يک داستان تلخ
پیام شهروندان |
نميدانم شما در اين چهارپنج سال اخير آيا با قطار به سفر رفتهايد يا نه. قطار که روزي روزگاري مدرنترين و ايمنترين وسيلهي حمل و نقل بود و هنوز هم وسيلهي ايمني براي سفر هست، چنان که بسياري از اهالي شمال کشور اگر بخواهند در زمستان براي انجام کاري به تهران بروند، قطار را ترجيح ميدهند، اما امروز به چنان فلاکتي دچار شده است که هر آدم دلسوزي با ديدن آن اشکش سرازير ميشود. حدود 25 ساليست که در برخي از مسيرها قطارهاي محلي رفت و آمد ميکند که يکي از آنها قطار گرگان – پلسفيد است. اين قطار در گذشته روزي سه نوبت اين مسير را ميرفت و برميگشت، اما امروز با وجود جمعيت بيشتر و متقاضي فراوانتر به دليل کمبود واگن و نياز مناطق ديگر، رفت و آمد اين قطارها به دو نوبت در روز کاهش يافته است با چهار واگن اتوبوسي و هر واگن به ظرفيت حدود 90 نفر با قيمتي بسيار مناسب که تفاوت چشمگيري با هزينهي رفت و آمد با اتوبوس و سواري دارد و همين قيمت مناسب سبب استقبال بسياري از سوي مردم شده است طوري که در برخي از روزها جايي براي نشستن پيدا نميکني.
چند روز پيش براي کاري در شهر ديگر سوار اين قطار شدم. جمعيت به اندازهاي بود که در همين نقطهي آغاز حرکت، چند نفري بدون صندلي ماندند و سرپا ايستادند به اين اميد که در ايستگاههاي بعدي برخي پياده شوند و اينان در جاي خالي آنها قرار گيرند، اما در ايستگاههاي بعدي و بعدي هم تعداد انبوهي مسافر سوار شدند طوري که تمام واگنها پر شد از مسافراني که سر پا ايستاده بودند. چندين بار طي سفرهاي مختلف با برخي از کارکنان قطار حرف زدهام و پرسيدم چرا با اين همه استقبال دستکم يک واگن به آن اضافه نميکنيد؟ در پاسخ سري به تأسف تکان ميدادند و ميگفتند بارها و بارها درخواست کردهايم، اما ميگويند واگني نداريم که به شما بدهيم. مناطق ديگري هم همين درخواست را دارند. با خود گفتم پس طي اين 25 سال دولت چه قدمي براي رفاه مردم برداشته است؟!
حدود 20 دقيقهاي پس از حرکت قطار، براي خريد يک بطري آب از بوفه، از اين سر تا آن سر واگن را پيمودم. بيش از 70 درصد مسافراني که بر صندليهاشان نشسته بودند با موبايل مشغول بودند. کمي که در کار اين موبايلبهدستان دقت کردم ديدم فقط يکي دو نفر مشغول تماشاي فيلم سينمايي بودند و بقيه همهگي در گالري، عکس يا ويدئويي را جستوجو ميکنند. يک لحظهي کوتاه عکس يا ويدئويي را باز ميکنند و در کمتر از 5 ثانيه سراغ عکسي ديگر ميروند. دريغ از ديدن کسي که مشغول خواندن متني در موبايل باشد. در واقع معلوم بود همهي عکسها و ويدئوها را بارها و بارها ديدهاند و حالا فقط در فکر کشتن وقت هستند و کاملاً بيهدف. در تمام طول واگن من تنها فردي بودم که کتابي براي مطالعه در دست داشتم. حتا براي نمونه يک نفر را نديدم که روزنامه يا مجلهاي در دست مطالعه داشته باشد. 30 درصد باقي مسافران هم يا مشغول گفتوگو با بغلدستي بودند يا در حال چُرت زدن. گويا تخم مطالعه را در اين سرزمين ملخ خورده است و جالب اينجاست که همين حضرات در همهي امور هم اظهارنظر ميکنند و خود را يکپا کارشناس خبره ميدانند.
يکي از ايرادهاي بزرگ اين قطارها سرعت بسيار کم آنهاست و اين موضوع البته خاص امروز نيست. گويا اولين لکوموتيوهايي که به ايران وارد شد و هنوز هم برخي از آنها مشغول کار هستند، سريعتر از اين نميتوانستند بروند اگرچه قطاري که ما سوارش بوديم نسبتاً جديد بود. اين قطارها مثلاً فاصلهي گرگان تا تهران را که اتوبوسها با سرعت کنترل شده از سوي پليس حدود 5/6 ساعته طي ميکنند، اما قطار بين 11 تا 12 ساعت در راه است که البته بسيار خسته کننده است و اعصاب خردکن. امروزه در بسياري از نقاط جهان قطارهاي پرسرعتي در رفت و آمدند که در کمترين زمان ممکن مسافر را به مقصد ميرساند، اما گويا در ايران براي رسيدن به چنين سرعتي هنوز بايد انتظار بکشيم و تا کي؟!
صرفنظر از موروثي بودن سرعت لاکپشتي اين قطارها در برخي نقاط ريلها دچار فرسودهگي شدهاند که نياز به بازسازي دارند. فرسودهگي ريلها که نزديک به 90 سال از عمرشان ميگذرد سبب کندتر شدن حرکت قطارها ميشود. مثلاً همين فاصلهي بندرترکمن تا بندرگز آنقدر وضعيت ريل افتضاح هست و قطار در اين فاصله چنان به آرامي راه ميرود که بدون اغراق يک آدم با پاي پياده ميتواند از آن سبقت بگيرد که بسيار اعصاب خردکن است و همهي مسافران را بهشدت کلافه ميکند. ظاهراً تشخيص دادهاند که ريل اين بخش قابل بازسازي نيست و به جاي آن تصميم گرفتهاند به فاصلهاي اندک و به موازات آن ريل تازهاي بکشند، اما آنچه بيشتر مايهي تأسف است مدت زمانيست که به اين کار مشغول هستند و همينجا نقطهي تراژيک اين داستان تلخ است. بيش از 5 سال است که مشغول ريلگذاري جديد در فاصلهي کمتر از 20 کيلومتري بندرترکمن تا بندرگز هستند و هنوز بعد از گذشت 5 سال آن را به پايان نرساندهاند. تأسف و تراژدي وقتي عميقتر و دردناکتر ميشود که به تاريخ راهآهن اين مسير نيمنگاهي بکنيم. طول راهآهن سراسري ايران از بندرشاه تا بندرشاهپور (سابق) 1394 کيلومتر است که بعداً حدود 17 کيلومتر به آن افزوده و تا گرگان ادامه دادهاند. از سال 1306 کار را آغاز کردند و در سال 1317 آن را تحويل دادند. يعني در 11 سال. يعني هر سال حدود 127 کيلومتر ساخته شد. اگرچه مسير حدوداً 135 کيلومتري بندرشاه تا شاهي (سابق) در سال 1308 تمامکار تحويل شد و قطار در آن به حرکت درآمد. در طول مسير 1394 کيلومتري راهآهن سراسري که مجموعاً در 11 سال به پايان رسيد، 230 تونل و 4100 پل هم ساختهاند که تونل گدوک با طول نزديک به 3 کيلومتر عرض 5/5 و ارتفاع 6 متر و پل ورسک با ارتفاع 110 متري از ته دره و دهانهي 66 متري از معروفترين و زيباترين و عجيبترين آنهاست و هرکدام در حکم يک شاهکار عالي مهندسيست آن هم با وسايل ابتدايي آن روز که با بيل و کلنگ و قلم و چکش مشغول شکافتن کوه و ساختن تونلها بودند، اما امروز براي ريلگذاري کمتر از 20 کيلومتر در يک دشت صاف و بيدردسر و امکانات و تجهيزات امروز، بعد از گذشت پنج سال هنوز تمام نشده است. آنوقت اين دولت ميخواهد مشکلات عديدهي کشور را سامان دهد؟ منظورم از عبارت «اين دولت» دولت پزشکيان نيست. همهي دولتهاي اين چند سال را ميگويم. اين دولت ميخواهد مشکل آب را ساماندهي کند؟! ناترازي برق و گاز را حل کند؟! نابرابري درآمدها و هزينهها را چاره کند؟! ريشهي فقر را بخشکاند؟! درد بيدرمان آموزش و پرورش و مدرکهاي قلابي و پولي را درمان کند؟! وضعيت افتضاح بهداشت و درمان را بهبود بخشد؟! به شرايط مسکن و گراني اجارهبها برسد؟! محيط زيست را از اينهمه آلودهگي نجات دهد و درياچهها و تالابها و رودخانههاي خشک شده و جنگلهاي سوخته در اثر بيتوجهي و مديريت نادرست را احيا کند؟! وضعيت ناايمني خودرو و راههاي رفت و آمد را درست کند که کشتههاي حوادث قابل پيشگري جادهها از کشتههاي جنگ 8 ساله هم پيش افتاده است؟! رکود توليد و صنايع در گل مانده را نجات دهد؟! کداميک؟ کدام؟ ممکن است گفته شود پولي براي حل اينهمه مشکل نداريم. صرفنظر از اينکه همهي اين مشکلات را همين دولتها با ندانمکاري و نابلدي و کار را به دست کاردان نسپردن براي ما رقم زدهاند، آيا کسي نميپرسد مثلاً 750 ميليارد دلار درآمد فروش نفت در دولتهاي نهم و دهم کجا هزينه شد؟ پولي که ميشد سه بار با آن تمام ايران را کوبيد و دوباره ساخت. از داستان پر آب چشم اختلاسهاي رنگارنگ ديگر گفتوگو نکنيم که اشک همه را درخواهد آورد. از اختلاس 123 ميليارد تومني در دولت پنجم بگير و بيا تا امروز و هر روز که گهگاه يک چشمهاش علني ميشود و داستان پرسوز و گدازش بماند براي شايد وقت دگر.