مرگ با شوک قيمت


یاددداشت اول |

■ فاطمه سراوانی

شب چله، تهران شاهد روايتي تلخ بود که بيش از آن‌که خبر يک حادثه باشد، آينه‌اي تمام‌قد از وضعيت اجتماعي امروز ماست. مردي ميانسال، نه براي خريد کالايي تجملي، بلکه براي خريد انار؛  يعني براي سهم کوچکي از آيين يلدا، مقابل يک بساط ايستاد. قيمت را که شنيد، بهت‌زده شد. زبان به اعتراض گشود، بحث بالا گرفت و در ميانه همين بحث و جدل، قلبش از تپش ايستاد. مرد از رنج اين دنيا فارغ شد؛ و انار، اين نماد ديرينه شب چله، به شاهد خاموش يک فروپاشي بدل شد.

اگر اين روايت را صرفاً يک حادثه ببينيم، حقيقت را ساده‌سازي کرده‌ايم. اين مرگ، محصول لحظه‌اي عصبانيت يا مشاجره‌اي خياباني نيست؛ حاصل انباشتي است از فشارهاي ممتد، تحقيرهاي روزمره و ترسي پنهان که سال‌هاست در سينه ي طبقه متوسط و فرودست آشيانه کرده است. شوک قيمت، آخرين ضربه بود؛ نه نخستين.

در جامعه‌اي که تورم به وضعيت عادي و روزمره بدل شده، بدن و روان انسان‌ها در حالت آماده‌باش دائمي قرار مي‌گيرد. هر برچسب قيمت مي‌تواند يک هشدار باشد، هر خريد ساده، يک ميدان آزمون تاب‌آوري. وقتي مناسبت‌هاي جمعي-از يلدا تا نوروز-به يادآور ناتواني مالي  بدل مي‌شوند، شادي جاي خود را به اضطراب مي‌دهد و آيين‌ها، به صحنه مقايسه و سرخوردگي.

در اين ميان، دعواي مشتري و فروشنده، نمايشي کوچک از يک بحران بزرگ است. هيچ‌کدام بازيگر اصلي نيستند؛ هر دو قرباني ساختاري‌اند که بي‌ثباتي را مزمن کرده و کرامت را فرسوده است. اقتصاد، وقتي از کنترل خارج مي‌شود، ديگر فقط سفره‌ها را کوچک نمي‌کند؛ جان مي‌گيرد.

اين حادثه، پرسشي جدي پيش روي ما مي‌گذارد: جامعه‌اي که شوک قيمت مي‌تواند قلب شهروندش را از کار بيندازد، تا کجا تاب ادامه دارد؟ يلدا شب زايش نور است؛ اما اگر تاريکي معيشت چنين بي‌رحمانه پيش بتازد، ديگر روشنايي نه در حافظه، که در امکان زيستن رنگ مي‌بازد.

اين شب يلدا هم گذشت، مسئولان تماشاگر فرسايش جان مردم نباشند؛ گراني، عدد و نمودار نيست، ضربان قلب است، اضطراب است، تحقير ناتواني در ساده‌ترين خريدهاست. بي‌تفاوتي، خودش نوعي خشونت است.

بايد فکري کرد؛ پيش از آن‌که شوک بعدي، قلب ديگري را از تپش بيندازد.