين جمله را به خودم و ديگران توصيه ميکنم تا در ذهن مان نقش ببندد. ايا ما اينگونه هستيم ؟

ما در زندگي شخصي خود براي رسيدن به اهداف مان روز اول را فقط به نوشتن برنامه اختصاص ميدهيم انهم چقدر ناملموس. بعد دو روز برنامه را فراتر از توان زماني انرژي وهزينه اي خود ميبينيم و رهايش ميکنيم. اين الگوي تربيتي ما و جزئي از فرهنگ ما بوده است.

اصطلاحا ما ايراني ها شب امتحاني هستيم وقتي برنامه را نتوانستيم اجرايي کنيم به ناچار در شب امتحان تند وتند يک چيزي ميخوانيم تا امتحان را پاس کنيم.

در مديريت کلان کشور هم همين گونه هستيم.

برنامه داريم انهم سند چشم انداز 20 ساله که هر 5 سال در بخش بندي هايش به 10 درصد اهداف ان برنامه هم نمي رسيم. اگر با اينهمه بحران در کشور در اب، برق، بنزين و گازوئيل و محيط زيست واقتصاد و....مواجه هستيم ماحصل عمل نکردن ما بدنبال تصميم هاي نگرفته مان هست.

مايکل پورتر ميگه نقطه اشتراک انسان ها و سازمان هاي موفق کوتاهي فاصله تصميم تا عمل هست. مايکل پورتر هم مديري قوي واستراتژيست برجسته دنياست.

مديريت هم مانند پزشکي يک علم هست با رفرنس ها وکتاب هاي قطور در دنياي دانشگاهي جهان.

با هزاران هزار مقاله که هرکدام قابل اعتنا و اتکا براي مديريت هاي پروژه، طرح يا پورتفوليو هستند.

مشکل اساسي که ريشه در تربيت ما دارد انست که سيگنال هاي ضعيف وقوي بحران ها را در سالهاي گذشته نديديم وبهتر انست بگوييم که نخواستيم ببينيم.چرا که ديدن وشناختن بيان مساله وحل مساله ميطلبد که در راستاي تلاش هست.ما اهل تلاش نيستيم.ما بيشتر از تلاش به انشالله ماشالله خو گرفته ايم.منتظر وزيدن باد وامدن باران هستيم. مدير در رفرنس هاي جهاني بدون کلمات عجيب وغريب وتوصيفات سخت کسي هست که با دانش ومهارت خود اعضاي تحت سرپرستي خود را به هدف مورد نظر رهنمون ميکند. از تيم خود حمايت ميکند.اعضاي سازمان به او اعتماد دارند.به تک تک افراد اگاهي لازم را رسانده است.موفقيت اعضا را هرلحظه پايش ميکند وگره ها را با هدف کمک به تيم وبا همراهي اعضا باز ميکند.شفاف ورو راست هست.صادقانه با انها از مسائل ومشکلات صحبت ميکند وهمراهي انها درجهت حل مسائل را طلب ميکند.ريسک ميکند. اقناع سازي ميکند.کل پروژه وطرح واستراتژي واهداف را روشن ميکند.

ايا مديريت در کشور ما بدينگونه است ؟

ايا اساسا اعضاي يک سازمان از ابدارچي تا مدير عامل از اهداف چشم انداز ماموريت هايشان اطلاع کامل دارند ؟چنين سازمان هايي به مانند کشتي هايي هستند که نهايت کار يک مدير انجام امور داخلي هست اينکه کشتي مقصدش چيست و به کجا قرار است برود در خيلي از موارد ناپيداست. در چنين شرايطي نميتوان به حل مسائل و مشکلات اميد داشت. ما مديران با دانش و متبحر و ماهر که دغدغه حل مسائل را داشته باشند يا نداريم يا بسيار کم داريم.

جلسات مديريتي ما انگار در جهت روشن شدن مساله وحل مساله نيست وصرفا جلسه اي هست که برگزار ميشود وحال چه قلم قابل تحويل چه محصول وچه خروجي دارد در درجه اهميت پايينتري هست. اگر غير از اين بود بطور مثال چندين جلسه در مورد مديريت پسماند در شهر تهران که انبوهي از زباله و توليد گاز متان که از مهمتربن گازها در گرم کردن زمين وجو وعدم بارش هست به نتيجه اي خاص مي رسيدند.اما فقط جلسات برگزار و بدون حصول نتيجه اي خاص رها وفراموش ميشود. اين کشور بسيار ثروتمند و با منابع فراوان هست اما انچه که در ان فقير هست وجود انسان هايي با دانش و دلسوز وپرتلاش براي حل مسائل وبحران هاي  متعدد ان هست . 99درصد موفقيت به تلاش هست و1درصد به خلاقيت .

 

متخصص بيهوشي ومراقبتهاي ويژه