کوچ اجباري آققلا در مسير از دستدادن آينده..!؟
یادداشت |
وحيد دليجه
آققلا امروز با پديدهاي روبهروست که نميتوان آن را «جستوجوي کار» ناميد، آنچه در جريان است کوچ اجباري است. کوچ زنان و جواناني که آيندهاي در زادگاه خود نميبينند و براي تأمين ابتداييترين نيازهاي زندگي، راهي استانها و حتي کشورهاي ديگر ميشوند. در ماههاي اخير، بيش از چندصد جوان آققلايي راهي ترکيه شدهاند..! مسيري پرخطر که نه از سر انتخاب، بلکه از سر ناچاري پيموده ميشود. جواناني که اميدشان را در خانه از دست دادهاند و در غربت، زير بار کارهاي سنگين و گاهي بدون امنيت جاني، دنبال درآمدي ناچيز ميگردند. تلخي ماجرا آنجاست که اين سفرها هميشه به زندگي ختم نميشود و مواردي بوده که آنان رفتهاند و پيکر بيجانشان بازگشته است. واقعيتي غمبار که سالهاست خانوادههايي را داغدار کرده، بيآنکه پاسخي از مسئولان شنيده شود. همزمان، بسياري از بانوان نيز براي کارگري فصلي و در شرايط سخت و نابرابر، راهي استان مازندران ميشوند. زناني که ناچارند بار اقتصاد خانه را به دوش بکشند، بيآنکه از حمايتهاي حداقلي برخوردار باشند. کوچ زنان براي کارگري، تصويري روشن از عمق رکود اقتصادي در منطقه است. از سوي ديگر، شمار زيادي از جوانان نيز به استانهايي مانند تهران، يزد و ديگر شهرهاي مرکزي کوچ کردهاند. مهاجرتي خاموش که آمار رسمي ندارد، اما تبعاتش در چهره شهر ديده ميشود. اين خروج گسترده از يک شهرستان هشدار جدي براي مردم و مسئولان است. در گذشته، پشتيبافي، قاليبافي، دامداري و کشاورزي، اشتغال گسترده و پايدار منطقه را شکل ميداد و جوانان نيازي به کوچ نداشتند. اما خشکسالي، گراني نهادههاي دامي، نابودي صنايع دستي و جايگزين نشدن آن با فرصتهاي صنعتي، زمينه بيکاري و فقر را فراهم کرده و امروز علت اصلي کوچ اجباري همين است. پيامدهاي اين روند روشن است: کاهش جمعيت جوان، رکود کسبوکارهاي محلي، افت گردش مالي و خاليشدن تدريجي شهر از نيروي انساني مولد. با اين حال، در آمارهاي رسمي هنوز از افتتاحها و پروژههاي کاغذي سخن گفته ميشود، در حالي که واقعيت جامعه چيز ديگري روايت ميکند: مردمى که به آينده اميدوار باشند، مهاجرت نميکنند؛ کوچ زماني آغاز ميشود که اميد خاموش شده باشد...!