يادي از يک کتاب قديمي


یادداشت |

 

 کاظم طليعي

«نيمه‌راه بهشت» نوشته‌ي سعيد نفيسي اولين بار در سال 1332 يعني 72 سال پيش منتشر شده است. سعيد نفيسي اگرچه در کارنامه‌ي فعاليت‌هاي ادبي‌اش چند اثر داستاني هم مثل «فرنگيس» (1310)، «ستارگان سياه» (1317)، «ماه نخشب»(1328) و همين کتاب آخر را به ثبت رسانده است، اما داستان‌نويس نيست و عمده‌ي کارهاي ادبي‌اش در زمينه‌ي تصحيح متون قديمي، فرهنگ لغت، تاريخ، ترجمه و حتا روزنامه‌نگاري‌ست و انصافاً نويسنده‌ي پُرکاري هم بوده است و در دوران عمر 71‌ساله‌اش بيش از 114 اثر از او به يادگار مانده است.

کتاب «نيمه‌راه بهشت» اگرچه قالب داستاني دارد، اما يک داستان به شکل حرفه‌اي‌اش نيست با توصيف‌ها و صحنه‌پردازي‌ها و با پيچ و خم‌هاي حوادث گوناگون و شخصيت‌پردازي و اوج و فرود يک داستان فکر شده و تمام‌کار. اين کتاب در واقع بازنمايي يا افشاي مفاسد سياسي و اجتماعي و اقتصاديِ کارگزاران حکومتي در حدود 15 سال اول سلطنت پس از شهريور 20 است و داستان پشت‌هم‌اندازي‌ها و کارچاق‌کني‌ها و توطئه‌ها و نان‌به‌هم قرض دادن‌هاي کساني‌ست که در متن و گوشه و کنار حاکميت، در همه‌جا لانه کرده‌اند و مناصب نان و آب‌دار را بين خودشان تقسيم مي‌کنند و نيز تصويري روشن از خانواده‌ي اين جماعت و مهماني‌هاي زنانه که با لباس و زينت‌آلات و انواع آرايش خود را به رخ ديگران کشاندن و همان پشت‌هم‌اندازي‌ها و رياکاري‌هاي مردان‌شان و اين‌همه را در قالب داستاني کم‌کشش بيان مي‌کند که پرسوناژهايش همه همان کارگزاران حکومتي هستند از وزير و وکيل مجلس و نظامي و... و...

نکته‌ي جالبي که در اين کتاب سعيد نفيسي به چشم مي‌خورد برگردان اساميِ واقعي اين کارگزاران و جاي‌گزين کردن نامي خاص و البته طنزآميز به جاي آن که اغلب مفهومي متضاد با نام واقعيِ آنان دارد. مثلاً از صديقي وزيرکشور دوران مصدق با نام ياردانقلي کذابي نام مي‌برد و از ابتهاج رئيس بانک مليِ آن دوره  به نام اختلاج ياد مي‌کند. دکتر لطف‌علي صورتگر استاد دانش‌گاه را مهرعلي عورتگر نام مي‌نهد و مهدي بازرگان را مهدي باتنگان مي‌نامد و ملک‌مدني را به الک بدني تبديل مي‌کند و از خليل ملکي با نام خسيل الکي ياد مي‌کند و احمد کسروي را احمد کجروي خطاب مي‌کند و از همه بامزه‌تر جهانشاه صالح پزشک معروف را روانکاه فاسد مي‌نامد و...

اين شکل از برگردان نام‌ها را بعداً مجله‌ي فکاهيِ توفيق ادامه داد طوري که مثلاً وزارت کشاورزي را وزارت گشادورزي مي‌نوشت و بعد از مجله‌ي توفيق آل‌احمد هم در برخي از نوشته‌هاي جدي‌اش چنين رويه‌اي را دنبال کرد. مثلا احسان يارشاطر را در نوشته‌هاش احسان بار قاطر مي‌ناميد.

اگر کار مجله‌ي توفيق را به دليل زمينه‌ي طنز و فکاهيِ مطالبش بتوان به‌نوعي توجيه کرد و کار سعيد نفيسي را هم به دليل داستاني بودن قالب کتابش و شايد براي فرار از تعقيب به‌نوعي با مسامحه نگاه کنيم، اما کار آل‌احمد که در مقالات جدي‌اش از چنين نام‌گذاري بي‌وجهي استفاده کرده است، به‌هيچ عنوان نمي‌توان پذيرفت. چه دليلي دارد که ما در نوشته‌اي جدي نام ديگران را به تمسخر بگيريم و از اين طريق خواسته و ناخواسته به ديگران بي‌هيچ دليل و منطقي توهين کنيم.

9/9/ 1404