عربستان معمار خاورميانه جديد!
سیاسی |
مصطفي ابراهيمنژاد
سفر بن سلمان به عربستان و تشريفات و استقبال بي سابقه کاخ سفيد براي اين مقام سياسي و توافق نامه هاي تجاري، امنيتي و نظامي منعقده با واشنگتن، بيانگر اتفاقات بي سابقه براي منطقه خاورميانه بوده است و نشان داد که ايالات متحده عربستان را به عنوان يک متحد استراتژيک خود تلقي مي کند، از سوئي ديگر تحولات سياسي و نظامي منطقه خاورميانه طي 2 سال اخير نشان داده که خاورميانه در آينده نزديک معادلات جديدي خواهد داشت. ايالات متحده که با بدهي هاي چند ده تريليون دلاري دست و پنجه نرم ميکند، براي عقب نماندن از رشد اقتصادي سرسام آور چين چندين اتفاق را بعد از حضور ترامپ در کاخ سفيد رقم زد، بايد توجه کرد که مسئله اول آمريکا حفظ برتري قدرت اقتصادي و نظامي در جهان است و براي اين امر دست به هر اقدامي خواهد زد تا در رقابت با چين عقب نماند چرا که پيش بيني نهادهاي معتبر مالي بين المللي نشان مي دهد که چين طي 5 سال آينده به قدرت اول اقتصادي دنيا تبديل خواهد شد. با اين وصف از يک سو تعرفه هاي سنگين به کالاهاي خارجي را وضع کرد تا از اين طريق حمايت جدي از توليدات داخلي و رشد اقتصادي کشور خود کند و از سوئي ديگر به دنبال جذب سرمايه گذاران خارجي رفت که بهترين مقصد را در خاورميانه و کشورهاي ثروتمند عربي ديد و با همين رويکرد نخستين سفر خارجي خود را به 3 کشور عربي عربستان، امارات و قطر انجام داد و به گفته ترامپ بالغ بر 5 تريليون دلار جذب سرمايه خارجي کرد. به موازات اين دو اتفاق اقتصادي از طريق ابزار نظامي به دنبال آن است که چرخه تامين منابع انرژي چين که يکي از دلايل اصلي برتري هزينه پايين توليد کالا و رشد اقتصادي چين است را مختل کند و با توجه به اين که ايران و ونزوئلا در تامين نفت ارزان قيمت به چين ياري مي رسانند، ايالات متحده انگيزه لازم براي درگيري نظامي با اين دو کشور را دارد، خصوصا در منطقه خاورميانه که مقارن با بازيگري فعال رژيم اسرائيل شده است و به جاي مداخله همه جانبه امريکا اين نقش به اسرائيل واگذار گرديده است.
با اين وصف محمد بن سلمان وليعهد عربستان که فهم دقيقي از اين امر داشته و روياي اروپاي بعدي شدن خاورميانه را در سر دارد، پس از قريب به يک دهه تجربه سياسي و درگيري نظامي با يمن و حمله به تأسيسات نفتي آرامکو و عدم حمايت لازم قدرت هاي جهاني در آن زمان، به خوبي متوجه اين مسئله گرديده که براي تحقق رشد و امنيت پايدار جهت رسيدن به بالاترين رشد اقتصادي در خاورميانه و ايجاد قطب اقتصادي و شکوفايي سرمايه گذاري هاي چند تريليون دلاري در آن کشور مقدمه و تنها راه تحقق اين امر ايجاد ثبات نظامي، سياسي و امنيتي در منطقه، خصوصا کشور عربستان است.
براين اساس بن سلمان به دنبال دستاوردهاي بي سابقه اي در سفر اخير خود به واشنگتن بود که در مجموع با يک توافق 4 وجهي موفق به رسيدن اهداف خود گرديد: اول آن که بن سلمان با انعقاد قرارداد امنيتي با واشنگتن چتر و تضمين کتبي نظامي از ايالات متحده دريافت کرد که در صورت حمله به عربستان، آمريکا را موظف به مداخله نظامي خواهد کرد و بدين سان به نوعي ناتوي اروپائي را براي کشور خود ايجاد کرد، بر اين اساس عربستان نگراني هميشگي خود از حمله نيروهاي مقاومت در منطقه به مراکز اقتصادي خصوصا پالايشگاه هاي نفتي خود را مرتفع و در واقع براي خود بازدارندگي قابل توجهي ايجاد نمود. وجود بازدارندگي از آنچنان اهميتي برخوردار است که نمونه آن را در جنگ 12 روزه شاهد بوديم. زماني که علي رغم تعدي به حريم هوائي ايران از طريق کشور آذربايجان ايران به دليل احتمال حمايت و دخالت نظامي کشور ترکيه (که عضو ناتو است) از آذربايجان از گشودن جبهه جديدي در نبرد خودداري کرد.
دوم آن که با خريد ده ها فروند جنگنده هاي اف 35 آمريکا که به دليل تکنولوژي بالاي آن قابليت رديابي براي هيچ کشوري را ندارد و به مثابه يک پرنده جاسوسي و عملياتي قابليت نفوذ در حريم هوائي هر کشوري را بدون شناسايي و رديابي آن دارد، برتري هوائي خود را در خاورميانه تثبيت نمود، به نحوي که براساس گزارش مرکز مطالعات بررسي هاي استراتژيک iiss بيان شده که عربستان براي هميشه برتري مطلق هوائي در منطقه را بدست آورد. سوم آن که از آمريکا اجازه غنيسازي اورانيوم را بدست آورد. با اين امتياز برتري ايران در امکان غني سازي را به چالش کشيد. چهارم آن که از آمريکا خواست که با تشکيل دولت مستقل فلسطين موافقت نمايد.
از سوئي ديگر آمريکا از عربستان دو خواسته اصلي داشت: سرمايه گذاري گسترده در خاک آمريکا که با سفر بن سلمان اين سرمايه گذاري از 600 ميليارد دلار به يک تريليون دلار افزايش يافت و دوم پيوستن به معاهده ابراهيم يا همان عادي سازي روابط با اسرائيل. عربستان با قبول پيوستن به معاهده ابراهيم (که در واقع نظم نوين در منطقه خاورميانه محسوب مي گردد) به شرط تشکيل دولت فلسطين در واقع پرچم حمايت از مردم فلسطين را از ايران تحويل گرفت و در واقع خود را که زعيم کشورهاي سني در خاورميانه مي دانست بار ديگر اين جايگاه را تثبيت نمود. هدف عربستان از حمايت از توافق آمريکا با ايران آن است که از طريق توافق، منطقه را از آشوب که مانع رشد اقتصادي پايدار است خارج کند و از سوئي ديگر توافقي حاصل شود که ايران را در موقعيت برتر منطقه اي قرار ندهد، چرا که پتانسيل هاي موجود در ايران اعم از موقعيت ژئوپولتيکي، نيروي انساني تحصيل کرده، منابع انرژي فراوان و نقش تاريخي ايران امکان تبديل ايران به يک کشور قدرتمند نوظهور را دارد، اما عربستان به دنبال ايران قوي نيست چرا که ايران قوي به منزله حذف و يا تضعيف رقباي اقتصادي منطقه اي همچون کشورهاي عربي خواهد بود، بنابراين بن سلمان از ترامپ مي خواهد با توافق با ايران منطقه را از آشوب و درگيري نظامي که شرط و مقدمه شکوفائي اقتصادي منطقه خصوصا عربستان است، دور کند.
اما رويکرد ايران در حال حاضر عدم مذاکره با آمريکاست، چرا که شروط توافق آمريکا مسائلي است که ايران آن را خطوط قرمز خود همچون غني سازي صفر در خاک ايران و کاهش برد موشکي به 500 کيلومتر مي داند، هر چند که به نظر مي رسد ايران تعليق غني سازي موقت را مي پذيرد اما در بحث موشکي کوتاه نخواهد آمد.
براي همين امر در مقطع فعلي طرفين در بن بست مذاکره قرار دارند و همين امر و عدم وجود صبر استراتژيک در شخصيت ترامپ جهت به ثمر نشستن تحريم هاي فزاينده اقتصادي، در کنار فشار لابي صهيونيسم در آمريکا جهت شروع مجدد جنگ با ايران و خواست کشورهاي عربي جهت خاتمه و جمع نمودن پروژه مقاومت در منطقه و عدم تمايل آمريکا به نزديکي راهبردي بيشتر ايران به کشورهاي چين و روسيه و عدم تمايل اسرائيل به از دست دادن پنجره فرصت پيش آمده از تضعيف نيروهاي مقاومت در منطقه، نتيجتا آمريکا را به نتيجه درگيري مجدد نظامي با ايران سوق خواهد داد، هر چند که امريکا تمايلي به درگيري هاي بلند مدت به دليل ضرورت هزينه هاي چند ده ميليارد دلاري ندارد اما رفتار، عملکرد و گفتار مقامات سياسي و آرايش و تجهيزات نظامي اخير نشان مي دهد که ايالات متحده به دنبال تعيين تکليف پرونده ايران است و برخلاف تصور مقامات نظامي و سياسي ايران که با اتکا به پيشرفت هاي نظامي قابل توجه اين تصور راهبردي را پيدا کرده بودند که از بازدارندگي نظامي قابل توجهي برخوردارند و اين تجميع قدرت نظامي اجازه تجاوز به خاک ايران را نمي دهد، حمله اسرائيل و آمريکا نشان داد که اين تصور درست نبوده است.
بنابراين از اين منظر بايد قائل بر اين باشيم که احتمال حمله نظامي به ايران بالا بوده لکن نتيجتا ايران پس از وقوع جنگ بعدي به دليل فشارهاي اقتصادي فزاينده که مشکلات جدي براي کشور ايجاد نموده است با رونمائي از امتياز جديد خود جهت اخذ منافع بيشتر و چانه زني بالاتر که اعلام رسمي بمب اتم است، وارد مذاکره با آمريکا خواهد شد. اين نکته را بايد درنظر داشت که جمهوري اسلامي به دليل پرهيز از حمله نظامي هيچگاه اعلام توليد بمب اتم را نکرده است، هر چند که حسب اظهارات مقامات سياسي به توانايي ساخت آن دست يافته است. بنابراين چنانچه عدم وجود بمب اتم نتواند از حمله نظامي مجدد جلوگيري کند، مقامات نظامي و سياسي را به اين نتيجه خواهد رساند که براي ايجاد سطح جديدي از بازدارندگي داشتن بمب اتم را اعلام نمايند تا از اين طريق ابزار فشار جديدي در برابر آمريکا در مذاکره آتي بدست آورد.
وکيل دادگستري