موقوفات امام رضا (ع) در گرگان
یادداشت |
محمد انصار
سيد ابراهيم نبوي حائري فرزند سيد صدرالدين در سال 1276 خورشيدي در گرگان به دنيا آمد. براي کسب علوم ديني، به کربلا رفت و در محلهي تاريخي باب الطاق (نزديک حرم امام حسين) زندگي کرد. حدوداً در سال 1320 به محلهي ميخچه گران گرگان آمد. آنگاه، اسنادي از موقوفات امام رضا(ع) را که احتمالاً نزد مادر و دايي اش (سيد حسين صدر بني کمالي) نگهداري مي شده را پيدا مي کند. از آنجا که، او از نظر شرعي و قانوني، متولي آنها ميشد، با علما مشورت ميکند. آنها از او خواستند که پيگيري کند و نگذارد تا موقوفات پايمال شوند. در همان سالها، محمدرضاشاه پهلوي، از مردم ميخواهد کساني که در زمان پدرش، مِلکشان را از دست دادهاند آنها را با آوردن مستندات، از اداره ي املاک و مستغلات پس بگيرند. ( البته مِلک آنها، موقوفه بوده نه شخصي . ولي ايشان اينگونه برداشت کرده است) اين دو عامل، سبب شد تا او براي پيگيري موقوفات، دست به کار شود.
مادرش، زهرا بيگم نبوي (متوفاي 1335 خورشيدي) فرزند ميرابراهيم بود. چندين سال، پدربزرگ مادري اش(سيد احمد) متولي برخي از قديمي ترين موقوفات امام رضا در گرگان بود که وقفنامه ي آنها مربوط به سال هاي 940 و 950 هجري است. متن آنها در صفحات 308 و 322 جلد ششم کتاب از آستارا تا استارباد (تأليف منوچهر ستوده) به چاپ رسيده است.
سيد ابراهيم، خواهري به نام فاطمه بگم دارد که مادربزرگ آقاي حسين ضميري (از شاعران استان گلستان) است. آنها عموزادگان، آيت الله سيد حسين نبوي (پيشنماز مسجد حاج آقا کوچک) ميشوند. از آنجا که سيد ابراهيم، سالها در کربلا بود، پسوند حائري هم دارد.
در سال 1323 بين توليت او و يکي از بستگانش به نام سيدرسول بني کمالي، درگيري پيش ميآيد. او از علما مي پرسد که حق با کداميک از آنهاست؟ علما حق را به او مي دهند. بنابر شهادت، دهها نفر از علما و تاجران گرگان، اگر تا پيش از اين، توليت با آقاسيد رسول بوده، به اين دليل است که ايشان در گرگان نبوده و معارضي هم نداشت. اما با آمدن سيدابراهيم به آنجا، ميبايست توليت به ايشان داده شود. ناگفته نماند طبق وقفنامه، با توجه به اينکه، سيد ابراهيم از اولاد اُناث خاندان بني کمالي بوده، براي توليت، در طبقه ي دوم قرار مي گرفت. در آن روزها، شخصي از اولاد ذکور اين خاندان که بتواند موقوفات را به خوبي مديريت کند، نبود.
اداره اوقاف گرگان، براي او دردسرساز شد. او مدارکش را براي اثبات توليت، به مراجع تقليد عراق مانند آيت الله سيد محسن طباطبايي حکيم و سيد محمود شاهرودي نشان ميدهد. آنها در سال 1341 مي نويسند که هرگونه آزار و رنجاندن آقاي نبوي براي انجام کارهاي موقوفات، حرام است. آقاي حکيم، در نامهاي جداگانه، براي ميرزا احمد آشتياني که از علماي تهران بود مينويسد که با ايشان، همراهي کنند. او هم به آقاي سيد نصير عصار مدير کل اوقاف آن دوران، نامه نوشت. همچنين آقاي حسين فلسفي که خودش گرگاني بود و در ديوان عالي کشور، کار ميکرد براي دفاع از او، نامهاي مينويسد.
سرانجام پيگيريهاي او، به نتيجه ميرسد و او متولي موقوفاتي مي شود که اسامي برخي از آنها، چنين است:
1- زمين هاي روستاي مخروبه اي به نام ولاشکي و آب دره چالکي.
2-باغ سبزي کاري به نام مليار که در گذر آلوچه باغ (ملل) قرار داشت و سپس سه خانه در کنارش ساخته شد. (بنابر پرسجوهايي که داشتيم کسي ازکهنسالان امروزي، نام و مکان اين باغ را نمي دانست)
3-مزرعهاي (شهر آشوب) در جنوب شهر گرگان که در سال 1341 ميخواست آن را به کارمندان دولت، به قيمت ارزان اجاره دهد. براي اين کار، از مراجع تقليد، اجازه خواست ولي کسي با آن، موافقت نکرد.
4- حمام کفشدوزان در غرب تکيههاي محلهي سبزه مشهد گرگان.
سيد ابراهيم نبوي براي روشنگري آيندگان، شرح ماجراي توليت موقوفات را در کتابي به نام (موقوفات حضرت رسول و حضرت رضا سلام الله عليهما در استرآباد و گرگان) مينويسد. اين کتاب، در سال 1345 از سوي مطبعه الاداب در نجف اشرف در قطع رقعي و 102 صفحه به چاپ رسيد.
به نظر مي رسد که اين موقوفات در زمان او احياء شده اند و پس از مدتي، از بين مي روند مانند حمام کفشدوزان که تا سال 1340 قابل استفاده بود. سپس به زيرزمين مي رود و روي آن، خانه هايي مي سازند و يا اينکه توليت آنها را آستان قدس رضوي بعهده مي گيرد. از اين رو، او آخرين متولي موقوفات اجدادي اش بود. او در سال 1355 از دنيا مي رود و در قبرستان وادي السلام قم به خاک سپرده مي شود.
دوست گرامي جناب آقاي سيدصاحب بني کمالي، درباره ي خاندان پدري اش، مطالبي را گردآوري کرده که هنوز به چاپ نرسيده است. اگرچه اينجانب آن را نديده ام، اما به احتمال زياد، در آنجا، درباره ي موقوفات امام رضا(ع) که توليتش با بستگان او بوده، توضيحاتي خواهد داد از اين رو، جزئيات ماجرا را مي بايست آنجا بخوانيد.
پژوهشگر