انسان روحانی ■ با مسوولیت سر دبیر. یادداشت اول
ما معمولا انسانهایی را سالم و سرحال میدانیم که به لحاظ جسمی دچار نقصان نباشند ، وقتی کسی دچار مرضی می شود و با اکراه از وضعیت جسمی خود سخن می گوید پای در نشیب گذاشته است ، وقتی از کسی بپرسید با فشار خون ، چربی ، دیابت و ... چه می کنی و آن شخص شروع به شرح و بسط مریضی هایش می کند در آن هنگام هر دو میدانید که دوران سختی بر او در حال گذران است وخوش بینانه ترین حالت آن است که به او هشدار بدهید که زندگی جسمانیش به مرحله خطرناکی رسیده است و باید بسیار مراقب جسم خود باشد ، زیرا مریضی های جسمی دومینو وار او را احاطه خواهد کرد و احتمالا در صورت بی توجهی فرصت جسمانی زندگی از او گرفته خواهد شد، اینک همین خصلتها را در حوزه روح و روان مورد توجه قرار دهید، فردی که دروغ می گوید، غیبت می کند، تهمت میزند، حسادت در وجودش نهادینه شده است، زبانی ژاژخاه دارد، دلی مملو از کینه و برای هیچکس جز خود خیری نمی خواهد چه؟ آیا او مریض نیست ؟ ایا چنین شخصی نیاز به مراقبت ندارد، آیا چنین انسانی اصولا دچار مرگ روحانی نشده است، آیا چنین فردی اصولا زنده است ؟آیا کسی که در رفتار و زندگیش خیر دیگران را نمی خواهد و مدام با تنگ چشمی بدنبال عیب یابی در دیگران است را می توان انسان نامید، آیا او زند گی می کند یا مدتهاست که تنها جسم عاریتی را بر روی دوپا نگه داشته است ؟ نقل است که کسی بدنبال آداب غذا خوردن، سخن گفتن و خفتن بود و گمان می کرد آداب غذا خوردن در چگونگی لقمه برداشتن و خوب جویدن و ... است و آداب خفتن در نوع ملحفه و ...آداب سخن گفتن را در کوتاه گفتن و اندازه گویی می دانست روزی از بزرگی پرسید آداب خوردن و خفتن و سخن گفتن چیست و آن بزرگ گفت: اما آداب غذا خوردن آن است که لقمه ای به حرام نخوری،آداب خفتن آن است که دل از کینه در هنگام خواب عاری کنی و آداب سخن گفتن آن که زبانت به تهمت و دروغ نچرخد و باقی همه فروعات است .به این خاطر برای زندگی انسانی نیکوتر آن است به اصول توجه کنیم تا فروع .