"مقدمه اي بر نئواسپاسمانتاليسم علي مومني"
یادداشت |
بخش چهارم
شعبان بزرگي
نئواسپاسمانتاليسم، شورش عليه وضعيت کساني ست که خود را در کنش پيامبرانه پيشينيانشان، هم قسم مي دانند.
نئواسپاسمانتاليسم پس از برداشتن تساوي هاي ناعادلانه در روابط فيمابين، سعي در جمع و ضرب کردن اميدهاي توانمنداني دارد که به بهانه هم پيکر بودن با همنامانش در کسري از ثانيه به تقسيم تن مي دادند. اسپاسمانتاليسم با ساعت زمانه اي کوک شده بود که بين انتلکتوئل هاي فوکولي- فوکويي و روسي- فرانسوي مسافت از سلامت زمين بود تا ساحَت آسمان!
نئواسپاسمانتاليسم در تلاش است تمام برساخت هاي روشنفکرانه مورد تعليمي اش را به امري اجتماعي تبديل کند؛ مثلا طوري از صف نانوايي درآمده باشد که افکار عمومي (مخاطبين و غيرمخاطبين)، منتظر باز کردن دريچه گفتگويي تازه از خشکسالي باشند که هنوز بر گندم هاي خانه شان نيامده باشد! اسپاسمانتاليسم براي آنکه خود را در زمانه خويش بازتوليد کند به فرزنداني نياز دارد که بتوانند خود را وفادار اتمسفري بدانند که اکسيژن اش در صبحانه هر روز مصرف مي شود.
خويشي با خويش!
آزادي در زمانه اي که نئواسپاسمانتاليسم از آن مي گويد، تراوش يک هيجان نوستالژيک نيست که بين شهيد و شهادت و قديس و قدسيت بتواند به دنبال گزينه منفرد باشد؛ نئواسپاسمانتاليسم خود را کوزه گري مي داند که تمام تاريخ را بدون بلعيدن در دستش، با خود دارد؛ در کوزه اي که هم از شراب حرف است و هم از نان؛ از شهادت و هم از شهيد. نئواسپاسمانتاليسم بيانيه اي نيست که گروهي بر روي کاغذ به دنبال امضاي آن باشند؛ اين بيانيه در سکوتي روشن و توسط پاسخ هايي که افکار عمومي به آن مي دهد، پديد مي آيد.اسپاسمانتاليسم فرزند مدرنيته آمرانه بود طوري که خلفش نمي خواهد و نمي تواند از امري اطاعت کند که ريشه در اخلاص به نوستالژي دارد!
نويسنده و شاعر